هیچ کس به من نگفت:

که شما همیشه و در همه حالات به یاد ما هستی و اگر ما را رها کنی یا فراموش، دشمن درون و برون دمار از روزگار ما در می آورد. چقدر شاد می شوم وقتی یاد آن صحبت شما می افتم که فرمودی: «هرگز شما را از یاد نبرده ایم.»(احتجاج، ج2، ص 589)

88

مگر می شود که ارباب کریم، نوکرش را فراموش کند و به آنها توجه نداشته باشد.

اما شرم و خجالت آنگاه همنشین دائمی ما می شود که به یاد بیاوریم هرگز به یادت نبوده ایم و تمام خوشی ها را بی حضور شما تجربه کرده ایم.

کسی به من نگفت که می شود با شما حرف زد، دردِ دل کرد د غصه ها را قصه وار گفت.

نمی دانستم که نوجوانان هم می توانند راه باریکه ای از نجوا با مولایشان، باز کنند و گاه گاهی نوای خوش «یابن الحسن» بر لب جاری سازند.

ای کاش از همان دوران نوجوانی می فهمیدم که به یادم هستی تا هرگز فراموشت نکنم.

اما حالا هم که به خود آمده ام و می خواهم همیشه به یادت باشم  آنقدر خیال های بیخود در دلم خانه کرده اند که …، اما نه، هرگز ناامید نمی شوم، چون یار و یاوری مثل شما دارم، امیدوارم نسیم یاری شما غبار خیالات و فراموشی را از قلبم پاک کند تا حضور شما صفای زندگیم شود

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *