¸.•°“°•.¸
*پيامک خداوند*

خداوند
مبلغان سايبري چهارده خورشيد
14khorshid.ir
°•.¸¸.•°`
¸.•°“°•.¸¸.•°`¸.•°“°•.¸°•.¸¸.•°`
همه افراد خوشبخت خدا را در دل دارند
پس تو را چه غم که اينقدراحساس تنهايي ميکني
بدان در تنها ترين لحظات و در هر شرايط
خداوند با توست . . .
* * *
براي گرفتن گواهينامه ايمان ، مطالعه قرآن ضروري است . .
* * *
اميدوارم وقتي که از خواب بيدار شدي
ناگهان متوجه شوي هيچ کس به اندازه من تو را دوست نداشته است . . .
(خداوند به بنده اش)
* * *
ســــه حرف دارد
اما براي پر کردن تنهايي من حرف ندارد
“خـــــــــــدا “
اي تير غمت را دل عشاق نشانه / خلقي به تو مشغول و تو غايب ز ميانه
حاجي بره کعبه و من طالب ديدار / او خانه همي جويد و من صاحب خانه . . .
(خيالي هروي)
* * *
کسي که در برابر خداوند زانو مي زند
مي تواند در برابر هر کسي ايستادگي کند . . .
* * *
خواهي اگر بجويي ، يک لحظه اي مجويش
خواهي اگر بداني ، يک لحظه اي مدانش . . .
(ملا محسن فيض)

* * *
ذرات ، اين نشان موجود
که او است آن خداي يگانه که هستي هر هستي بهستي او است . . .

* * *
کيست آن پرده نشين کاينهمه افسانه از اوست
خويش از او ، دوست از او ، دشمن و بيگانه از اوست
به يکي داده خرد بر دگري داده جنون
دانش عاقل از او ، غفلت ديوانه از اوست

* * *
خدايا آرزوهايي که در آينده مشکل ساز ميشه رو بر آورده نکن
هر چند دلخور بشيم . . .

* * *
کي رفته اي ز دل که تمنا کنم تورا / کي بوده اي نهفته که پيدا کنم تورا
غايب نگشته ي که شوم طالب حضور / پنهان نگشته اي که هويدا کنم تو را . . .
(فروغي)

* * *
ز اخلاص، ايمان پذيرد کمال / بود نيّت پاک، دين را جمال‏
به اکسير اخلاص، قلب وجود / طلا گردد اندر رکوع و سجود . . .

* * *
چو کس بر خدا و رسول و امام / سپارد زمام امورش، تمام‏
ز فيض هدايت شود بهره‏مند / نبيند به دنيا و عقبى گزند . . .

* * *
کسى که آخرت را بدنيا فروخت / نداند هم آن و هم اينش بسوخت‏
کسى که آخرت را بدنيا خريد / به او خير فانىّ و باقى رسيد . . .

* * *
عطاى تو گر اندک است اى کريم / نباشد از اين ره تو را ترس و بيم‏
ز پوزش نکوتر بود بذل کم‏ / مران سائلى را چو دارى درم‏

* * *
خوشا دل سپردن به عشق خدايي / ز قيد هوس هاي دنيا، رهايي
خوشا، از گناهان همه توبه کردن / به درگاه حق، نيمه شب، چهره سايي
خوشا بر فراز جهان پر گشودن / گذشتن ز خودبيني و خودنمايي

* * *
يا رب دل پاک و جان آگاهم ده / آه شب و گريه سحرگاهم ده
در راه خود اول از خودم بي خود کن / بي خود چو شدم ، ز خود به خود راهم ده . . .

* * *
خداوندا تو را سپاس
هر که به من ميرسد بوي قفس ميدهد
جز تو که پر ميدهي تا بپراني مرا . . .

* * *
خدايا
يا نوري بيفکن يا توري
ماهي کوچکت از تاريکي اين اقيانوس مي ترسد . . .

* * *
تنها يک سقوط است که جاذبه زمين مسئول آن نيست
و آن فرو افتادن در برابر پروردگار است . . .

* * *
الهي
سکوتم را نبين، دستاني خالي و دلي پر از گناه دارم
آن را پر کن و اين را خالي . . .

* * *
در لحظه دلشکستگي ، دلت را به ” خدا ” بده
او بهترين مونس است
هميشه براي تو وقت دارد و هيچ گاه دل تو را نمي شکند . . .

* * *
پروردگارا
شادي امروزم را به خاطر ناداني ديروزم ازدست دادم
ناداني امروزم را بگير تا شادي فردايم را از دست ندهم . . .

* * *
” خدايا ” مرا به چرايي خويش آگاه کن
تا بر چيستيه هر آنچه که دارم و بر نيستي هر آنچه که ندارم ننازم و ننالم . . .

* * *
در لحظه عاشقي ، خالق عشق را در نظر داشته باش
بايد از عشق زميني به عشق آسماني رسيد . . .

* * *
خدا آن حس زيبايي است که در تاريکي صحرا
زماني که هراس مرگ ميدزد سکوتت را
يکي همچون نسيم دشت ميگويد “کنارت هستم اي تنها”

* * *
دليل تنهاييم را تازه فهميدم
وقتي محبت کردم و تنها شدم ، وقتي دوست داشتم و تنها ماندم
دانستم
بايد تنها شد و تنها ماند تا ” خدا ” را فهميد . . .

* * *
ميخوانمت در بلندي که خودت بلند تريني
ميخوانمت به مهرباني که خود مهربان تريني
ميدانمت به رحمتت که خودت رحيم تريني
ميدانمت به بزرگي که خودت بزرگتريني
همه اين ميخوانمت ها و ميدانمت ها بهانه اي هست تا بگويم
” خدايا ” دوستت دارم

* * *
نداشته ها و تنهايي هاي کوچک با چيزها و آدمهاي کوچک پر ميشوند
نداشته ها و تنهايي هاي خيلي خيلي خيلي بزرگ ، فقط با ” خدا “
* * *
هزار مرتبه کردم فرار و ديدم باز

تو از کرم به من آغوش خويش کردي باز

به لطف و رحمت و عفو و کرامتت نازم

که مي‌کشي تو ز عبد فراري خود ناز . . .
* * *
الله تويي و ز دلم آگاه تويي / درمانده منم دليل هرراه تويي

گرمورچه اي دم زند اندر ته چاه / آگه زِ دَمِ مورچه و چاه تويي . . .
* * *
خداوندا

براي همسايه که نان مرا ربود، نان

براي عزيزاني که قلب مرا شکستند، مهرباني

براي کساني که روح مرا آزردند، بخشش

و براي خويشتن خويش ، آگاهي و عشق مي طلبم . . .
* * *
من گرچه سيه روي و بدم يا الله

از درگه خود مکن ردم يا الله

گفتم که من و اين همه عصيان چه کنم؟

گفتي که بيا من آمدم يا الله . . .
* * *
روزي روزگاري خدا ما را آفريد ، تا آدم باشيم

قصه ما به سر رسيد . خدا به خواستش نرسيد . . .
**********************************
پايان
www.14khorshid.ir
**********************************

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *