رجعت از نظر اهل سنت
بر خلاف عقيده شيعه، اهل سنّت عقيده به رجعت را خلاف عقايد اسلامي ميدانند و آن را هيچ نميپسندند. نويسندگان و شرح حال نويسان آنان، معتقدان به رجعت را طعن و رد کرده و آن را نشانه طرد روايت راوي ميدانند. گويا در نظر آنان عقيده به رجعت در شمار کفر و شرک يا بدتر از آن قرار دارد! به اين بهانه شيعه را ميکوبند و ناسزا ميگويند. .
البته در ميان اهل سنّت افراد بسيار اندکي هستند که به رجعت شماري از افراد – از جمله اصحاب کهف در عصر ظهور مهديعليه السلام – اشاره کردهاند. .
معتقدان به رجعت براي اثبات اين اعتقاد خود، از آيات و روايات فراواني بهره برده و اين آيات و روايات راعمدتاً به دو دسته تقسيم کردهاند: دسته نخست آيات و رواياتي است که سخن از وقوع رجعت در امتهاي گذشته دارد. دسته دوم آيات و رواياتي که به اعتقاد ايشان دلالت بر وقوع آن در آخِرُالزّمان و هنگام ظهور حضرت مهديعليه السلام دارد.
ادله نقلي بر وقوع رجعت:
زنده شدن هفتاد نفر از ياران موسي
خداوند در اين باره فرموده است: «وَ إِذْ قُلْتُمْ يا مُوسي لَنْ نُؤْمِنَ لَکَ حَتَّي نَرَي اللَّهَ جَهْرَةً فَأَخَذَتْکُمُ الصَّاعِقَةُ وَ أَنْتُمْ تَنْظُرُونَ ، ثُمَّ بَعَثْناکُمْ مِنْ بَعْدِ مَوْتِکُمْ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ»؛ «و چون گفتيد: اي موسي! تا خدا را آشکار نبينيم هرگز به تو ايمان نخواهيم آورد. پس – در حالي که مينگريستيد – صاعقه شما را فرو گرفت ، پس شما را پس از مرگتان برانگيختيم باشد که شکرگزاري کنيد». [1] .
اين آيه به نظر عموم مفسران شيعه و اهل سنّت، تصريح در مردن و زنده شدن دارد. [2] .
زنده شدن کشته بنياسرائيل
در اين باره در قرآن مجيد ميخوانيم: «وَ إِذْ قَتَلْتُمْ نَفْسًا فَادَّارَأْتُمْ فيها وَ اللَّهُ مُخْرِجٌ ما کُنْتُمْ تَکْتُمُونَ ، فَقُلْنا اضْرِبُوهُ بِبَعْضِها کَذلِکَ يُحْيِ اللَّهُ الْمَوْتي وَ يُريکُمْ آياتِهِ لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ»؛ «وچون شخصي را کشتيد و درباره او با يکديگر به ستيزه برخاستيد، و حال آنکه خدا، آنچه را کتمان ميکرديد، آشکار گردانيد. ، پس فرموديم: پارهاي از آن [گاو سر بريده را] به آن [مقتول] بزنيد [تا زنده شود] اين گونه خدا مردگان را زنده ميکند و آيات خود را به شما مينماياند، باشد که بينديشيد». [3] .
اين آيه نيز همانند آيه قبل از سوي بيشتر مفسران شيعه و اهل سنّت، بر وقوع رجعت و بازگشت به دنيا تفسير شده است. [4] .
زنده شدن هزاران نفر
خداوند درباره اين حقيقت فرموده است: «آيا از [حال] کساني که از بيم مرگ از خانههاي خود خارج شدند و هزاران تن بودند، خبر نيافتي؟ پس خداوند به آنان گفت: تن به مرگ بسپاريد. آن گاه آنان را زنده ساخت. آري، خداوند نسبت به مردم، صاحب بخشش است، ولي بيشتر مردم سپاسگزاري نميکنند». [5] .
اين آيه نيز به تصريح اغلب مفسران شيعه و سني، بر وقوع رجعت درامتهاي گذشته دلالت دارد. شيعه علاوه بر آيات ياد شده، به زنده شدن عزير نبي پس از يکصد سال [6] و زنده شدن افراد فراواني به دست حضرت عيسي بن مريمعليها السلام و به اذن خداوند [7] اشاره کرده، اين مطلب را قطعي دانستهاند. که در امتهاي گذشته، از جمله حوادث بسيار مهم زنده شدن مردگان بوده است.
بزرگان علماي شيعه، پس از ذکر آيات فوق به روايات فراواني از رسول گرامي اسلامصلي الله عليه وآله استدلال کردهاند، مانند: «هر آنچه در امتهاي گذشته رخ داده درامت من نيز اتفاق خواهد افتاد». اين مجموعه روايات بيش از آنکه در جوامع روايي شيعه ذکر شده باشد، [8] در کتابهاي اهل سنّت آمده است. [9] .
نقش اعتقاد به رجعت در زندگي معتقدان
بدون ترديد، همانگونه که «انتظار فرج» عبادتي بس بزرگ است و نقش مهم و به سزايي در پويايي و تحرک جامعه دارد، اعتقاد به رجعت و بازگشت به دنيا در زمان دولت کريمه نيز ميتواند نقش مهم و به سزايي در نشاط ديني و اميد به حضور در حکومت جهاني حضرت مهديعليه السلام ايفا کند؛ چرا که انسان با ديدن افرادي که تمام عمر خود را در انتظار ظهور حضرت مهديعليه السلام سپري کردهاند و آن گاه بدون درک ظهور از دنيا ميروند، دچار سرخوردگي شده و حتي در مقام انتظار نيز دچار يأس خواهد شد! اما اگر بداند در هنگام ظهور – در صورت دارا بودن شرايط – امکان بازگشت او به دنيا و حضور در محضر آخرين امام را دارد، در اميدواري او نقش بسياري خواهد داشت.
علاوه بر آنچه ذکر شد، از آنجايي که در روايات آمده يک گروه از رجعت کنندگان کسانياند که داراي ايمان محض هستند، شخص علاقهمند به درک محضر آخرين حجّت الهي، نهايت تلاش خود را به کار خواهد بست تا به درجات بالاي ايمان رسيده و در زمره رجعت کنندگان باشد. همچنين در روايات فراواني مداومت بر دعاها و انجام کارهايي جهت بازگشت در هنگام حکومت حضرت مهديعليه السلام، توصيه شده است که خود جنبه عبادي داشته و در تکامل روح انسان بسيار مؤثر است.
پی نوشت ها ومنابع:………………………………………..
[1] بقره (2)، آيه 56 – 55.
[2] مجمعالبيان، ج 2 – 1، ص 252؛ تفسير قمي، ج 1، ص 46؛ الجامع لاحکام القرآن، ج 1، ص 403؛ مدارک التنزيل، ج 1، ص 53.
[3] بقره (2)، آيه 73 – 72.
[4] تفسير الميزان، ج 1، ص 204؛ الجامع لاحکام القرآن، ج 1، ص 462؛ تفسير طبري، ج 1، ص 268.
[5] بقره (2)، آيه 243.
[6] همان، آيه 259.
[7] آل عمران (3)، آيه 29.
[8] من لايحضره الفقيه، ج 1، ص 203، کمال الدين و تمام النعمة، ج 2، ص 529.
[9] تفسير ابن کثير، ج 2، ص 351؛ ج 4، ص 491؛ المستدرک علي الصحيحين، ج 1، ص 218؛ السنة للمروزي، ج 1، ص 18؛…
سلام بر شما احسنت مطلب بسیار جالبی بود تشکر موفق باشید. 😛