thCA89XV0Vناعمه

ناعمه چند معنا دارد : زن شاداب و بهره مند ، زن خوش زندگانی ، خرمی و شادابی که در رخسار نمایان باشد . فاطمه زهرا (علیهاالسلام) در روز قیامت با چهره ای شاداب همراه با عاشقان خود به سوی بهشت رهسپار خواهد شد .

رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرمود : به همان خدایی که مرا به پیامبری برانگیخت سوگند ! بهشت بیش از آن که من وارد بهشت گردم بر مردم حرام است  و پس از من تو نخستین کسی هستی که با شکوه و جلال و زیور بسته با چهره ی خندان و شاداب وارد بهشت می شوی . فاطمه جان ! بهشت گوارایت باد .

  نام محسن (علیه السلام) در تورات

ذیل آیه ی شریفه ی «ولقد اَتینا موسی الکتاب » روایتی در فضیلت امیرالمومنین (علیه السلام) آمده و ابی بکر شیرازی در بحثی تحت عنوان : آن چه از قرآن راجع به امیرالمومنین نازل شده آن را آورده و ابن شهر آشوب نیز آن را نقل کرده است . روایت چنین است :

در تورات آمده است : ای موسی ! من تورا برگزیدم و هارون برادر پدری و مادری ات را به عنوان وزیرت اختیار کردم ؛ و چنان که برای محمد (صلی الله علیه و آله) اِلیا (علیه السلام) را اختیار کردم ، واو برادر ، وزیر ، وصی و خلیفه ی بعد از اوست ؛ خوشا به حال شما دو برادر ، و خوشا به حال آن دو برادر ؛ اِلیا ، پدر دو فرزندی است که حسن و حسین نام دارند و محسن سومی آن ها می باشد ؛ هم چنان که برای برادرت هارون (علیه السلام) ، شُبَّرو شُبَّیر و مُشَبِّر را قرار دادم .

این مطلب بر بلندی مرتبه و عظمت شان محسن (علیه السلام) نزد حق تعالی دلالت دارد ؛ چون اسمش در تورات ، که یکی از بزرگ ترین کتاب های آسمانی است و بر موسی بن عمران از پیامبران اولوالعزم الهی نازل گشته ، ذکر شده .

نامه عمر به معاویه

چون خبر شهادت حسین (علیه السلام) منتشر شد عبد الله بن عمر بن خطاب کاغذی به یزید نوشت ، ودر آن کاغذ خطاب کرد به یزید که : تو مصیبت بزرگی بر پا ساختی و در اسلام واقعه ای به وجود آوردی که سابقه نداشت . یزید نوشت : ما بر یک سازمان مفصل و دستگاه مرتب سیادت وارد شدیم و جنگ کردیم ، اگر حق با ما بود که حق را گرفتیم ، و اگر حق با مانبود پدر تو اول کسی است که حق کشی و حق بَری نمود و حق را از محل خود منحرف ساخت .

بعدا در فرصتی مناسب ، یزید نامه ای را که به خط و مهر عمر بن خطاب بود و به معاویه نوشته بود به عبدالله نشان داد که در آن آمده بود : محمد ساحر از نیروی سحر بر مردم غلیه کرد و مردم را وصیت به اکرام اولاد واهل بیت خود نمود تا سیادت بر آن ها باقی بماند ، ومن با معتمدین خود نگذاشتم خلافت را داماد و پسر عمش ببرد و یک زن خردسالی را سیده ی زنان عالم قرار داد ، من او را چنان چه میل داشتم با سیلی صورتش را سرخ کردم و حق را گرفتم .

نبش قبر فاطمه (علیهاالسلام)

مردمی که همراه ابوبکر و عمر مانده بودند به سوی بقیع رفتند و وارد قبرستان شدند و کنار چهل قبر تازه ایستادند. آنان که نمی دانستند قبر اصلی کدام است به یکدیگر می گفتند :

از پیامبرمان یک دختر باقی مانده بود که در وفاتش حاضر نشدیم و بر او نماز نخواندیم و در دفنش نبودیم . اکنون نیز مکان قبرش را نمی دانیم تا زیارتش کنیم !!!

ابوبکر با آن که سخنان امیرالمومنین را درباره ی بقیع و نبش قبر حضرت زهرا (علیهاالسلام) شنیده بود ، اما گفت : از زنان مسلملن افراد مورد اطمینانی را بیاورید تا این قبر ها را نبش کنند و جنازه ی فاطمه را پیدا کنیم و از قبر بیرون بیاوریم و بر آن نماز بخوانیم و بار دیگر اورا به خاک بسپاریم تا در آینده قبرش را زیارت کنیم !!

هنگامی که این سخن ابو بکر را به امیرالمومنین (علیه السلام) اطلاع دادند ، حضرت لباس زرد رنگی را که در جنگ ها می پوشید بر تن کرد و شمشیر ذوالفقار را به کمر بست و از خانه خارج شد ، در حالی که چهره اش سرخ شده و از شدت غضب خون در رگ هایش به جوش آمده بود .

حضرت در حالی که به طرف بقیع می آمد فرمود : «اگر از این قبر ها یک سنگ جا به جا شود شمشیر را بر شما مسلط خواهم کرد .» شخصی دوان دوان نزد مردمی که در بقیع بودند آمدو گفت : این علی است که می آید او به خدا سوگند یاد کرده که اگر حتی یک سنگ از این قبر ها جا به جا شود شمشیر را بر گردن دستور دهندگان به این امر فرودمی آورد .

بسیاری از مردم بل این سخن از بقیع رفتند ، اما ابوبکر و عمر و عده ای از همراهیانشان ایستاده بودند که حضرت وارد بقیع شد و خطاب به آن ها فرمود : «اگر یکی از این قبر ها را نبش کنید ، شمشیر در میان شما می نهم .»

عمر جلو آمدو گفت : «یا اباالحسن ، تو را چه شده است ؟! به خدا قسم قبرش را نبش می کنیم و بر بدن او نماز می خوانیم »!! امیرالمومنین (علیه السلام) لباس عمر را گرفت و او را تکانی داد و بر زمین زد و فرمود :

حق خود را رها کردم و از ترس آن که مردم از دین برگردند . اما قبر فاطمه ، قسم به آن که جان علی به دست اوست اگر یک سنگ از آن جا به جا شود زمین را از خون شما سیراب می کنم .

اکنون اگر می خواهی اقدام کن . من اگر شمشیر بکشم آن را غلاف نمی کنم مگر با گرفتن جان تو !

ابوبکر فورا جلو آمد و گفت : «یااباالحسن ، به حق رسول خدا و فاطمه از او دست بردار که ما آن چه تو را خوش نیاید انجام نمی دهیم .»

حضرت نیز عمر را رها کرد و آن دو همراه مردمی که در قبرستان بقیع جمع شده بودند به سرعت متفرق شدند و برای همیشه پیدا کردن قبر فاطمه (علیهاالسلام) را از یاد بردند.

نزول ملائکه

ابو بصیر از امام باقر (علیه السلام) نقل می کند که : در یکی از شب های جمعه هنگاهه ی سحر ، حضرت جبرئیل و اسرافیل و میکائیل بر حضرت زهرا (علیهاالسلام) نازل شدند و دیدند که دختر پیامبر (صلی الله علیه و آله) مشغول نماز است ، همه ایستادند ، تا نماز تمام شد . آن گاه دسته جمعی به حضرت فاطمه سلام کردند و گفتند : خدای بزرگ به شما سلام می رساند .

سپس کتاب صحیفه را در حجره ی آن بزرگ زنان بهشتی گذاشتند . حضرت زهرا (علیهاالسلام) پاسخ داد : سلام از آن خداست و از اوست سلام ، وبه سوی اوست سلام ، و بر شما ای فرستادگان خدا ! سلام و درود باد .

نظر به فاطمه (علیهاالسلام)

حضرت امیرالمومنین (علیه السلام) فرمودند :

هرگاه به فاطمه (علیهاالسلام) نظر کردم غم و اندوهم بر طرف شد .

نماز بر فاطمه (علیهاالسلام)

امیرالمومنین (علیه السلام) بدن حضرت زهرا (علیهاالسلام) را در تابوتی که اسماء ساخته بود گذاشت و به امام حسن (علیه السلام) فرمود : «ابوذر را صدا بزن تا نزد من بیاید.» ابوذر آمد وبا کمک حضرت تابوت را به مکانی که می خواستند نماز بخوانند بردند .

امیرالمومنین (علیه السلام) مقابل جنازه ایستاد ، و از مردها امام حسن ، امام حسین ، سلمان ، ابوذر ، مقداد ، عمار و حذیقه ؛ و از زن ها حضرت زینب (علیهاالسلام) ، ام کلثوم ، فضه ، اسماء ، ام سلمه و ام ایمن برای نماز ایستادند .

آن گاه امیر المومنین (علیه السلام) نماز را شروع کرد ، وبا هر تکبیری که می گفت جبرئیل و ملائکه مقرب نیز تکبیر می گفتند . حضرت پنج مرتبه تکبیر گفت و نماز را به پایان برد .

وا اَبتاه

(ای پدرم!)

به سلمان گفتم : آیا بی اجازه به خانه فاطمه (علیهاالسلام) وارد شدند ؟ گفت : آری ، به خدا قسم ، با آن که فاطمه سرپوش مناسبی نداشت . پس فاطمه فریاد زد : آه پدرم ! رسول خدا ! آه پدرم ! پس از تو ، ابوبکر و عمر بسیار و وقیحانه عمل کردند .

والهه

به زنی که از شدت غم یا شادی حیران شود والهه گویند . فاطمه زهرا (علیهاالسلام) پس از شهادت رسول خدا (صلی الله علیه و آله) همیشه در غم و اندوه بی پایان به سر برد تا به شهادت رسید .

وصيت نامه ي حضرت فاطمه (علیها السلام)

هنگام شهاىت حضرت زهرا (علیهاالسلام)، امیرالمومنین (علیه السلام) ، جلو آمد و روپوش را از صورت حضرت کنار زد و دید ورقه ای کنار سر اوست ، که در آن چنین نوشته بود :

بسم الله الرحمن الرحیم

این وصیت فاطمه ذختر محمد است . او شهادت می دهد که خدایی جز الله نیست و محمد بنده و فرستاده ی اوست . بهشت و جهنم حق است و روز قیامت خواهد آمد و در آن شکی نیست و خداوند بدن های در قبر را مبعوث می کند .

یاعلی ! من فاطمه دختر محمد (صلی الله علیه و آله) هستم که خدا مرا به ازدواج تو در آورد تا در دنیا و آخرت برای تو باشم ؛ چرا که تو از دیگران بر من سزاوار تری .

مرا شبانه غسل بده و کفن کن . شبانه بر من نماز بخوان و مرا دفن من و هیچ کس را باخبر مکن . تو را به خدا می سپارم و به فرزندانم تاروز قیامت سلام می رسانم .

وصیتی به زینب (علیها السلام)

آن گاه حضرت زهرا (علیهاالسلام) با چشمانی اشک بار امام حسین (علیه السلام) را بوسید و نگاهی با حسرت به او کرد و آهی کشید . سپس با دو دخترش زینب و ام کلثوم (علیهاالسلام) که در سنین چهار و سه سالگی بودند وداع کرد و به حضرت زینب (علیهاالسلام) فرمود : «هنگامی که برادرت در کربلا تنها ماند به جای من زیر گلویش را ببوس .»

وصیت خصوصی

(ای اباالحسن ! بیش تر از لحظه ای از رندگانی ام نمانده است و زمان کوچ و خداحافظی فرا رسیده است .

سخنان مرا بشنو ، زیرا پس از این صدای فاطمه را هرگز نخواهی شنید . تو را وصیت می کنم ، ای اباالحسن ! که مرا فراموش نکنی و پس از وفاتم همواره مرا زیارت نمایی. )

وعده ی حتمی

«فاطمه (علیهاالسلام) بر در دوزخ توقفی دارد … و می گوید : بار خدایا ! سرور من ! مرا فاطمه نامیدی و به سبب من هر که تولای من و ذریه ام را داشت ، از آتش جدا کردی . و عده ی تو حق است و تو خلف وعده نمی کنی .

خدای عز و جل می گوید : راست گفتی . تو را فاطمه نامیدم و به وسیله تو هر که حب و تولای تو و فرزندانت را داشت ، از آتش جدا کردم . وعده ی من حق است و خلف وعده نمی کنم … . »

thCA0O4DA5

1 نظر در “الفبای فاطمی…

  1. فرزانه گفت:

    سلام واقعاً مطالب جالبی ارسال کرده اید.من اکثر مطالب شما را خوندم.منظورم الفبای فاطمی هست.خیلی الب بودند.مخصوصاً دسته بندی کردنشون…در پناه خدا. 8)

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *