برغمدیبسم الله الرحمن الرحیم

موضوع:

بررسی واژه شکر در آیات و روایات

پژوهشگر:

زینب خادمپیر

پشتیبان:

حوزه علمیه فاطمیه سلام الله علیها

واژگان کلیدی:

تعریف – شکر – روایات – قرآن – شناخت – ناسپاس – کفر – علم – خضوع – بندگی ……

—————————————————-

چکيده

تحقيقي که در پيش رو داريد تحت عنوان: شکر در آيات و روايات است که در لغت به معني: سپاس و تشکر و در اصطلاح به معني:هر نعمتي را در جاي خودش مصرف کنيم.

با توجه به زندگي پر زرق و برق امروزي که حرص و طمع مردم براي آسايش و راحتي بيشتر آنها را به خوش خدمتي در برابر بندگان،که هيچ قدرتي ندارند، آنها را از منعم اصلي يعني خداوند غافل کرده است.بنابراين لازم است که مردم، نعمت دهنده واقعي را بشناسند و بدانند، که نعمت دهنده واقعي خداست و بقيه، واسطه هستند و به غير خدا مراجعه نکنند و الا خداوند به انسان چيزي عطا مي کند که دنبال آن مي رود، يعني روزي را هم ازراه حلال مي دهد و هم حرام.

هر چند که ما نمي توانيم شکر خدا را بجاي آوريم و همچنين، عظمت و مقام خدا با شکر کردن ما تغيير نمي کند بلکه باعث مي شود که انسان به خدا نزديک شود و به مقامات معنوي که همان هدف خلقت است، صعود کند.

مقدمه

سپاس خداي را که انسان را از گلي پست افريد،  و او را در دنياي فاني مختار و ازاد،  اما عالم و اگاه قرار داد،  و انگاه انسان را چنان عزيز گرداند که او را به سوي منزلگاهي جاويد دعوت نمود،  تا بالهاي پرهيز گاري به سوي قيامت،  بلکه قرب الهي صعود کند.

بحث از مسائل اخلاقي به اين خاطر است که جامعه ما بيش از هر چيز به مسائل اخلاقي نياز داردو مشکلات مملکت هم اگر بخواهد حل بشود فرع اين است که مسائل اخلاقي در جامعه حل بشود و اين که مکرر گفته مي شود فرهنگ بايد عوض بشود و مسائلي زيانبار به عنوان فرهنگ جا افتاده بايد عوض بشود،  همه ريشه در مسائل اخلاقي دارد و خيلي مناسب است که در منبرها و محافل و مجالس و مقاله ها و تحقيقات با استفاده از ايات و روايات مسائل اخلاقي مطرح بشود.

يکي از مسائل ارزشي و يکي از ارزشها ي اخلاقي که در قران مجيد مطرح شده مساله شکر است. حدود هفتاد مورد ماده شکر در قران مجيد امده و در بسياري از اين موارد شکر لازم و واجب دانسته شده و به عنوان ارزش اخلاقي والا مطرح شده است. قران مجيد گاهي برخي پيغمبران را به عنوان شاکر و شکور معرفي کرده است. اگر شکر مهم نبود در معرفي پيغمبر ها از ان استفاده نمي شد. اينکه راجع به انبياء خدا صبر را مطرح مي کنند،  امانت را مطرح مي کنند،  شکر را مطرح مي کنند،  خود يکي از بزرگترين دليل ها بر اهميت و عظمت اين ارزشهاي اخلاقي است.

تعريف وتبيين موضوع تحقيق:

تعريف لغوي: سپاس گذاري کردن، سپاس،  ثناي جميل.

تعريف اصطلاحي: ان است که هر نعمتي را انسان در جاي خود مصرف کند.

شکر يک نوع عبادت است که انسان بخاطر نعماتي که خداوند به او داده است، انجام مي دهد. ايات و روايات زيادي در مورد چگونگي ونتايج ان وجود دارد.

ضرورت و اهميت تحقيق

توجه به نعمتهاي خداوند اثرات خوبي در انسان بوجود مي اورد و حرص و طمع انسان را از بين مي برد.اگر يک انسان در زندگي شکر گذار خداوند نباشد به عصيان و سر کشي گرفتار مي شود و اين اهميت شکر را نشان مي دهد.پس با شکر گذاري مي توانيم به خداوند نزديک شده و اخرت خود را بسازيم.

اهداف تحقيق

از انجا که بسياري از ثروتمندان خود را بي نياز از خدا وند مي دانند و شکر خداوند را بجا نمي اورند لذا لازم است معناي شکر را بدانند تا به عصيان دچار نشوند و از اين جهت شکر بسيار اهميت دارد.

پيشنه تحقيق:

در اين زمينه صدها کتاب و مقاله نوشته شده و يکي از اين کتابها تفسر نمونه است که به صورت پراکنده در مورد ان صبحت کرده است،  که اگر بيشتر در مورد ان صحبت مي کرد بهتر بوده است.و همچنين يکي ديگر از اين کتابها اخلاق بوده که به صورت کلي در مورد شکر صحبت کرده است.

سوالات تحقيق:

سوال اصلي:

شکر چيست؟

فرضيه تحقيق:

خداوند شکر را واجب کرده است.

روش تحقيق:

روش تحقيق به صورت کتابخانه اي است که منابع مورد استفاده: قران و تفسير نمونه و ساير کتب معتبر است که در کتابخانه ها وجود دارند.و مطاب مربوط را از منابع مذکور جمع اوري کرده و همراه شرح و توضيح انها را ارائه مي دهيم.

تعریف لغوی و اصطلاحی شکر

شکر: سپاس گذاری کردن، سپاسگذاری، سپاس،  ثنای جمیل،  سپاس کسی گفتن بر نیکی و احسان وی.آان است که هر نعمتی را انسان بجای خود صرف کند و بنابراین شکر قدرت بکار انداختن آن به وسیله سعی و کوشش تواند بود.شکرانه بازوی توانا -بگرفتن دست ناتوانست.(فروزانفر-خلاصه مثنوی- 94).[1]

معنی شکر حق تعالی

ممکن است کسی بگوید: تشکر و قدردانی فقط از نیمی معقول است که از شکر بهره ای ببرد.مثلا ما از بزرگان و صاحبان مقامان تشکر می کنیم،  به این صورت که یا آنها را تمجید می کنیم تا در قلوب آنها را پیدا کنیم؛یا به آنها خدمت می کنیم،  به این وسیله آنها را در رسیدن به بعضی از اهدافشان کمک می کنیم؛یا به صورت خدمه در مقابلشان می ایستیم، تا مقامشان بالاتر رود و قدرتشان زیادتر شود.

ولی در مورد خداوند متعال تمام این بهره ها محال است.زیرا اولا: خداوند متعال از بهره،  هدف،  نیاز،  جاه،  حشمت و زیاد شدن قدرت منزه است.

ثانیا: آنچه را که با اختیار در راه خداوند انجام می دهیم،  همه آنها به وسیله جوارح، انگیزه، اراده و مقدرات الهی است که نعمتهای خداوند هستند که به ما ارزانی داده است.پس به وسیله نعمت چطور می توانیم شکر نعمتهای دیگر را بجای آوریم.

اگر از طرف شخصی هدیه ای به ما رسد ما بخاطر تشکر از او به او خوش خدمتی می کنیم و او به پاس این خوش خدمتی دوباره به ما چیزی عطا می کند  و ما نمی توانیم به وسیله ی هدیه های او، از اوتشکر کنیم.در مورد خداوند هم همین طور ادامه می یابد تا به طور کلی شکر خدا محال می شود.از طرفی می دانیم که شرع مقدس دستور به شکر داده است،  پس چگونه می توان بین این دو جمع کرد؟

جواب: این اشکال برای حضرت داوود (ع) یا حضرت موسی(ع)_بنابر اختلاف روایات_نیز پیش امد.

در کافی از امام صادق(ع) روایت شده که خداوند متعال وحی  کرد: یا موسی! شکر کن مرا چنان که سزاوارم.عرض کرد: پروردگارا! چونه چنان که سزاواری شکرت کنم؟در حال که هر شکر من نعمتی است که به من ارزانی داشته ای.فرمود: ای موسی!اکنون که دانستی همه از من است مرا شکر کرده ای.

از امام سجاد (ع)نقل شده است که وقتی به هنگام قرآئت آیه شریفه: ((و ان تعدوا نعمه لله لا تحصوها))

فرمود: واگر بخواهید نعمتهای خدا را شمارش کنید نمی توانید آنها را با شمارش آورید.

توضيح مطلب: اينکه مثلا بزرگي براي بنده اي که از او دور است لباس و وسيله سواري و پول نقدي مي فرستد تا بتواند سفر کرده و به خدمت ايشان برسد،  حال مي توان براي اين بزرگ دو حالت در نظر گرفت:

1-اينکه قصدش از احظار عبد استفاده از خدمات وي است.

2-اينکه از وجود بنده بهره اي نبرد و حضور او بر بزرگيش نمي افزايد و مي خواهد که بنده از اين نزديکي بهرمند شود و به سعادت برسد که اين به نفع بنده است.

اينکه خداوند از بندگانش مي خواهد که او را شکر کنند،  حالت دوم را دارد که تمام منافع ان به بندگان بر مي گردد.[2]

معناي دقيق شکر بر نعمت

شکر نعمت، يعني ابراز بهترين عکس العمل ممکن نسبت به نعيم الهي و اين درست در مراقب بودن آن و مشروط بودن آنرا به محيط و عصر آگاهي انسان نشان مي دهد.نعمتهاي الهي هيچ کدام به ما نمي گويند که با ما چه بکنيد.شما دربرابر هر نعمتي قرار بگيريد،  انواع واکنشها و عکس العملها را مي توانيد نشان دهيد،  مثلا يک قطعه ذغال را بسوزانيد يا دور افکنيد يا براي رفع نفخها آن را بکوبيد و بخوريد و يا بفروشيد. يا يک کتاب را،  مي توان خواند و مي توان سوزاند و مي توان به قول مولوي،  بالش زير سر کرد.اما شاکرانه ترين بهره برداري،  کاملترين بهره برداري است:

گرچه مقصود از کتاب ان فن بود           گر توانش بالش کني،  هم مي شود

ليک از او مقصود اين بالش نبود              علم بود و دانش و ارشاد بود.[3]

شکر و شناخت

شکر نعمت آن است که آدمي بهترين عکس العمل ممکن را نسبت به يک مخلوق در اين عالم نشان بدهد و پيداست که اين بهترين عکس العمل تنها عکس العمل ممکن نيست، و تشخيص آن به ميزان بلوغ فکري و شناخت آدمي از جهان و خدا بستگي تام دارد.يعني به ميزان شناسایی بيشتر ما از دنیا و از خواص کاربرد اشياء و از هدف خلقت، از راهي که پيش روي ما کشيده شده است، و از خدا نسبت او به جهان و از وضع عصر و محيط، شکر گذاري، ما نيز بهتر خواهد بود.به معين و اين بندگان خالص خداوند،  خود را به نحو خالص در راهي قرار مي دهند که بهترين ها باشند و همين معناي شاکر بودنشان. پس شکر با اگاهي نسبت مستقيم دارد.

و هر که آگاهتر سپاسگذارتر.کفران نعمت که بد مصرف کردن آن است نيز با جهل نسبت مستقيم دارد.شکر و قناعت با هم نسبتي دارند که در بحث دراز قناعت آشکارا خواهد شد.امير المومنين(ع) با کمال تيزبيني جامعه شناسانه درباب مردم جاهل عربستان دراوايل بعثت رسول اکرم(صلوات الله علیه وآله) مي فرمايد:نومهم سهودوکحلهم دموع بارض عالمهابلعم جاهلهما مکرم.                                           خواب اين مردم بيداري بود و سرمه چشمشان اشک،  در سرزمينشان دهان عالمان را بسته بودند.جاهلان را محترم مي داشتند.

 منع کردن عالمان از ترويج علم و عزيز داشتن جاهلان،  نمونه اي آشکار از کفران نعمت است.[4]

حقيقت شکر

حقيقت شکر آن است که: از آن نعمت،  در همان راهي که براي آن آفريده شده است، استفاده شود.

شکر از برترين اعمال است و از سه عنصر علم و حال و عمل تنظيم مي شود،  علم همان اصل و ريشه شکر است که حال را بوجود مي آورد.حال عمل را به ارمغان مي آورد.علم،  عبارت از آن است که بداني نعمت،  استقلال ندارد و بسته به نعمت دهنده است و حال،  همان شادي و سروري است که از نعمت دادن به انسان دست مي دهد.و عمل،  اقدام به چيزي است که مقصود و محبوب نعمت دهنده است.اين عمل ممکن است توسط قلب،  زبان يا اعضاي ديگري انجام شود.

علم

کسي که قصد شکرگذاري دارد سزاورا است بداند که نعمتها همگي از جانب خداست و واسطه ها همگي مسخر اراده او هستند، اوست، که با رحمت خود آنها را تسخير اراده انسان قرار داده در قلوب آنها اعتقاد و رافتي قرار مي دهد که خود بهتر ين نعمت را به او برسانند.اين معرفت همان شکر قلبي است.و براي رسيدن به مقام شکر بايد ببينيم که علم داريم يا نه،  چون اگر انسان نعمت خود را زياد ديد باعث غفلت آن مي شود،  دوم اينکه بايد جهل را برطرف کنيم.

حال

حال يعني اينکه چگونه نعمت را مصرف کني و طريقه مصرف را مي گويد.حالا که خدا را شناختي،  نعمتهاي را که به تو داده شرم کن، و در راه حلال آنها را مصرف کن.

شادماني،  سرور از نعمت،  همراه با حال خضوع و تواضع خود نيز شکري است جداگانه،  همانطور که شناخت خود نيز شکر است.

اگر سرور انسان از نعمت فقط به اين جهت است که مي تواند خود را به نعمت دهنده نزديک کند،  و توجهي به خود نعمت و نعمت دادن منعم نکند، اين خوشحالي نيز يکي از مراتب بلند شکر است.و نشانه اين گونه خوشحالي آن است که از نعمتهاي دنيا خوشحال نباشد مگر به اين خاطر که دنيا مزرعه اخرت،  و ياور انسان در رسيدن به آن است و تنها به نعمتهاي مسرور باشد که داراي اين خاصيت هستند ولي از نعمتهايي که انسان را از خدا غافل مي کنند، محزون و غمگين شود،  اين سرور نيز شکر قلبي است.

تا اينجا معلوم شد که شناخت و شادماني از شئون قلب و شکر قلبي هستند.اما عملي که از اين سرور زاييده، از شناخت ناشي مي شود،  هم به قلب تعلق دارد و هم به زبان و جوارح.

عمل قلبي، قصد نيت خير براي  جميع خلق خداست،  عمل زباني اظهار شکر خداست  با ستايش هايي که مفيد شکرند.و عمل جوارح به کار گرفتن نعمتهاي خدا در راه طاعت و پرهيز از به کار گيري آنها در معصيت پروردگار است.

مثلا شکر چشم آن است که هر عيبي را در مسلماني ديد،  بپوشاند و شکر گوش آن است که هر عيبي را درباره مسلماني شنيد،  پنهان کند.اين گونه اعمال،  از جمله شکر اعضاي بدن هستند.

ارباب معرفت مي گويد: هر کس نعمت چشم را کفران کند،  نعمت خورشيد را کفران کرده،  چه اينکه عمل ديدن به وسيله خورشيد کامل مي شود.چشم ((دربدن)) و خورشيد((در خارج)) خلق شده اند تا انسان به وسيله آن دو آنچه را براي دين و دنيايش مفيد است،  ببيند.به وسيله آن دو از هر چه به حال دين و دنيايش مضر است بپرهيزد و بالاتر از اين،  منظور از خلقت زمين و آسمان،  و خلقت دنيا و اسباب موجود در آن اين است که انسان در راه رسيدن به خدا کمک مي کند.

و رسيدن به خدا با محبت و انس با او در دنيا و دل کندن از زرق و برق آن صورت نبندد، و انس جز با ذکر دائم حاصل نشود و محبت جز با شناختي که از دوام فکر بدست مي آيد در قلب ننشيند،  و دوام ذکر و فکر جز با بقا بدن ميسر نگردد و بدن باقي نمي ماند مگر با بقاء زمين و آب و هوا میسر نمي شود مگر با خلقت زمين و آسمان و ساير اعضاي بدن.

پس همه اينها براي بدن است، و بدن مرکب نفس است،  آن نفس به خدا بر مي گردد که با معرفت و طول عبادت به اطمينان رسيده باشد.پس هر کس چيزي را غير طاعت مصرف کند نعمت خدا را در تمامي آنچه براي انجام گناهش لازم است کفران کرده است.و لذا شاکر حقيقي کم است آنچه که خداي متعال فرمود: و قليل من عبادتي الشکور.[5]

واجب عقلي

و تجعلون رزقکم انکم تکذبون.[6]

عقل و وجدان بر هر صاحب عقلي،  حکم مي کند  که شکر منعم واجب است.اگر کسي به شما احسان کرد،  بايد از او سپاس گذاري کنيد.اين حکم عقل است و فطرت هم همين حکم را مي کند.بنابر اين به حکم عقل بايد منعم را شناخت تا از او سپاسگذاري کرد،  خصوصا با خطراتي که در ترک شکر منعم است چون کسي که کفران مي کند سزاوار است نعمت از او گرفته شود و بعلاوه عقوبت گردد.پس مي گويد براي جلو گيري از ضرر بايد منعم را شناخت  و از او سپاس گذاري کرد .

قران مجيد هم مي فرمايد: اگر سپاسگذاري کرديد،  (نعمتم را بر شما) زيادي مي گردانم، و اگر کفران نموديد،  هر ايه عذاب من سخت است[7].

در روايتي  حضرت صادق(ع) يکي از مو جبات فشار قبر را ضايع کردن نعمت مي داند.بنابراين استفاد مي شود که اگر شخصي شاکر بود،  از اين جهت فشار قبر ندارد.[8]

انواع شکر

ما دو نوع شکر داريم: (شکر تکويني) و (شکر تشريعي)

(شکر تکويني) آن است که يک موجود از مواهبي که در اختيار دارد،  براي نمو و رشدش استفاده کند،  في المثل باغبان مي بيند در فلان قسمت باغ درختان به خوبي رشد و نمو مي کنند،  و هر قدر از آنها  پذيرايي بيشتر مي کند،  شکوفاتر مي شوند،  همين امر سبب مي شود که باغبان همت بيشتري به تربيت آن بخش از باغ و درختان بگمارد،  و مراقبت از آنها را به کارکنان خويش توصيه مي کند،  چرا که آن درختان  به زبان حال فرياد مي زنند: اي باغبان !ما لا يقيم،  ما شايسته ايم،  نعمتت را بر ما افزون کن !و او به اين ندا پاسخ مثبت مي دهد.

و اما بخش ديگر از باغ درختاني را مي بيند که پژمرده شده اند، نه طرواتي،  نه برگي، نه گلي، نه سايه اي دارند و نه ميوه و بري، اين کفران نعمت، سبب مي شود که باغبان آنها را مورد بي مهري قرار مي دهد، و در صورتي که اين وضع ادامه پيدا کند، دستور مي دهد اره بر پاي آنها بگذارند ؛چرا که:

بسوزند چوب درختان  بي بر سزا خود همين است مرا بي بري را در جهان انسانيت، نيز همين حالت وجود دارد با اين تفاوت که،  درخت از خود اختياري ندارد، و صرفا تسليم قوانين تکويني است، اما انسا نها با استفاده از نيروي اراده و اختيار و تعليم و تربيت تشريعي، مي توانند آگاهانه در اين راه گام بگذارند.

بنابراين، آن کس که نعمت قدرت را وسيله ظلم و طغيان قرار مي دهد،  به زبان حال فرياد مي کشد:

خداوندا! لايق اين نعمت نيستم،  و آن کس که از آن در مسير اجراي حق و عدالت بهره مي گيرد و به زبان حال مي گويد : پروردگارا!شايسته ام،  افزون کن.[9]

شکر در معارف اسلامي

شکر و ذکر، در اصطلاح بسيار مهم قرآني و معارف ديني است.

شيطان بعد از هبوط آدم به خداوند گفت که: لا يجد الثرهم شاکرين[10]

بيشتر فرزندان آدم را اهل شکر گذاري نخواهي يافت.

خداوند خود نيز همين معنا را در جاي که ديگر چنين مي فرمايد: و قليل من عبادي الشکور.[11]

بندگان شاکر من بسيار اندکند.

اکثريت به  غير شاکران است و آنان همگي طعمه شيطان اند. شکر مقام بسيار بلندي است و از آن مخلصاني است که در دام شيطان گرفتار نمي آيند. شکر مانند بسياري از مفاهيم ديني که به روان انسان مربوط مي شود داراي مراتبي وقتي به متن ايمان و کفر و….اشاره مي کنيم بايد بدانيم که اينها داراي درجات مختلفي مي باشند مثلا عقل را در نظر بگيريد، عقل يک کودک سه ساله عقل است، عقل يک نابغه رياضي هم عقل است ولي تفاوت بين آن دو زياد مي باشد.ما وقتي مي گوييم که شاکران کساني هستند که از چنگال شيطان رهيده اند. شيطان بر آن دو هيچ تصرفي ندارد، اين قصد را نداريم که خود ديگران را مانوس سازيم. آن اوج شکر گذاري است که بيان شده ولي شکر مراتب نازلتري هم دارد در قرآن است که:

اذ تاذن ربکم لمن شکرتم لازيدنکم و لئن کفرتم ان عذابي شديد

خداوند اعلام کرده است : اگر شکر بورزيد بر نعمت شما خواهم افزود، اگر کفر بورزيد نتيجه اش عذاب شديد من است.

امام علي(ع) مي فرمايد: من اعطي اربعا لم يحرم من اهلي الدعا لم يحرم القبول و من اعطي الشکر لم يقرم و من اعطي الاستغفار لم يحرم المغفره و من اعطي الشکر لم يحرم الزياده.[12]

به هر کس چها چيز داده مي شود: از چهار چيز ديگر محروم نخواهد بود. آن را که داده شود از اجابت و آن را که توبه داده شود از قبول، آن را که استغفار داده شود از مغفرت و آن را که  شکر داده شود از افزوني نعمت محروميتي نخواهد بود[13].

شکر الهي

خداوند در ايه 151 سوره بقره به نعمتهاي مختلفي  به انسان عطا کرده است اشاره مي کند و در آيه بعد يعني 152سوره بقره اعلام مي کند: جا دارد شکر اين نعمتها ي بزرگ را به جا آورند و با بهره گيري صحيح از اين نعمتها، حق شکر او را ادا کنند، مي فرمايد: ((مرا ياد کنيد تا شما را ياد کنم و شکر مرا به جا اوريد وکفران نکنيد.((فاذکروني اذکرکم و اشکروا لي و لا تکفرون)).

بديهي است: جمله((مرا ياد کنيد تا شما را ياد کنم)) اشاره به يک معني عاطفي ميان خدا و بندگانش نيست، آن گونه که ميان انسانها است که به هم مي گويند: به ياد ما باشيد تا به ياد شما باشم!

