ببخشید خانم شما خدا هستید؟
کودکی با پاهای برهنه بر روی برفها ایستاده بود وبا نگاه همراه حسرت و اندوه به ویترین فروشگاهی نگاه می کرد و از سرمای زیاد میلرزید و پاهایش را از سرما از روی زمین جابجا می کرد.خانمی در حال عبور او را دید و به داخل فروشگاه برد و برایش لباس و کفش خرید و گفت: مواظب خودت باش.
کودک که حالا احساس گرما می کرد و دیگه نمیلرزید و لباس های تو تنشو دو دستی بغل کرده بود، پرسید: ببخشید خانم شما خدا هستید؟ زن لبخند زد و پاسخ داد: نه من فقط یکی از بنده های خدا هستم .
کودک گفت:می دانستم با او نسبت دارید.
ارسال شده از طرف————————»
ارسال شده از طرف:فرزانه
کاربر گرامی:فرزانه:از ارسال مطلب بسیار جالب شما متشکریم
سلام وعرض ادب:خانم/فرزانه مطالبی که ارسال کردید بسیار جالب هستند همه را انتشار دادیم.تشکر از همکاری شما موفق باشید