بلکه اشاره با اين اصل تربيتي و تکويني است، يعني به ياد من باشيد، به ياد ذات پاکي که سرچشمه تمام خوبي ها و نيکي هاست و به اين وسيله روح و جان خود را پاک و روشن سازيد و آماده پذيرش رحمت پروردگار، توجه شما به اين ذات پاک، شما را در فعاليتها مخلص تر، مهم تر، نيرومند تر، متحدتر مي سازد. همانگونه که منظور از ((شکر گذاري و عدم کفران)) تنها يک مساله تشريفاتي و گفتن با زبان نيست بلکه منظور آن است که هر نعمتي را درست به جاي خود مصرف کنيد و در راه همان هدفي که براي آن آفريده شده به کار گيريد تا مايه افزوني رحمت و نعمت خدا شود.[14]

شکر نيمي از ايمان

خداوند در آيه 31سوره لقمان مي فرمايد: ((…  ان في ذالک لايات لکل صبا شکور)).در اينها نشانه هائي است براي کساني که شکيبا و شکر گذارند!

در آخر اين آيه روي اوصاف صبار و شکور (بسيار صابر و شکيبا، و بسيار شکر گذار) تکيه شد، به خاطر اين است که: زندگي دنيا مجموعه اي است از بلا و نعمت که هر دو وسيله آزمايش اند، ايستادگي و شکيبايي در برابر حوادث سخت، و شکر گذاري در برابر نعمت ها مجموعه وظيفه انسان ها را تشکيل مي دهد.

لذا در حديثي که بسياري از مفسران از پيامبر گرامي اسلام (ص) نقل کرده اند مي خوانيم)): الايمان نصفان نصف صبر و نصف شکر: ايمان دو نيمه است، نيمه اي صبر و نيمه اي شکر)).

و يا اشاره به اين است که: براي درک آيات با عظمت الهي، در پهنه آفرينش انگيزه اي لازم است، همچون (( شکر منعم توام با صبر شکيبايي)) براي دقت و کنجکاوي هر چه بيشتر.[15]

فضيلت شکر در روايات

يکي از فضائل شکر آن است که خداوند متعال آن را ذکر خود قرار داده، مي فرمايد:

اذکروني اذکرکم و اشکروالي و لا تکفرون.[16]

مرا ياد کنيد تا شما را ياد کنم  و شکر مرا بجاي آريد و کفران نورزيد .

در حالي که خود مي فرموده: لذکر الله اکبر، همانا ياد خدا بزرگتر است.[17]

در کافي از امام صادق (ع) روايت شده که رسول اکرم (ص) فرمود:

اجر کسي که مي خورد و شکر مي گذارد مانند اجر روزه داري است که فقط براي خدا روزه مي گيرد. و تندرست سپاسگذار، اجرش به اندازه گرفتار صابر و پاداش بهرمند شاکر، به اندازه محروم قانع است.

وباز مي فرمايد: خداي تعالي باب افزايش نعمتش را به روي کسي که در شکر را بر او گشوده نمي بندد.

وفرمود: به هر کس شکر عطا شود افزايش نيز عطا مي شود، که خداي تعالي مي فرمايد: لئن شکرتم لازيدنکم.

و فرمود: هر گاه به بنده اي نعمتي دهد، اگر بنده آن را با قلبش بشناسد و با زبانش ستايش کند، چون کلامش به پايان رسد خدا دستور مي دهد به نعمتش بيفزائيد.

امام باقر(ع) مي فرمايد: حضرت رسول(ص) در شبي که نوبت عايشه بود پيش او بود. عايشه گفت: يا رسول الله چرا خودت را زحمت مي دهي در حالي که خدا گناهان گذشته و آينده ات را بخشيده است؟ حضرت فرمود : اي عايشه! آيا بنده اي شکرگذار نباشم؟

و فرمود: حضرت رسول (ص) روي انگشتان پايش مي ايستاد تا اين آيه نازل شد: طه ما انزلنا عليک القرآن لتشقي.

امام صادق (ع)فرمود: در تورات نوشته شده هرکس به تونعمت دهد شکرش نه، هرکس شکرت نهاد نعمتش ده، زيرا نعمت با شکر زوال ندارد، و با کفران باقي نمي ماند. شکر موجب افزايش نعمت و امان از دگرگوني واحوال است.

از امام صادق(ع)درباره آيه شريفه : (واما به نعمه ربک فحدث) سوال شد مراد از نعمت چيست؟ حضرت فرمود: يعني برتريهاي که داده، چيزهاي که به تو بخشيده، نيکي هاي که در حقت کرده است.

انگاه فرمود: دين خدا، عطاها و بخششها و نعمتهاي خدا را بازگو کن.

و فرمود: سه چيز است که با وجود آنها ضرري متوجه انسان نيست: دعا به هنگام گرفتاري، استغفار به هنگام گناه وشکربه هنگام نعمت.

و فرمود: شکر نعمت عبارت است ازاجتناب محرمات، و شکر کامل اين است که بگويد: (الحمدالله رب العالمين) شکرش را ادا کرده است. و فرمود: گاهي انسان يک جرعه آب مي نوشد و به واسطه آن خدا بهشت را برايش واجب مي کند.

سپس فرمود: ظرف آب را به دست مي گيرد، آن را به لب مي گذارد و بسم الله مي گويد و مي نوشد ولي قبل از آن که سيراب شود، آن را از لب بر مي دارد و خدا را سپاس مي گويد. دوباره به لب مي گذارد و مي نوشد و چون سيراب شد آن را از لب بر مي دارد و خدا را سپاس مي گويد. به همين سبب خداي عزوجل بهشت را براي او واجب مي کند.[18]

درجات شکر

شکر درجاتي دارد: گاهي انسان نعمتهاي خدا را زاهدانه به رسميت مي شناسد و آنها را به جا مصرف مي کند تا در قيامت نسوزد يا به بهشت راه يابد. خداي سبحان مي فرمايد: (اذکروا نعمتي انعمت عليکم)، به ياد نعمت من باشيد، وقتي به ياد نعمت من بوديدشاکر نعمتيد و (شکر نعمت، نعمتت افزون کند) : (لئن شکرتم لا زيدنکم). ولي گاهي انسان خدا را عارفانه شکر ميکند. يعني مي گويد: خدايا! هستي وکمالات من، جهان، نعمت توست، تنها ولي نعمت تويي؛ ((بر سر سفره بنشستم خدا رزاق بود)).

امام سجاد(ع) با خداي سبحان عرض مي کند: خدايا! ما هر گاه تو را شکر کرده ايم: ((فکيف لي تحصيل الشکر، و شکري اياک يفتقر ال شکر فلکما قلب الحمد و چپ علي لذلک ان اقول لک ال)).

شکر از اين که اعضا و جوارح و تحريکي  ما بيجا ادراک، حرکت نکرد.هم نعم از آن خداست و چيزي از آن ما و ديگران نيست؛ چون ديگران هم نعم خداست هستند و بنابراين چاره اي جزاعتراف به عجز نيست.

امام سجاد (ع) به خداي سبحان عرض مي کند: ما عبدناک حق عبادتک)). و حضرت اميرالمومنين(ع) نيز مي فرمايند: رسوخ علم در راسخان مايه اعتراف آنان به عجز است: اعلم ان الراسخين في العلم هم الذين اعناهم عن اقتحام السر المصدويه دون الغيوب، الافرار بجمله ما جحمله ما جهلوا تفسيره من الغيب المحجوب، فمدح الله تعالي اعتافهم بالعجز عن تناول ما لم يحيطوا به علما. هيچ دست  و زباني قادر به اداي شکر نيست:

ازدست و زبان که برآيد                                که از عهده شکرش بدرآيد

اما انسان نبايد گفته را بهانه قرار دهد و شکر خدا را ترک کند زيرا سرآينده بزرگوار اين شعر(سعدي) جمله ديگر در نثر و نظم در شکر حق نيز از او به يادگار مانده است و خودش هم سالک اين کوي بود.

بنابراين، معناي جمله مذکور اين است که انسان وقتي نعمتها و منعم را شناسايي و نعمتها را بجا مصرف مي کند(الحمد الله رب العالمين) مي گوييد در کنار همه ي اين سخنها و عملها مي گوييد: از دست و زبان که برآيد. بله که بايد گفت: از دست و زبان و دل که بر آيد. از اين رو بهترين و عالي ترين راه در مرحله شکر براي سالکان کوي حق، اعتراف به عجز در شکر گذاري است.

خداي سبحان در قرآن کريم، براي فراهم سازي زمينه اعتراف به عجز مي فرمايد: اگر همه ي درختان روي زمين قلم شود و آب دريا مرکب  و هفت دريا به کمک درياي اول بيايد و مرکب نوشتاري را فراهم کند و نويسندگان نخواهند نعم الهي را بنويسند، مقدور انهايست: و لو ان ما في الرض من شجر اقلام، البحر يمده من بعده سبعه ابعه ما نفرت کلمات الله). و در بخش ديگر مي فرمايد: ((ان تعدوا نعمت الله لا تقصوها))، اگر بخواهيد نعم الهي را شمارش کنيد، نمي تونيد با اينکه همه آنها مسخر شماست واين انسان است که بايد از آنها بهره درست بگيرد و گرنه همه جهان هستي سفره الهي است. آسمانها براي منجمان و مسافران سپهري، دريا براي غواصان، طبيعت براي زمين شناسان و معدن شناسان، سفره است.

امام سجاد(ع) به خداي سبحان عرض مي کند: (( خدايا!تو به نوع انسان، آن قدرت و فضيلت را داده اي که بر همه جهان، ملک باشند. ((الحمد الله الذي… جعل لنا الفضيله بالملکه علي جميع الخلق فکل صليقه منتقاد لنا بقدرته و صائره الي طاعتنا بعزته)).البته خلفاي راستين که اولياي الهي هستند با معجزه و به اذن حق، بر همه جهان سلطه دارند، ولي هر کس به جز آنان از راههاي علمي مي تواند بر گوشه اي سلطه پيدا کند و اين تسخير الهي است که خداي سبحان جهان را براي انسان مسخره کرده است؛ به اين که انسان چيزي را ذاتا مسخر خود کرده باشد. از اين رو مستحب است که کسي بر مرکبي سوار مي شود: سبحان الذي سخر لنا هذا و ماکنا له مقربين و انا الهي ربنا لمنقلبون. [19]

برترين مرحله شکر

برترين مرحله شکر اعتراف به عجز است: چون اگر کسي با زبان يا قلب شکر کند، خود اين اعضا و همچنين به کارگيري اين نعم در ثناي حق، نعمت حق است. پس اگرنعمتي به اين انسان برسد و بخواهد شاکر خدا باشد، گذشته از لزوم علم به عناصر محوري شکر، ناچار است ازدو نعمت ديگر مدد بگيرد، يعني دو نعمت ديگري هم نصيب او مي شود: يکي اصل قلب، زبان وجوارح که ابزار شکر است و ديگري توفيق به کارگيري آنها در راه صحيح. از رو براي هر شکري که انسان مي کند، که خود نعمتي است، شکر ديگري لازم است.[20]

درجات و مراتب شکر

در کنار سفره هر مدرس، گوينده و اندرز دهنده اي که بنشينيم در حقيقت، خدا گوينده و اندرز دهنده و مدرس است و به طور کلي انسان بر سر هر سفره اي غذاي ظاهر و باطني بنشيند خدا رزاق است، در اين صورت چنين شکري عارفانه مي شود و در اين گونه معارف، شاکر عارف از توجه به نعمت به توجه ولي نعمت مي رسد.

گاهي به کسي ميوه اي مي رسد و او بر اثر آن خوشحال مي شود و گاهي از اين مرز بالاتر مي رود و مي گويد بسياري از اين ميوه ها را حيوانت و حشرات نيز مي خورند و همچنين از گوشت حيوانات مقدار کمي نصيب ما مي شود.

او اگر چه اينها را نعمت حق مي داند و شاکر است، ليکن نعمت باطني را برتر از نعمت ظاهري مي داند. در زمينه علم و معرفت و اخلاق نيز اگر نعمتي نصيب کسي شود، خدا را شاکر است که به او علم، معرفت، اخلاق، قسط، عدل، نوع دوستي، و نوع پروري داده است و البته اينها نعمت برتر است. اما گاهي از اين حد نيز بالاتر مي رود و مي گويد بسياري از اين اوصاف را ملائکه نيز دارد و من که خليفه الله هستم نبايد در حد فرشتگان به سر ببرم، آنگاه از همه اينها مي گذرد و مي گويد: خدايا! اينها نعمت است، ولي بهترين نعمت، خود ولي نعمت است، چنانکه خداي سبحان بهترين معروف و برترين محبوب و مشکور و مذکور است. ((يا خيرمعروف عرف، يا افضل معبود عبد، يا اجل مشکور شکر، يا اغز مذکور ذکر)). در اين صورت چيزي آنها را جز علاقه به حق و القاي او راضي نمي کند.

گاهي علاقه هاي مجازي در کسي پيدا مي شود و او بي تاب و مظطرب است و قدرت تحمل آنها را ندارد. گاهي انسان در بعضي از مراسم، حتي مراسم نشاط مانند: جشنها، با آنکه ذود گذر است مشتاقانه مطلوب است. حال اگر به جمال خدا دل ببندد بايد خيلي بي تاب باشد، چنانکه گفته شده ((عجبا للمجب کيف ينام ))دوست حق به خواب نمي رود. در نتيجه چنين کسي نعمت الهي را در خود حق، خلاصه مي بيند و او را شکسته مي کند يعني، محبت، معرفت و عطش لقاي او را در دل مي پروراند.

در اين حالت است که (لئن شکرتم لازيدنکم) به بهترين وضع شامل او مي شود، يعني چون شما شکر نعمت را در حد معرفت حق مي دانيد، خدا هم حقيقتتان را اضافه مي کند. نه اينکه فقط نعمتتان را اضافه کند. اگر کسي شکر گذار نعمت حق باشد، خدا(خود) او را افزون مي کند، يعني درجات هستي او را برتر و ذات او را کاملتر مي کند، به اين معنا که، اگر قبلا جزو (عملوا الصالحات) بوده اکنون جزو صالحين بود.

ممکن است کسي شکر گذار نعمت حق باشد ولي حق شناس نباشد، همه تلاش و کوشش او اين باشد که نعمت خدا را شناسايي کند و او را بجا مصرف کند، واجب ومستحب را انجام دهد و حرام و مکروه را ترک کند براي اينکه از جهنم برهد و به بهشت برسد، در اين صورت، در حقيقت کفران نعمت مي کند، يعني منعم و ولي نعمت خود را نمي بيند، ولي  سودا گرانه يا اجيرانه سپاس گذار حق است که بر کت اين گونه شکر به اين است که اون نعمت را بجا مصرف مي کند تا نعمت بهتري دريافت کند.[21]

دلخوشي به روزي

انسان بايد  خوشحال باشد که نعمتي به او داده شده است و به آن دلخوش باشد و به اين فکر کند که اين نعمت لطف خداوند به اوست، و حرص نزند تا  آنچه را که داراست ناديده بگيرد وگرنه باعث کفران آن فرد مي شود و به بالادست نگاه نکند، مثلا اگر خداوند خانه کوچکي به او عطا کند، نگاه به خانه ي کسي که بزرگ و استخر و غير دارد نکند بلکه نگاه به آن کسي کند که خانه اش اجاره اي است.

ذکر نعمت در سجده

مستحب است مومن که به سجده مي رود، قبل از شروع در ذکر سجده اين دعا را بخواند: اللهم لک سجدت و لک اسلمت و بک امنت سجد وجهي الذي خلقه و شق سمعه و بصره تبارک الله احسن الخالقين و الحمد لله رب العالمين_سبحان ربي الاعلي و بحمده)).

يعني: خدايا! براي تو سجده کردم و براي تو تسليم هستم و به تو ايمان آوردم، صورتم به خاک افتاده براي کسي که آن را آفريد و گوش و چشمش را باز کرد، بزرگ است خداوندي که بهترين آفرينندگان است.

اگر در نماز واجب ميسر نشود، اين دعاي شريف، در نماز هاي نافله ترک نشود. اين نعمتهاي بزرگ الهي را ياد کنيد که گوش، و چشم و بيني را باز نمود. اگر کور مادر زادببيند، معلوم مي شود چه نعمتي است.[22]

شکر و کفر نعمتها

خداوند در آيه 12 سوره لقمان: ((حکمت داديم(و به او گفتيم) شکر خدا را بجاي آوري، هر کس شکر گذاري کند تنها به سود خود انسان و کفران نعمت نيز به زيان خود اوست))! چرا که خداوند از همگان بي نياز است، اگر همه ممکنات شکر گذاري کنند چيزي بر عظمتش افزوده نمي شود و((اگر جمله کاينات کافر گردند، بر دامن کبريايش ننشيند گرد))!.

((لام)) در جمله ((ان اشکر لله)) لام اختصاص است و لام در ((لنفسه)) لام نفع است، بنابراين، سود شکر گذاري ذکه همان دوام نعمت، و افزايش آن، به اضافه ثواب آخرت است، عائد خود انسان مي شود، همان گونه که زيان کفران فقط دامان خودش را مي گيرد. تعبير به ((غني الحميد))اشاره به اين است که : شکر گذاري در برابر افراد عادي، يا چيزي به بخشنده نعمت مي دهد، و يا اگر چيزي نمي دهد، با ستايش  مقامش را در انظار مردم بالا مي برد ولي در مورد خداوند هيچ يک از اين دو معني ندارد، او از همگان بي نياز است، و شايسته ستايش همه ستايشگران . فرشتگان حمد او را مي گويند و تمام ذرات مو جود به تسبيح و حمد او مشغولند و اگر انساني به زبان کفران کند، کمترين اثري ندارد، حتي ذرات وجود خودش، به زبان حال مشغول حمد ثناي اويند.

قابل توجه است که: ((شکر)) با (صيغه مضارع) که نشانه تداوم و استمرار است بيان شده، و(کفر) با صيغه ماضي که حتي بر يک مرتبه نيز صادق است، اشاره به اينکه: کفران حتي براي يک بار ممکن است عواقب دردناکي بار آورد، اما شکر گذاري لازم است مستمر و مداوم باشد، تا انسان تکميلي خود را طي کند.[23]

شکر نعمتهاي خدا

خداوند در قرآن مي فرمايد: ((و اما بنعمه ربک فحدث: و نعمتهاي پروردگارت را بازگو کن)).[24]

بازگو کردن نعمت، گاه با زبان است و تعبيراتي که حاکي از نهايت شکر و سپاس باشد، نه غرور و برتري جوئي، و گاه با عمل است به اين ترتيب که از آنها انفاق و بخشش در راه خدا کند، بخششي که نشان دهد خداوند نعمت فراواني به او عطا کرده است.

اين سنت افراد سخاوتمند وکريم است که وقتي نعمتي به آنها روي مي آورد بازگو مي کنند و شکر خدا را بجا مي آورند، و عملشان نيز تاييد و تاکيدي  است بر اين حقيقت، به عکس بخيلان دون همت که دائما ناله مي کنند، و اگر دنيا را نيز به آنها بدهي اصرار در پرده پوشي بر نعمتها دارند، چهره آنها فقيرانه، و سخنانشان آميخته با آن و زاري و عملشان نيز بيانگر فقر است!

اين در حالي است که از پيغمبر اکرم(ص) نقل شده است که فرمود: ان الله تعالي؛ اذا انعم علي عبد نعمه يحب ان يري اثر النعمه عليه: و خداوند هنگامي که نعمتي به بنده اي مي بخشد دوست دارد آثار آن را در بنده اش ببيند.

بنابراين حاصل معني آيه چنين مي شود: به شکرانه اينکه فقير بودي خدا بي نيازت کرد، تو هم آثار نعمت را آشکار کن، و با گفتار و عمل اين موهبت الهي را بازگو نما.

ولي بعضي از مفسران گفته اند که منظور از ((نعمت)) در اينجا تنها نعمتهاي معنوي از جمله نبوت يا قرآن مجيد است که پيامبر(ص) موظف بود آنها را ابلاغ کند و اين است منظور بازگو کردن نعمت .

اين احتمال نيز وجود دارد که تمام نعمتهاي معنوي را شامل مي شود.

لذا در حديثي از امام صادق(ع) مي خوانيم که فرمود: معني آيه چنين است: حدث بما عطاک  الله، و رزقک، و احسن اليک و هداک((آنچه را خدا به تو بخشيد و برتري داده و روزي عطا فرموده و نيکي به تو کرده و هدايت نموده، همه را بازگو کن)).

و بلاخره در حديث ديگري از پيغمبر اکرم به عنوان يک دستور کلي مي خوانيم: من اعطي خيرا فلم ير عليه، سعي بغيض الله، معديا لنعم الله! ((هر کس خيري به او رسد و آثارش در او ديده نشود، دشمن خدا شمرده مي شود، و مخالف نعمتهاي اوست)).

امام علي(ع) فرمود: ان الله جميل يحب الجمال، و يحب ان يري اثر النعمه علي عبده ((خداوند زيباست و زيباي را دوست دارد و همچنين دوست دارد آثار نعمت را بر بنده خود ببيند)).[25]

مايه فزوني

شکر فقط از طريق زبان نيست، بلکه شکر سه مرحله دارد:

نخستين مرحله آن است که: به دقت بينديشيم که بخشنده نعمت کيست؟اين توجه و ايمان و آگاهي، پايه اول شکر است، و از آن که بگذريم مرحله زبان فرا مي رسد ولي از آن بالاتر مرحله عمل است، شکر عملي آن است که درست بينديشيم که هر نعمتي براي چه هدفي به ما داده شده است، آن را در مورد خودش صرف کنيم و اگر نکنيم کفران نعمت کرده ايم، همانگونه که بزرگان فرموده اند: ((الشکر صرف العبد جميعا ما انعم الله  تعالي فيما خلق لاجله)).

راستي چرا خدا به ما چشم داده است؟ و چرا نعمت شنوايي و گويايي بخشيد؟ آيا جز اين بوده که عظمت او را در اين جهان ببينيم، راه زندگي را بشناسيم و با اين وسائل در مسير تکامل گام برداريم؟ حق را درک کنيم و از آن دفاع نماييم و با باطل بجنگيم.

اگر اين نعمتهاي بزرگ خدا را در اين مسير مصرف کرديم، شکر عملي او است. حديثي از امام صادق(ع) در تفسير ((نورالثقلين)) نقل شده : ((شکر النعمه اجتناب المحارم: شکر نعمت ان است که از گناهان پرهيز شود)).

از اينجا رابطه ميان ((شکر)) و فزوني نعمت روشن مي شود؛ چرا که هرگاه انسانها نعمت هاي خدا رادرست در همان هدفهاي واقعي نعمت صرف کردند که: شايسته و لايق اند، و اين لياقت و شايستگي، سبب فيض و بيشتر و موهبت افزونتر مي گردد[26].

خضوع

روشن است که زنده کردن حس شکر گذاري  و قدر داني انسان در برابر اين نعمتهاي خدا، تنها براي اين است که طبق فرمان فطرت در برابر بخشنده نعمت، خضوع کنند، او را بشناسند و فرمانش را به جان و دل بپذيرند و به اين وسيله هدايت و تربيت شوند، نه اينکه شکر گذاري کمترين اثري در مقام با عظت خداوند داشته باشد، بلکه اثر آن همانند آثار همه عبادت ها و فرمانهاي او عايد خود انسان مي شود.[27]

عبادت و بندگي

حالت خضوع همان درک عظمت الهي است و اين حالت شکر و سپاس از درک انعام خدا به انسان برايش حاصل مي شود، نيرومندترين انگيزه انسان است در اينکه خدا را عبادت کند و بالاترين ارزشها را به پرستش وحي مي دهد. براي تاييد اين سخن، رواياتي يادآوري مي کنيم که عبادات را بر سه دسته تقسيم کرده اند: نخست: عبادتهايي که انگيزه انجام آنها ترس از عذاب و کيفر است. دوم: عبادتهاي که به اميد ثواب و پاداش انجام مي شود. سوم: هم آن عبادتهايي هستند که با اين دو نوع، فرق اساسي دارند و با تعابير مختلفي از اين نوع عبادتها در روايات اشاره شده است.

در بعضي از روايات حب خدا به عنوان انگيزه قسم دوم مطرح شده در بعضي ديگرشکر خدا ودر مواردي نيز بر اهليت خداوند براي آنکه معبود انسان باشد و عبادت کردن او بخاطر آنکه شايستگي آن را دارد تکيه شده است. شايد بتوان گفت: قسم سومش چون براي همه کاملا شناخته شده نيست و عموم مردم با تعلقات که  دارند آن حالات کمتر در دلشان پديد مي آيد و درست با آن آشنا نيستند، بصورتهاي مختلفي ذکر شده و در هر مورد آنچه که با فهم شنونده مناسب تر بوده است مطرح شده؛ولي، درحقيقت مي توان گفت: خود آن هم به بند به خود مراتب مختلفي دارد، بالاترين مرتبه اش همانست که با جمله ((وجدتک اهلا للعباده فعبدتک))از آن، تعبير و انگيزه اش تبيين شده است.[28]

نعمتهاي عمومي

گفتيم که نخستين مرحله از شکر اين است که انسان نعمت را فقط از خدا بداند، البته گفتنش اسان وعملش سخت است. بعضي از مردم نعمت  را که نمي بينند و آْن را که هم مي بينند، فکر مي کنند که از طرف غير خداست. ((و قليل من عبادي الشکور))تنها کمي از بندگانم شکر گذار هستند.

يکي از رشته هاي نعمت هاي الهي،  نعمت هاي عمومي هستند که خداوند به همه بندگانش از کوچک به بزرگ داده است که کمتر کسي متوجه نعمت بودنشان مي شود اين نعمتها همان عقل، هوش، دست، پا، گوش، چشم و… هستند، ما علاوه بر اينکه شکر خدا را به خاطر اين نعمتها بجاي نمي آوريم بلکه به وسيله آنها گناه مي کنيم، مثلا عقل و هوش خود را در راه کارهاي خلاف بکار مي بريم، با دست دزدي مي کنيم، با پاهايمان در مسير گمراهي قدم بر مي داريم و الي آخر .خداوند اين همه نعمت را به ما داده تا به وسيله آنها به کمال که همان قرب الهي است برسيم ولي ما در عوض آنها را در جاهاي به کار مي بريم که منجر مي شود به مقام اسفل السافلين سقوط کنيم.

آزمون و سپاس

نقل از جامع الممتثيل:

زني همراه با شوهر و برادر خودروانه زيارت خانه  خدا شدند، وقتي به بغداد رسيدند شوهر او در دجله افتاد و غرق شد، زن خدا را سپاس گفت و بي تابي نکرد. در ميان راه برادرش نيز از شتر افتاد و جان داد و زن خدا را شکر کرد و دم نزد. چند روز بعد دزدان به غافله زدند و همه چيز او را بردند، زن گفت: همه خواست خداست و او را سپاس گفت. وقتي احرام بستند، به در مسجد الحرام که رسيدند، عادت ماهانه بر او عارض شد و نتوانست وارد حرم شود و به اعمال حج بپردازد. زن به گوشه اي پناه برد و در دل ناليد: اي خداي قادر! مرا از خانه و کاشانه ام دور ساختي، شوهرو برادرم را از من گرفتي، مالم  بغارت رفت، ولي من در همه اينها صبر کردم و سپاس تو را گفتم! ولي چرا از ورود به حرم و خانه ات محرومم ساختي؟زن راز دل مي گفت و مي گريست تا اينکه دلش روشن شد و به او الهام رسيد: لبيک مردان و زنان و يارب زائران در هوا معلق است، اما صبر تو در برابر خدا ضايع نيست و حج تو مورد قبول خداي خانه است، نوميد مباش!.[29]

شکر گذاري

خيلي واضع است که خداي بخشنده، در ازاي نعمتهاي و عطاياي خود به بندگانش، چشم داشتي ندارد، خدا روزي نمي دهد تا از او تشکر کنند، خدا قدرت و سلامت و ثروت نمي دهد که بنده را به سپاس وادار کند، ولي اين نيز واضع است که هر کوچک در مقابل بزرگ وظايفي دارد مخصوصا که اين بزرگ خداي قادر متعال باشد، خداي که هيچ مياورد، خداي که مگس رنجه اي را سالار سر پنجه مي سازد، خداي که اگر اراده کند بنده را تا سر حد سلطنت و پادشاهي مي رساند، پس شکر گذاري فقط وظيفه بنده در قبال الطاف بيکران خداوندي است و هر قدر داني از نعمت باعث مزيد آن نعمت مي شود.

خدا را سپاس گذار باشيم که زندگي داده، روزي داده، قدرت داده، سلامت و شوکت و عزت و بسياري از نعمتها که بي حساب است، داده است.

کفر نعمتهاي خدا

اگر نعمتهاي خدا را در مسير درست مصرف کرديم، شکر عملي او است و اگر اين نعمتها وسيله اي براي طغيان و غرور و خودپرستي و غفلت و بيگانگي و دوري از خدا، اين عين کفران است!

امام صادق(ع) مي فرمايد: ادتي الشکر رويه النعمه من الله من غير عله  يتعلق القلب بها دون الله،  و الرضا بما اعطاه،  و ان لا تعصيه بنعمه و تخالفه بشي من امره و نهيه بسبب من نعمته:

((کمترين شکر، اين است که، نعمت را از خدا بداني، بي آن که قلب تو مشغول به آن نعمت شود، و خدا را فراموش کني، و همچنين راضي بودن به نعمت او، و اينکه نعمت خدا را وسيله عصيان او را قرار ندهي، و اوامر و نواهي او را با استفاده از نعمت هايش زير پا نگذاري.

و از اينجا روشن مي شود: شکر قدرت، علم و دانش، نيروي فکري و انديشه، نفوذ اجتماعي، مال و ثروت و سلامت و تندرستي، هر کدام از چه راهي است، و کفران آنها، چگونه است؟[30].[31]

خطر قحطي

اين روزها کفران نعمت زياد مي شود، برنج پخته با ميوه نيمه خورده و نان دور ريخته مي شود. اين کار خيلي خطرناک است و در روايات هم آمده که بي احترامي به نعمت خداوند خطر قحطي مي آورد.اگر نان زياد آمد آن را به حيوان بدهيد يا به کساني که نان مي خرند بفروشيد و آن را زير دست وپا نريزيد.

امام صادق (ع) وارد خانه اي شدند، ديدند مردي هندوانه اي را نيمه خورده رها کرده و در کوچه اناخته، امام (ع) ناراحت شد و فرمود: آن را برداريد اگر شما ميل نداريد ديگران که ميل دارند، چرا اسراف مي کنيد؟.

در وسائل الشيعه روايتي در خصوص نان از امام حسن مجتبي(ع) يا امام صادق (ع) است: تکه ناني افتاده بود امام ناراحت شد و آن را برداشت و به غلامش داد، وامام که برگشت به غلامش فرمود: تکه ناني را که به دستت دادم  به من بده، غلام گفت: ان را خوردم. امام فرمود: نعمت خدا را احترام کردي و از اهل بهشت شدي، من دوست ندارم کسي که دوست خدا  و بهشتي شده غلام باشد، تو به خاطر اين عملت آزاد هستي.

اينکه ما از صبح تا شب نعمت مي خوريم و در نعمت غرقيم بدون آنکه منعم و صاحب نعمت خود را بشناسيم، به نظر شما اين کفران نعمت نيست؟در مقابل، خدا چه مي کند؟ غير از اين که روزي ما را قطع نمي کند.امثلا ما اگر اسباب بازي را براي فرزندمان بخريم، اگر آن را شکست و خراب کرد وآن اسباب بازي هم گران باشد، ديگر برايش نمي خريم و پشيمان مي شويم و پيش خودمان فکر مي کنيم که پولمان را بيهوده مصرف کرديم. ولي خدا با ما اين کار را نمي کند و روزي ما را قطع نمي کند. خوب فکر کن و ببين آيا خدا دوست داشتني است يا نه؟ خدايي که اينطور با ما معامله مي کند. مردمان چقد پدر و مادرهايشان را دوست دارند؟مومنين خدا را به مراتب بيشتر دوست دارند چون مي دانند پدر و مادر را هم خدا آفريده و نعمتهاي خدا هستند. خدا مهر بشر را در دل مادر انداخته، و ما را از کثافتها پاک مي کند و در گرفتاريها از من مواظبت مي کند، عمري از ما مي گذرد آيا خدا و رسولش را دوست داريم؟آيا عاشق خدا شده ايم؟آيا خوش بيني به دستگاه خلقت پيدا کرده ايم؟آيا بشت را دوست داريم؟.[32]

سزاي نا سپاس

سرما تمام درختهاي باغ يک مرد را خشک و سياه کرد، وقتي به او خبر دادند ناراحت شد و شيطان که منتظر فرصت بود، او را وسوسه کرد و گفت: تو خدا را عبادت مي کني و خدا در عوض درختان تو را خشک مي کند، و با خاک يکسان مي سازد. مرد ناراحت شد و کليد باغ را با حالت غضب به سوي اسمان پرتاب کرد  و گفت: حال که درختان مرا نابود کردي، کليد آن را بگير .پس از چند لحظه بشکل مار سياهي بر گردن مرد ناسپاس آويخت.[33]

نتيجه گيري

شکر يکي از عبادتهاي خداوند است که او را واجب عقلي کرده است. ما نمي توانيم آنطوري که شايسته خداوند است،  شکر او را بجاي آوريم. ما اگر خداوند را بشناسيم، مي فهميم که نعمتهاي را که به ما ارزاني داشته است براي رسيدن به کمال است، و ما سعي مي کنيم که اين نعمتها را در راه درست مصرف کنيم.هيچ کس منکر اين نيست که اصلا نمي توانيم شکر خدا را بجاي بياوريم ولي با توجه به آيات و روايات ما مکلف به شکر تمام نعمتها نيستيم.خداوند از ما نمي خواهد که شکر همه اي نعمتهايش را بجاي بياوريم بلکه از ما خواسته که، تا آن اندازه اي که مي توانيم شکر کنيم و آن را تعطيل نکنيم.

حدود 70 آيه و  در مورد شکر وجود دارد که خداوند بخاطر اينکه، شکر نعمت را فراموش نکنيم، فضيلتهايش را به کمک اين آيات به ما نشان مي دهد.

ومن الله التوفیق

زینب خادمپیر

پایان

تمامی حقوق این مقاله مربوط به نویسنده ومبلغان سایبری می باشد.هرگونه کپی برداری از این مقاله وتغییر نام نویسنده به شخص دیگر شرعاً وقانوناً جایز نمی باشد.

منابع و ماخذکلی——————————————–

1- قرآن

2- نهج البلاغه

3- اشعري، محمد (جمالدين)، درس زندگي از قرآن، بي نا، بي جا.

4- جوادي عاملي، مراحل اخلاق در قرآن، مرکز نشر اسراء، قم،  1377.

5- دستغيب، عبدالحسين، سراي ديگر(تفسير سوره واقعه)، بي نا، بي جا، 1374.

6- سروش، عبدالکريم، اوصاف پارسايان، موسسه فرهنگي صراط، بي جا، 1371.

7- شبير، عبدالله، اخلاق، انتشارات هجرت، بي جا.

8- معين، محمد، فرهنگ معين، کتاب راه نور، تهران،  1381.

9- مکارم شيرازي، ناصر، تفسير نمونه، 27 جلدي، دارالکتاب اسلاميه، قم، 1362.

منابع مطالب


[1]- محمد، معین، فرهنگ معین، ج 2، ص 946.

[2]- عبدالکریم،سروش، اوصاف پارسایان، ص 377.با دخل و تصرف.

[3]-همان، ص 227.

[4] -همان.ص 227-228.

[5] سید عبدالله،شبیر، اخلاق، محمد رضا جباران، ص 375-377.

[6]- سوره مبارکه واقعه، آیه 82.

[7] – سوره مبارکه ابراهیم(ع)،آیه 7.

[8] – سید عبدالحسین،دستغیب، سرای دیگر (تفسیر سوره واقعه)، ص 267.

[9] -ناصر، مکارم شیرازی،تفسیر نمونه،ج 10، ص 325-326.

[10] – سوره مبارکه اعراف، آيه 17.

[11] – سوره مبارکه سباء، آيه 13

[12] – نهج البلاغه؛ کلمات 135.

[13] عبد الکريم،سروش،اوصاف پارسيان،ص 225.

[14] – ناصر، مکارم شيرازي،تفسير نمونه،ج 1،ص585.

[15] ناصر،مکارم شيرازي،تفسير نمونه،ج 17،ص 98.

[16] – سوره مبارکه بقره، آيه 152.

[17] – سوره مبارکه عنکبوت، آيه 45.

[18] – سيد عبدالله،شبير،اخلاق،ترجمه محمد رضا جباران،ص 372.

[19] -جوادي عاملي، مراحل اخلاق در قرآن،ص 309-314همان- 314.

[20]- همان، ص 311.

[21] -، همان.

[22] – سيد عبدالحسين،دستغيب،سراي ديگر( تفسير سوره واقعه)، ص 194.

[23] -مکارم شيرازي، ناصر، تفسير نمونه، ج 17، ص48.

[24] سوره ضحي.ايه 11

[25] مکارم شيرازي، ناصر، تفسير نمونه، ج 27، ص 108-109.

[26] – ناصر،مکارم شيرازي،تفسر نمونه،ج 10.

[27] -ناصر،مکارم شيرازي،تفسير، ج6.

[28] – جوادي عاملي،مراحل اخلاق در قران،ص 383.

[29] –  محمد(( جماالدين))، اشعري،درس زندگي از قران،ص 45-46.

[30] – سد عبدالحسين،دستغيب،آدابي از قران( تفسير شريفه حجرات)،ص 360-361.

[31] – محمد(جمالدين)، اشعري،ص44-45.

————————————————————–

1 نظر در “بررسی واژه شکر درآیات و روایات

  1. سجاد آذرباد گفت:

    سلام وعرض ادب:

    احسنت بر شما مقاله بسیار جذاب با موضوعات متناسب  ومنطقی بود موفق باشید. 😛

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *