بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع:
عبادت و کمال انسانی
پژوهشگر:
زهرا برغمدی
پشتیبان:
حوزه علمیه فاطمیه(سلام الله علیها)یاسوج تابستان 92
کلیدواژه:
عبادت/درلغت/دراصطلاح/اهمیت/یقین/کمال/موانع/جایکاه/سقوط
—————————————————————–
چکیده
عبادت به معنای بندگی و سرسپردگی در برابر حضرت حق است که در دین اسلام دارای جایگاه ویژه ای است و دارای مصایق متفاوت.
انسان بوسیله عبادت می تواند مراحل کمال را طی کن و به حضرت حق نزدیکتر شود. گناه مانع اساسی برای رسیدن به هرف مطلوب می باشد که انسان باید از آن بپرهیزد. زیرا گناهدارای آثاری چون سقوط از جایگاهی کهدر آن قرار دارد و تیرگی قلب به همراه دارد.
1- معنای لغوی و اصطلاحی
عبد در لغت به معناي: عبد، بنده، برده و پرستش کننده.
عبد در اصطلاح، عبد به فردی گفته می شود که، با تمام وجود در اختیار مولا باشد و در برابر خواست و اراده ی او تسلیم محض بوده، هیچ گاه از اطاعت او سربار نزند و همواره در برابر فرمانش خاضع و خاشع باشد، در مسیر او گام بردارد و جز اطاعت مطلق و بی چون و چرا در مقابل او به چیزی نیندیشد، جان و دلش را به او بسپارد و بنده ی حقیقی او شود.[1]
عبادت در لغت به معنای افتادگی و ذلت است و به همین دلیل برای غیر پسندیده نیست، عبادت: پرستش کردن، بندگی کردن و اطاعت کردن خدا[2]و در اصطلاح به معنای مراقبت بر افعال و اوامری است که خداوند فرمان داده است.[3]
عبودیت اظهار فروتنی و کوچکی است و عبادت از عبودیت رساتر، زیرا عبادت، غایت کوچکی و فروتنی است و کسی شایسته عبادت کردن نیست، مگر خدای متعال، که نهایت فضل و رحمت را، به بندگانش عطا کرده است. مقام عبودیت و بندگی نخستین وصف «انبیاء» و بالا ترین شرافت و کرامت انسان است. بندگی خدا، یعنی وابستگی مطلق به او، در همه حال سر به فرمان او نهادن و در برابر اراده ی او، از خود اراده ای نداشتن.[4]
2- اهمیت و ارزش عبادت
پیامبر اکرم « صلی الله علیه و آله» می فرمایند: «بهترین مردم کسی است که عاشق عبادت است و آن را در آغوش کشد و از دل دوست دارد و با تن در آن درآمیزد و خود را برای انجام آن فارغ سازد، اوست که باک ندارد در دنیا سختی کشد یا در رفاه باشد».[5]
انسان،که عاشق عبادت شد دیگر از خود اثری ندارد. عشق که یک واژه ی عربی است از یک گیاه خاصی که«عشقه» نام دارد، مشتق شده و همان پیچکی است که ما در فارسی میگوييم این گیاه وقتی به بدنه ی درخت چسبید، آن را رها نمیکند و راه نفس درخت را میبندد، آن درخت کم کم زرد میشود، برگ هایش میریزد و سرانجام خشک میشود؛ در این هنگام، میگویند این درخت را عشقه گرفت. عاشق به یک چنین انسانی میگویند، کسی که پیچک عبادت او را بگیرد، زرد کند، راه نفس او را ببندد و سرانجام او را خشک و از خود تهی کند. به او میگویند، عاشق عبادت است، که در این حدیث شریف هم، فرمودند برجسته ترین انسانها کسانی هستند که، به عبادت عشق بورزند.[6] شهید مطهری، در زمینهی اهمیت و نقش عبادت میگوید:
«عبادات برای این مقدر شده که مردم، مقنن قانون را فراموش نکنند و ارتباطشان همواره با او برقرار باشد و به یادشان باشد که خدایی دارند و مراقب آنهاست و همان خداوند است که قانون عادلانه را میان آنها وضع کرده است.»[7]
هر چه انسان در مسیر عبادت خدا گام بردارد، نزد خدا و خلق محبوب تر و با ارزشتر میشود، به عبارت دیگر، در جهان آفرینش، معیار ارزش گزاری مخلوقات، کرنش و عبادت آنها است و هر چه انسان از راه عبادت، کوچکی و وابستگی خویش را به خداوند نشان دهد از عزت و آزادی بیشتری برخوردار میگردد.[8]
امام صادق «علیه السلام» به نقل از امام حسین «علیه السلام» فرموده اند: «خداوند متعال، بندگان را جز برای این که او را بشناسند نیافرید، وقتی آنان خدا را شناختند او را میپرستند و هرگاه او را بپرستند از پرستش دیگران بی نیاز خواهند بود.»
عبادت، انجام خواستههای خداوند است و چیزی که ملاک رسیدن به مقام بندگی میباشد، ارزش عبادت است و اعمال و عبادات زیاد، از شرایط ضروری و حتمی برای نیل به درجات عالی معنوی نیست. زیرا اهمیت اعمال و عبادات به زیادی آنها نیست، بلکه به ارزش آنها است و عبادات در صورتی دارای ارزش هستند که دارای تاثیر فراوان باشند، و بتوانند در باطن و سریرهی انسان تحول ایجاد کنند.
امام صادق «علیه السلام» در تبیین آیه دوم سوره ملک میفرمایند: «عملاً به این معنا نیست که کدام یک از شما بیش از دیگران عبادت میکنید، سخن از کمیت نیست، سخن این نیست که معلوم شود چه کسی بیش از دیگران عبادت کرده است.»[9]
با این بیان روشن میشود که اولیا خداوند که در نفس خود تحول ایجاد نموده و از قدرتهای معنوی بهره مند شده اند، ملاک موفقیت آن بزرگواران، تاثیر زیاد عبادتهای آنها بوده است نه کثرت عبادت؛ اگر چه در موارد بسیاری، تاثیر فراوان عبادات بستگی به کثرت آنها دارد، ولی این یک قانون کلی نیست.[10]دلیل ما بر این حقیقت روایتی است که جناب مفضل که از امام صادق «عَلَیهِ السَلام» بوده، نقل کرده است. ایشان میفرمایند:
«من در خدمت امام صادق «عَلَیهِ السَلام» بودم، از اعمال سخن به میان آمد، من گفتم: چقدر اعمال من اندک است؟! در این هنگام امام صادق «عَلَیهِ السَلام» فرمودند: ساکت باش و استغفار کن. آن گاه به من فرمودند: عمل اندکی که همراه با تقوا باشد، از عمل بسیاری که تقوا درون آن نباشد، بهتر است. گفتم: مگر می شود شخصی اعمال زیاد را بدون تقوا انجام دهد؟
حضرت فرمودند: آری، مانند این که شخصی غذای خود را به دیگران اطعام کند، با همسایه هایش به نیکی رفتار کند و وسایل مسافرت آنان را فراهم نماید، ولی هرگاه راه حرامی بر او گشوده شود در آن داخل می شود. این عملی است که در آن تقوا نیست و فرد دیگری این گونه اعمال را ندارد، ولی آن گاه که راه حرامی برایش گشوده شود، در آن وارد نمی شود».[11]
بنابراین راز و ارزش عبادت در این است که انسان را از تمام مخلوقات خدا بی نیاز کرده، او را در اوج آزادگی و عزت، وابسته به ذات مقدس خداوند نگه می دارد، که عین رستگاری است.[12] چنان که حضرت علی «عَلَیهِ السَلام» می فرمایند: «اَلعِبَادَهُ اَلفُوز»[13] عبادت فوز و رستگاری است.
3- عبادت صادقانه
برنامهای که، کوشش و تلاش در آن، بر مبنای صداقت نباشد و براساس تظاهر و خود نمایی بوده، نه تنها دارای هیچ گونه قیمتی نیست؛ بلکه گناهی بزرگ است. ولی عبادتی که صادقانه باشد راهی بسیار موثر برای تقرب به خداوند است اثرات فراوانی دارد و بدییهایی که در نفس انسان ریشه دوانده است را ویران می سازد و از این راه انسان را به خدا نزدیک میکند.[14]
عبادت مثل نردبان است، اگر نردبان را به دست یک مغَنّی و چاه کن بدهید، نردبان را گرفته و به طرف چاه می رود و اگر آن را به یک مهندس برق دهید، به طرف بالا می رود.
پس بستگی دارد نردبان را، به چه کسی بدهید. منافقین، عبادت را انجام میدهند که به پایین بروند و مومنین، برای این که به بالا بروند. این عبادت، برای منافقین نقش «فَهُم فِی رَیبِهِم یَتَرَدَدُون»[15] دارد و برای مومنین، نقش «وَاعبُد رَبَّکَ حَتَی یَاتِیَکَ الیَقِینُ»[16] دارد؛ این نردبان، هر چه پله هایش بیشتر باشد مغَنّی و منافق را به چاه بیشتر فرو می برد؛ مثل ابن ملجم ملعون، با اینکه بسیار عبادت می کرد،« اشقی الآخرین» شد و از آن طرف، هر چه درجات ایمان بیشتر باشد، به جایی می رسد که به جز از خدا نبیند.[17]
امام حسین «عَلَیهِ السَلام» می فرمایند:
«اِن شیعتنا مَن سَلُمَت قُلُوبُهُم مِن کُلِّ غشٍّ وَ دَغَلٍ».[18]
«به راستی که شیعیان ما، کسانی هستند که دل هایشان از هرگونه غل و غشی پاک باشد».
وجود غل و غش در نیت ها، رفتار انسان را سبک و بی ارزش میکند، پس با پیروی از فرمایشات خاندان وحی، انسان به وسیله عبادت صادقانه به مقام عبودیت رسیده و به درجه اخیار و نیکان نائل می شود و یکی از ارکان مهم گمراهی، که تسلط شیطان است از بین رفته و شیطان پلید از انسان دور میشود.[19]
خداوند در قرآن میفرماید:
«اِنَّ عِبادیِ لَیسَ لَکَ عَلَیهِم سُلطان وَ کَفَی بِرَبِّکَ وَکیلاً»[20]
«همانا تو را بر بندگان (خاص) من تسلطی نیست و تنها محافظت و نگهبانی خدا(آنها را) کافی است».
4- عبادت و یقین
« وَاعبُد رَبَّکَ حَتَی یَاتِیَکَ الیَقِینُ»[21]
«و دائم به پرستش خدای خود مشغول باش تا ساعت یقین بر تو فرا رسد.»
در تفسیر این آیه آمده که، خداوند به پیامبر میفرماید: «تو بر عبودیت خود ادامه بده و همچنان بر اطاعت و اجتناب از معصیت، صبر کن و نیز، بر آن چه که کافران می گویند تحمل کن، تا مرگت فرا برسد و به عالم یقین منتقل شوی» این جمله، عنایت دارد بر این که، مرگ در دنبال تو و طالب تو است و به زودی به تو می رسد، پس باید، همچنان پروردگارت را عبادت کنی تا به او برسی و این یقین، همان عالم آخرت است.[22]
بعضی پنداشته اند که، این آیه شریفه دلالت دارد بر این که، عبادت تا وقتی لازم است که، یقین نیامده باشد و همین که انسان، یقین پیدا کرد دیگر نماز و روزه واجب نیست، که عقیده و رایِ باطلی است، برای این که، اگر مقصود از یقین، آن یقین معمولی باشد، رسول خدا «صَلَی الله عَلَیه وَ آلِه» در هر حال آن یقین را داشته، و آیه شریفه که خطابش به شخص پیامبر است، میفرماید: «عبادت کن تا یقین برایت بیاید»، چطور رسول خدا «صلی الله علیه و آله» یقین نداشته با این که آیات بسیاری از کتاب خدا، او را، از موقنین و همواره با بصیرت دانسته و او را معصوم و مهتدی به هدایت الهی و امثال این اوصاف، دانسته است.[23]
یقین، نقطه مقابل شک است، همان گونه که علم، نقطه مقابل جهل است، به مرحله عالی ایمان، یقین گفته می شود و چیزی کمتر از یقین در عالم خلق نشده است، امام باقر «عَلَیه السَلام» می فرماید:
«وَ لَم یَقمِ بَین الناسِ شیء اَقَلَ مِنَ الیَقینِ[24]»
«در میان مردم چیزی کمتر از یقین تقسیم نشده است»
و نیز در اصول کافی جلد دوم بیان شده که:
«مَا اَنعَمَ اللهُ عَلَی عَبدٍ اَجَلُ مِنَ الیَقِینِ»[25]
«هیچ نعمتی بهتر از یقین نیست.»
یقین، باطن عبادت و به آن، وصل می باشد و بدون عبادت، انسان نمی تواند یقین پیدا کند؛ ممکن است فردی عالم بشَود اما، به سرّ عبادت نرسد و فقط یک عبادت صوری داشته باشد؛ او اهل یقین نیست؛ و هنگام گناه و امتحان، دستش خواهد لرزید.[26]
اعمال نیک و عبادات، سر چشمه حصول ملکات فاضلی نفسانی هستند و هنگامی که این اعمال، به حد کافی انجام گرفت، ملکات فاضله، در نفس انسان قوت پیدا می کند، این ملکات، نیز به نوبه خود، سر چشمه اعمال نیک بیشتر و اطاعت و بندگی خدا، خواهد شد.[27]
از اینجا روشن می شود که، آنها که گمان کرده اند هدف از تکلیف، تکمیل انسانی است، و هنگامی که انسان به کمال خود رسید، بقای تکلیف معنی ندارد؛ مغالطه ای بیش، نیست؛ چرا که، اگر انسان ها دست از انجام تکالیف بردارند؛ فوراً جامعه رو به فساد خواهد گذاشت، و در چنین جامعه ای، چگونه یک فرد کامل می تواند زندگی کند و نیز اگر با داشتن ملکات فاضله، دست از عبادت و بندگی خدا بردارد، مفهومش تخلف این ملکات، از آثار قطعی آنها است.[28]
5- اقسام عبادت
عبادت را با یک نگاه می توان به سه نوع تقسیم کرد:
1. برخی جنبه عبادی محض دارند و باید « قصد قربت» انجام گیرد و گر نه باطل است، مانند؛ وضو، غسل، روزه، حج، خمس، زکات و … .
2. برخی دیگر کارهایی است که اگر به قصد تقرب به خدا انجام گیرد، عبادت محسوب میشود و اجر بیشتری دارد، مانند امر به معروف و نهی از منکر، تأمین نفقه برای خانواده و … .
3. قسم سوم جهت دادن هر فعل و ترکی به سوی کسب رضای الهی است که در این صورت همه ی کارهای انسان عنوان عبادت پیدا می کند. چنان که رسول اکرم «صلی الله علیه و آله» به روزه داران ماه رمضان نوید داده است که: « نفس هایتان در این ماه، تسبیح خدا و خوابتان در آن عبادت است».[29]
6- مصادیق عبادت
اینکه، چه برنامه هایی را می توان برنامه عبادی نامید؟ سئوال مهمی است که گاهی ذهن
برخی افراد را به خود مشغول می کند. گر چه ممکن است عده ای، عبادت را به معنای نماز، روزه و منحصر به اموری امثال اینها بدانند، ولی با مراجعه به روایات اهل بیت «علیهم السلام» و با استفاده از راهنماییهای آنان متوجه می شویم که، عبادت منحصر به انجام دادن نماز و روزه نیست؛ زیرا عبادت به معنای بندگی خداوند است و بندگی خدا در صورتی محقق میشود که انسان آنچه که خداوند از او میخواهد، انجام دهد و خواسته خداوند فقط این نیست که به نماز و روزه بپرداریم و درکثرت انجام آنها بکوشیم[30]، بلکه انسان می تواند با داشتن نیت الهی به همه کارهای خود رنگ عبادت دهد، در اینجا به برخی از مصادیق عبادت اشاره میشود:
1. دین شناسی؛
پیامبر اکرم «صلی الله علیه و آله» می فرمایند: «اَ فضَلُ العِبَادَه الفِقهُ[31]» برترین عبادت فقه و دین شناسی است.
2. نگاه کردن به چهره ی پدر و مادر وعالم؛
پیامبر اکرم «صلی الله علیه و آله» می فرمایند: «نَظَرُ الوَلَدِ اِلَی والِدَیهِ حُبَّاً لَهُمَا عِبَادَه[32]» «نگاه کردن فرزند به صورت پدر و مادرش از روی محبت عبادت است» و همچنین فرموده اند: «النَّظَرُ اِلی العَالِمِ عِبادَه[33]».« نگاه کردن به صورت عالم عبادت است».
3. خوش بینی به خداوند داشتن؛
پیامبر اکرم « صلی الله علیه و آله» می فرمایند: «حُسنُ الظَّنِ بِاللهِ من عِبادَه الله»[34] «خوش بینی به خداوند از عبادت های اوست».
4. انتظار فرج و آشنایی با وظایف زمان غیبت عبادت است.
5. خدمت به برادران دینی؛ دستگیری از افتادگان که اگر برای خدا باشد از عبادت های مهمی است که در فرمایشات اهل بیت، نه تنها به آن سفارش شده بلکه آن را با شرافت ترین نوع عبادت دانسته اند.
امام سجاد «عَلَیهِ السَلام» می فرمایند: «انَّ الشرَفَ العِبادَهِ خِدمَتَکَ اِخوَانَکَ المُومِنین».[35] «با شرافت ترین عبادت، خدمت نمودن تو به برادران مومن تو است».
6. یکی دیگر از عبادت ها، عبادت های روحی است که انسان با فکر و اندیشه و به کار انداختن قلب به خود به خداوند نزدیک می شود.
امام علی «عَلَیهِ السَلام» می فرمایند:
«جَعَلَنَا اللهُ وَ ایّاکُم مِمَّن یسعَی بِقَلبِه الیَ مَنَازِلِ الاَبرارِ بِرَحمَتِِهِِِِ».[36]
«خداوند به رحمت خود ما و شما را از کسانی قرار دهد که بوسیله ی قلب خود برای رسیدن به منازل ابرار سعی و کوشش می کنند.»
به همین جهت جناب ابوذر اکثر عبادت خود را تفکر قرار داده بود و به این طریق با آن که نسبت به جناب سلمان عمر کمی داشت و مدتی از آن را در دوران جاهلیت به سر برده بود، ولی توانست بر اثر تفکر خود را تالی تلو سلمان و در ردیف او قرار دهد.[37] این نکته بسیار مهم است که انسان باید در همه ی عبادات، جنبه های روحی آن را نیز رعایت کند و آنها را به دست فراموشی نسپارد.
7. پیامبر اکرم«صلی الله علیه وآله» می فرماید: «لَاعِبَادَهَ کَالتَّفَکُرِ».[38] «عبادتی مانند تفکر نیست»، بنا بر اینگونه فرمایشات، اصل در عبادات همان تفکر و توجهی است که، در آنها انجام می شود که به منزله روح وجان عبادت می باشد،و تفکر، نشان دهنده ارزش عبادت است.[39]
7- کمال انسانی
8- کمال در لغت و اصطلاح
کمال در لغت، به معنای تمام شدن، کامل شدن، تمام و آراستگی صفات است. در اصطلاح، به این معنی است، که در ساختمان وجودی انسان، بعدی بی نهایت قرار گرفته، که انسان میتواند با گام برداشتن در راه خدا به« اعلی علیَین» برسد، چنان که، قرآن مجید، در مورد پیامبر «صلی الله علیه و آله» می فرماید[40]:
«ثُمَّ دَنَا فَتَدَلّی فَکانَ قَابَ قَوسَینِ اَو اَدنَی[41]»
«سپس نزدیک شد و بسیار نزدیک شد تا به قدر دو کمان یا نزدیک تر».
شهید مطهری می نوسید:
« ما در زبان عربی دو کلمه داریم« کمال» و «تمام» که نزدیک به یکدیگرند، انسان تمام می تواند کامل و کاملتر باشد، تا به آن حد نهایی برسد که از آن بالاتر دیگر انسانی وجود ندارد، این را می گوییم انسان کامل کامل، که دیگر حد اعلای انسانیت است»[42].
در نهایت می توان به صورت یک قانون چنین گفت که :«کمال هر موجود، به فعلیت رسیدن استعداد های خاصی است که دستگاه آفرینش آن را در او به ودیعه گذاشته است و در حرکت به سوی آن فعلیت ها، هیچ نوع انحرافی از خط سیری که نظام آفرینش، برای آنها ترسیم کرده، صورت نداده و هیچ مانعی بر راه شتاب آنها رخ ندهد»[43].
9- توانایی کمالات بی نهایت
در تفکر اسلامی و قرآنی، انسان تنها موجودی است که، توان دستیابی به بالاترین مراحل تکامل را دارد. او می تواند از عالم ماده و خاک برجهد و به ملکوت و باطن این عالم راه پیدا کند.[44] و نباید، بگذارد مقام و منزلت ابدی اش، در اسفل سافلین جاسازی شود، بلکه باید آن جایگاه سفلی را، مرکز پرتاب دانسته و از سرزمین خاکی به سوی آسمان معرفت و رشد روحی درآید، هرگز آن مرغ فضاپیما که پهنه ی هر بالش، در هیچ قفس و آشیانه نمی گنجد، سزاوار حبس و حصر در قفسی که از چند گام تجاوز نمی کند، نخواهد بود.[45]
در روز آفرینش انسان، ملائکه مأمور شدند بر او سجده کنند.، گویا آنها در ابتدا، تنها به جنبه خاکی او توجه کرده و او را لایق خلقت ندیدند و به خدای متعال عرضه داشتند: «اَتَجعَلُ فِیهَا مَن یَفسِدُ فِیهَا وَ یَسفِکُ الدِّمَاءَ».[46] «آیا انسان را آفریدی که در زمین فساد کنند و خون بریزد.» ایشان به جنبه ی ملکوتی انسان که « وَ نَفَختُ فِیهِ مِن رُوحِی»[47] است، توجهی نداشتند و نمی دانستند انسان، موجودی است که از فرش تا عرش، و از اسفل السافلین تا اعلی علیین، در خلقت او دخیل است و جنبه ی ملکوتی او، از روح الهی، سرچشمه گرفته است.
انسان، آفریده ای از تمامی حقایق مختلف آدم است و از مرحله هیولانی، تا عالی ترین درجه ملکوتی در او آمیخته است؛ یعنی او از عالم جسمانی گرفته تا مرحله ی گیاهی و از عالم حیوانیت گرفته تا کمال انسانیت، همه را واجد است و از آنها خبر دارد، نه گیاه از حیوان و نه حیوان از انسان و نه فرشتگان از سایر مراتب هستی.
«یَا اَیَّتُهَا النَّفسَ المُطمَئِنَّه اِرجِعِی اِلَی رَبِّکَ راضِیَّه مَرضِیَّه»[48] برای آدمی، تا آن جا که امکان پرواز وجود دارد که، وقتی به مقام« نفس مطمئنه» رسید، تازه به میانه راه رسد و به او خطاب « ارجعی» می رسد که بالاتر رود و مقام «نفس راضیه و مرضیَه» را پشت سر گذارد و به جنت لقاء یار برسد[49].
«یَا اَیُّهَا الاِنسَان اِنَّکَ کَادِحٌ اِلَی رَبِّکَ کَدحَاً فَمُلَاقِیهِ».[50] « ای انسان البته با هر رنج و مشقت در راه طاعت و عبادت حق بکوش »یعنی برای انسان قدرت تعاملی و تکامل تا بی نهایت فراهم است و هیچ گاه حد و پایان در آن راه ندارد و به گفته امام راحل «رحمه الله» « انسان در فطرت خود هر کمالی را به طور مطلق می خواهد»[51].
قرآن کریم، انسان را موجود نامحدود و بی نهایت طلبی معرفی می نماید که، هیچ چیز جز پیوند و انصاف با بی نهایت مطلق، او را سیر و راضی نمی کند. به هر چیزی دست یابد، از آن دل زده می شود مگر، پیوند خوردن با آن کمال مطلق و این معنی امروزه حتی از سوی دانشمندان غیر الهی غرب نیز اعلام شده است که، در سرشت آدمی میل به کمال مطلق وجود دارد و تا به آن نرسد آرام نمی گیرد.[52]
10- کمال یابی در پرتو عبادت
انسان، ممتازترین و برجسته ترین آفریده های حضرت رب العالمین است؛ آن چنان که خداوند پس از خلقت انسان و سیر تکاملی او، به خود احسن الخالقین فرموده، تعبیری که در خصوص ایجاد هیچ یک از آفریده ها، نفرمود. هنگامی که آسمان ها و زمین های هفت گانه را آفرید، و یا عرش و زمین و کرسی را آفرید، و در نظام آفرینش حکم رانی فرمود، هرگز به خود احسن الخالقین نفرمود؛ زیرا انسان، مجموعه ای از اسفل السافلین تا اعلی علییَن بوده و نمونه ای از مراتب و هستی و عوالم را دارا است. تنها موجودی که، می تواند در مقابل پروردگار، با شعور و اختیار، سجده کند و «سُبحَانَ رَبِّی الاَعلَی وَ بِحَمدِه» بگوید.[53]
کمال انسانی، ابعاد مختلفی دارد مانند کمال عرفانی، کمال عبادی، کمال سیاسی و کمال اخلاقی، بنابراین باید راهی را بپیماید که شارع مقدس با آوردن آیین متعالی اسلام ارائه فرموده است که همان عبادت الهی می باشد. چرا که انسان وقتی به مقام بندگی خدا توجه کرد، خلایق را آفریده های او می داند و لطف، رحمت و رفتار نیکو نسبت به آنها را وظیفه ی بندگی خویش می شمارد و انس و الفت با آنها را، راه وصول به بندگی می داند.[54]
عبادت و اطاعت، از خدا سبب می شود که انسان، با قدرت الهی، صداهایی را که با نیروی عادی نمی توان شنید بشنود و صورت هایی را که دیدگان عادی را یارای دیدن آن
نیست، ببیند؛ امام باقر «عَلَیهِ السَلام» در این مورد می فرمایند:
«خدای عز و جل فرموده است: هیچ بنده ای بوسیله ی چیزی، نسبت به من تقرب نجسته که محبوب تر از انجام فرائض باشد و او با انجام نمازهای مستحبی تا آن جا به من نزدیک می شود که او را دوست دارم، وقتی او محبوب من شد، من گوش او می شوم که با آن می شنود و چشم او می شوم که با آن می بیند و زبان او می گردم که با سخن می گوید و دست او می شوم که با آن می زند. هر گاه مرا بخواند او را اجابت می کنم و اگر چیزی از من بخواهد بدو میبخشم».[55]
امام خمینی «رحمه الله» می فرماید:
«… شما ملاحظه کردید که در قرآن شریف و همین طور در نماز وقتی که ( تشهد) نماز را می خوانید، نسبت به رسول اکرم « صلی الله علیه و آله»«عبده و رسوله» عبد را بر رسالت مقدم داشتند و ممکن است که اصل این به این مطلب اشاره باشد که از کانال عبودیت به رسالت رسیده است، از همه چیز آزاد شده است و عبد شده است، عبد خداوند نه عبد چیزهای دیگر».[56]
بنابراین«عبادت» و «کمال» لازم و ملزوم یکدیگرند و به عبارتی، هر یک در دیگری تاثیر متقابل دارد. بدین ترتیب، انسانی که در مسیر تکامل گام نهاده است به عبادت پروردگار میپردازد و هر چه عبادت بیشتر و بهتر انجام گیرد، تکامل سرعت مییابد و هر چه انسان کاملتر گردد، عبادت و بندگی نیز، افزون می شود و هر چه در این مسیر کوشش نماید، خدایی تر میشود، به گونه ای که اندیشه، گفتار و کردار او رنگ خدایی میگیرد.[57]
صدر المتألهین در مقدمه جلد اول اسفار شرح حالی برای خودش نوشته است. وی می ـ گوید:
« در اصفهان به شاگردی میرداماد درآمدم و یکی از شاگردان درجه اول او شدم. پس از آن به کهک قم رفته و در آن جا سکونت گزیدم. در کهک به مدت پانزده سال مشغول عبادت، ریاضت شرعی، شب بیداری و دوری از مشتهیات نفسانی شدم تا این که عقل منشرح گردید و قلب صاف شد. پس از پانزده سال، دریافته ها و ذخیره های علمی خود که از استاد تلقی کرده بودم، تجدید نظری نموده و نظرات استاد را در این دوره جدید از مطالعه نارسا یافتم و خود را نیازمند به تفکر بیشتر دیدم.
آن استاد بزرگوار و این نظر علمی را، برای حل بسیاری از معضلات فلسفه کافی ندیدم. از این رو، پس از توسل بسیار ائمه و تضرع و زاری به درگاه حضرت حق،به مبانی فلسفه متعالیه ملهم شدم، به طوری که یک بار بنای فلسفی اصالت ماهیت درهم ریخت و اصالت وجود و تشکیک در وجود را مایه ی فلسفه خود قرار دادم و بدین صورت، مکتب فلسفه متعالیه تاسیس شد»[58].
11- ویژگی های انسان کامل
قرآن کریم با عنوان زیبای« عباد الرحمن» بندگان خدای رحمان را با چنین ویژگی هایی معرفی می کند.
11-1 تواضع و فروتنی، از ویژگی های انسان کامل است،
«وَ عِبَادُ الرّحمنِ الَّذِینَ یَمشُونَ عَلَیَ الاَرضِ هَوُناً».[59]
«بندگان(خاص) خدای رحمان آنان هستند که بر روی زمین به تواضع و فروتنی راه می روند».
11-2 نشانه دیگر انسان کامل، حلم، بردباری و مدارا با مردم به ویژه طبقه جاهل و نادان است.
« … وَ اِذا خَاطَبَهُمُ الجَاهِلُونَ قَالُوا سَلَاماً».[60]
«… و هرگاه مردم جاهل با آنها خطاب کنند با سلامت نفس( و با زبان خوش) جواب دهند.»
« اَن یَکُونَ مُعظَمَاَ لِلعِلمِ وَ العُلَمَا» یعنی که علم و علما را تعظیم کند و حاملان شریعت نبوی و دانایان به احکام و طریقت مرتضوی پیش او معظم و مکرم باشند.[61]
مردی بادیه نشین از قبیله «بنی سلیم» خدمت پیامبر اکرم « صلی الله علیه و آله» رسید و با کمال جسارت گفت: «تو همان جادوگر دروغگویی هستی که آسمان بر کسی دروغگو تر از تو سایه نیفکند، و زمین در برنداشته است». عمر در این لحظه خواست او را بکشد پیامبر اکرم «صلی الله علیه و آله» فرمود: «عمر بنشین!» حلم و بردباری به اندازه ای نیکوست که شایسته است افراد حلیم و بردبار پیامبر باشند.»[62]
می بینیم رسول اکرم «صلی الله علیه و آله» در اوج قدرت و توانایی، نسبت به آن مرد گستاخ با حلم و بردبار ی برخورد می کند و قدرت و شکوه آن حضرت سبب انتقام جویی و برتری طلبی نمی گردد.
11-3 سومین ویژگی عابدان کمال جو، راز و نیاز های عاشقانه آنها در دل شب است، قرآن کریم می فرماید:
«… وَ الَّذِینَ یُبِیتُونَ لِرَبِّهِمِ سُجَّدَاً وَ قِیَامَاً».[63]
«و آنان هستند که شب را به سجده و قیام نماز برای رضای خدا روز کنند.»
چنین افرادی از سوی رسول خدا « صلی الله علیه و آله» با لقب « اشرف» توصیف شده اند، آنجا که فرمود: «اَشرَفُ اُمَّتِی حَمَلَهُ القُرآنَ وَ اَصحَابُ اللَّیلِ».[64]«اشرف امت من، حاملان قرآن و شب زنده داران هستند.»
11-4 افراد کامل، از مجازات وکیفر الهی خوف و ترس دارند و برای رفع عذاب جهنم دعا می- کنند، قرآن می فرماید:
«وَ الَّذینَ یَقُولونَ رَبَّنا اصرِف عنَّا عَذابَ جَهَنَّم اِنَّ عَذابَهَا کَانَ غَرَاماً».[65]
«و آنان هستند که، دائم به دعا و تضرع گویند: پروردگارا عذاب جهنم را از ما بگردان که سخت عذاب مهلک دائمی است.»
11-5 انسان های کامل، از هرگونه افراط و تفریط در کارها مخصوصاً در انفاق کردن، دوری کرده و معتدلانه رفتار می کنند. قرآن کریم می فرماید:
«وَ الَّذین اِذا اَنفَقُوا لَم یُسرِفُوا وَ لَم یَقتُرُا وَ کانَ ذَلِکَ قَوَاماً».[66]
«هنگام انفاق به مسکینان اسراف نکرده و بخل هم نورزند بلکه در احسان میانه رو و متعادل باشند.»
11-6 ویژگی دیگر، رهایی از بند های اسارت و وابستگی به غیر خدا و رسیدن به توحید خالص است، که آنها را از هرگونه شرک دور می سازد. قرآن کریم می فرماید:
«وَ اَّلذِینَ لَا یَدعُونَ مَعَ اللهُ اِلَهَاً ءاَخَرَ»[67]
«و آنان هستند که با خدای یکتا کسی را شریک نمی خوانند.»
نور توحید سراسر قلب و زندگی فردی و اجتماعی این گونه افراد را روشن ساخته، و تیرگی ظلمت و شرک، از آسمان فکر و روح آنان به کلی کنار و رخت بربسته است.[68]
مقام اخلاص، یکی از عالی ترین مراحل تکامل و سیر و سلوک است. اخلاص دارای درجاتی است که پایین ترین مرتبه اش این است که، انسان عبادت هایش را از شرک و ریا و خودنمایی خالص نماید و فقط برای خدا انجام دهد. ارزش عمل به نیت پاک و خلاصی از شرک و ریاست[69]، رسول اکرم « صلی الله علیه و آله» به ابوذر فرمود: «ای اباذر! خداوند به صورت ها و مال های شما نگاه نمی کند، بلکه به قلب ها و عمل شما نظر می کند.»[70]
11-7 دست آنان از آلودگی به خون بی گناهان پاک است. قرآن می فرماید:
« ولَا یَقتُلُونَ النَّفسَ الَّتِی حَرَّمَ اللهُ اِلَا بِالحَقِّ».[71]
«و نفس محترمی را که خداوند حرام کرده به قتل نمی رسانند جز به حق»
از آیه ی فوق به خوبی استفاده می شود که تمام نفوس انسانی در اصل محترمند و ریختن خون آنها ممنوع است، مگر عواملی پیش آید که این احترام ذاتی را تحت الشعاع قرار دهد و مجوز ریختن خون بشود.[72]
11-8 دامن عزتشان هرگز آلوده نمی شود و زنا نمی کنند و همیشه محیطی خالی از هرگونه شرک ونا امنی و بی عفتی و ناپاکی را با تلاش و کوشش خود فراهم می سازند. « وَ لَایَزنُونَ»[73] «هرگز گرد عمل زنا نمی گردند.»
11-9 نهمین صفت برجسته ی آنان، احترام و حفظ حقوق دیگران است.
« وَ الَّذِینَ لَا یَشهَدُونَ الزُّورَ».[74]
«آنها کسانی هستند که هرگز شهادت به باطل نمی دهند.»
11-10 صفت دیگر، بیان گر این نکته است که، در زندگی خود هدف مثبت دارند.
« وَ اِذا مَرُّوا بِاللّغوِ مَرُّوا کِرَامَاً»[75]
«آنها هنگامی که با لغو و بیهودگی برخورد کنند و بزرگوارانه از کنار آن می گذرند.»
با توجه به این که «لغو» شامل هر کاری که هدف عاقلانه ای در آن نباشد می گردد، نشان می دهد که آنها همیشه هدف معقول و مفید و سازنده ای را تعقیب می کنند و از بیهوده گرایان و بیهوده کاران متنفرند و اگر این گونه کارها، در مسیر زندگی آنان قرار بگیرد، چنان از کنار آن می گذرند که بی اعتنایی آنها خود دلیل عدم رضایت باطنی آنها به این اعمال است و آنان چنان بزرگوارند که هرگز محیط های آلوده در آنان اثر نمی گذارد و رنگ نمی پذیرند.[76]
11-11 با چشم بینا و گوش شنوا به تدبیر در آیات الهی می پردازند.
«وَ الَّذِینَ اِذَا ذُکِرُوا بِآیَتِ رَبِّهِم لَم یَخِرُّوا عَلَیهَا صُمَّاً وَ عُمیَانَاً».[77]
«و آنان هستند که هرگاه متذکر آبات خدای خود شوند کر و کورانه در آن آیات ننگرند تا بر مقام معرفت و ایمانشان بیفزاید.»
11-12 این مؤمنان راستین توجه خاص به تربیت فرزند و خانواده خویش دارند و در برابر آنها برای خود، مسئولیت بزرگی قائل هستند.
« وَ الَّذِینَ یَقُولُونَ رَبَّنَا هَب لَنَا مِن اَزوَاجِنَا وَ ذُرِّیِاتِنَا قُرَّهَ اَعیُن»[78]
«آنها پیوسته از درگاه خدا می خواهند و می گویند: پروردگارا از همسران و فرزندان ما کسانی قرار ده که مایه چشم روشنی ما گردد.»
11-13 اینکه عالم به فقه و پایبند به آن باشند و هیچ رکنی از ارکان شریعت مقدسه را، بر زمین نگذارند و ظواهر شریعت مطهر را، بر طبق هواهای نفسانی و تسویلات شیطانی تفسیر نکند.[79]
11-14 از جهت امرار معاش آسوده خاطر باشد، یا به واسطه دارایی، یا قناعت و توکل.[80]
آن چه بیان شد، تنها برخی از صفات کمال بندگان شایسته خدا بود که در چند آیه از قرآن آمده است. وقتی قرآن مجید، بندگان خدای رحمان را دارای چنین کمالاتی معرفی می کند، متوجه می شویم که، عبادت با کمال، رابطه ای مستقیم دارد و کمال جویان واقعی از راه پرستش به آرمان خویش نایل می شوند و پرستش گران حقیقی نیز، صفات زیبای انسانی را در خود تقویت می نمایند تا به مقام والای عبودیت، که همان کمال انسانی است برسند.
12- گناه مانعی کهن در مسیر کمال
انسان در طول زندگی خویش، در یک میدان واقعی مبارزه قرار گرفته است و البته در این کشمکش و تضاد است که زمینه رشد آدمی فراهم می گردد، زیرا اگر فقط حرکت به یک سو ممکن بود و طرف مخالف و مسیر انحرافی وجود نداشت، رشد و تکامل بی معنا بود . شیطان، این دشمن دیرینه ی انسان، در کمین او نشسته و او را به سوی وادی سقوط سوق می دهد و با تمام توان، سعی در انحطاط و شکست او دارد.
علامه طباطبایی رحمه الله علیه بر این اعتقاد بودند که، با انجام کمترین معصیت، راه به حرم معارف الهی مسدود و ممنوع می شود و وظیفه مند بودن در برابر فرمان الهی، شرط اول کمال و نخستین گام سلوک است، البته این کار، بس دقیق و دشوار است و به سادگی قابل دستیابی نیست و مراقبت شدید و احتیاط کامل را می طلبند.[81]
مرحوم علامه در رساله الولایه نقل کرده اند که استاد بزرگارشان مرحوم آیت الله العظمی سید قاضی طباطبایی فرمودند:
« مرتاض های هندی که هفته ای یک مغز بادام می خورند یا به کارهایی نظیر: نخوابیدن و یا بر روی یک پا و با دست های گشوده در تمام شبانه روز ایستادن و … می پردازند، در واقع از کارهای مشکل به سوی کارهای آسان فرار می کنند، آن چه مشکل است، آن است که در طول هفتاد سال عمر، یک بار هم دروغ، غیبت، ریا و نگاه غیر جایز از انسان سر نزند.[82]»
از آن جا که توجه به شأنیت دوست، می تواند عامل خوبی در جهت بازداری از ارتکاب اعمال خلاف شأن باشد، قرآن کریم به آنان که خداوند را معشوق خویش قرارداده اند چنین هشدار می دهد: « اَلَم یَعلَم بِاَّنَّ اللهَ یَرَی».[83]« آیا او ندانست که خداوند همه ی اعمالش را می بیند؟» بسیاری از گناهانی را که بندگان خدا و مومنان و موحدان مرتکب می شوند، به این صورت است که آنان حرام و حلال را می شناسند اما گاهی دچار غفلت می شوند[84]،خداوند در حدیث قدسی خطاب به محبش عزیز، چنین می فرماید: «یَا عَزِیز، اِذَا وَقَعَت فِی مَعصِیَهٍ فَلَا تَنظُر اِلَی صِغرِهَا، وَلَکِن اُنظِر مِن عَصیَت».[85]«ای عزیز، هنگامی که در برابر گناه قرار می گیری، به کوچکی آن ننگر؛ بلکه ببین از چه کسی سر پیچی می کنی».
بیماری های بدن به دو دسته تقسیم می شوند: برخی از بیماری ها همراه با درد و ناراحتی هستند؛ همانند ناراحتی های دستگاه گوارش، اما نوعی دیگری از بیماری ها هم هستند که در بدن انسان پیشرفت سریع می کنند، اما دردی به دنبال ندارند و شخص از وجود ضایعه در بدن خود بی خبر می ماند؛ همانند گرفتگی عروق و غلظت خون که به وسیله رسوب موادی مانند چربی حاصل شده و به تدریج بر قلب فشار می آورد و بدون این که انسان، از آن خبر داشته باشد ناگهان با ایست قلبی غیر منتظره، پایان عمر را اعلام می کند.
بیماری های روحی و نقص مراتب انسانی، در فقدان کمالات معنوی نیز، همین گونه است. انسان نقص و کمبود را در خود احساس نمی کند و از این که پای بند نظام ماده شده، رنج نمی برد؛ زیرا نمی داند که امور مادی، کمال برای او محسوب نمی شود و نمی توان به آنها راضی و قانع شد و جواب گوی استعداد های بشری نیست.[86]
علت این مساله، گرفتاری ها و فرو رفتن در سرگرمی های دنیایی و غرق شدن در آنهاست. قرآن کریم نیز از این افراد با تعبیر ناشنوایان و نابینایان یاد می کند.[87]
13- آثار گناه
13-1 سقوط از جایگاه
هر چه خطای انسان فزایش یابد، از ارج و مقام او نیز در نزد خداوند به همان اندازه کاسته می شود. در واقع گناه، چیزی جز بی آبرو شدن و کسر مقام به همراه ندارد و افزایش آن، ذره ذره، جایگاه محب را پایین خواهد آورد.[88]
امام صادق«عَلَیهِ السَلام» در این مورد می فرمایند:
« اِنّ للهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی عَلَی عَبدِه المُؤمِن اَربَعِینَ جُنَّه فَمَتَی اَذنِب ذَنبَاً کَبِیراً رَفَعَ عَنهُ جُنّه».[89]
«خداوند بلند مرتبه بر بنده با ایمانش، چهل پرده دارد؛ پس هنگامی که یک گناه از او سر زند یکی از آن پرده ها برداشته می شود».
13-2 رویگردانی
هنگامی که خداوند از انسان چیزی جز عصیان و گناه نمی بیند توجه خویش را از وی قطع می کند. خداوند در حدیث قدسی خطاب به انسان می گوید:
«ای پسر آدم! با من از روی انصاف رفتار نمی کنی. به من به سبب نعمتهایی که به تو عطا می کنم، با تو دوستی می ورزم، و تو با ارتکاب گناهان، با من دشمنی می کنی. نیکی به من به تو فرو می ریزد و بدی تو نزد من بالا می آید و همیشه فرشته ی مقربی کردار ناشایسته ای از تو نزد من می آورد. ای فرزند آدم! اگر بشنوی وصف و کردار خود را در حالی که ندانی موصوف کیست[ ندانی درباره ی خودت است] البته به دشمنی او شتاب می کنی».[90]
13-3 تیرگی قلب و نفوذ اجانب
از آثار دیگر گناه این است که افزون بر قساوت قلب، رفته رفته زمینه ی جدایی خود را از خداوند فراهم می کند. وقتی انسان یک بار معصیت می کند، قبح این عمل به همین اندازه در دل او کم می شود و در دفعات بعد آسان تر این عمل را مرتکب می شود و این مطلب در دراز مدت از ارزش و عزت او نزد خداوند می کاهد و اجانب بهتر می توانند در
قلب او نفوذ کنند.[91]
نتیجه گیری
در پایان به این نکته اشاره می کنیم که، دانستن به تنهایی کار و ساز و راه گشا نیست. علمی که نفس انسان را به کتاب خانه وسیعی تبدیل کند که صد ها گونه دانش را در خود جای داده، اما به جای اتحاد با تمام حقیقت انسان، در گوشه ای از ذهن او دسته بندی شده است، هرگز نگه دارنده انسان از لغزش ها نیست. صاحب این گونه علم ها نیز، روش و منشی هم چون افراد عادی دارند و شخصیت او، شخصیت علمی نیست؛ زیرا علم در ذات و جان او جا نگرفته، بلکه فقط فرمول ـ های بسیاری در خاطر او جمع شده است ولی با او اتحاد پیدا نکرده است. زمانی علم عالِم به کار می آید و او واقعاً عالِم است که علم، خوراک وجود او و با جانش متحد شود. چنین فردی، تمام حرکات و سکناتش عالمانه و خوردن، خوابیدن، راه رفتن، حرف زدن و همه رفتار او با دیگران متفاوت خواهد بود.
شیخ الرئیس ابن سینا می گوید: «عالم فقط به قداست و نزاهت مشغول است و گویا از نظام مادی و دنیای خود غایب است.»
گام برداشتن در این راه و مداومت در آن، خود دلیل بر سعادت و نجات اوست. این حقیقتی است که حضرت علی«عَلَیهِ السَلام» آن را این گونه بیان کرده اند: «دَوام العِبادَه بُرهَان الظَفر بِالسُّعَادَه».«مداومت بر عبادت، دلیل بر ظفر یافتن انسان به سعادت است.»
ومن الله التوفیق
زهرابرغمدی
جهت حمایت از ما لطفاً مطالب سایت را بدون ذکر منبع کپی نکنید.
تمامی حقوق مقاله مربوط به مبلغان سایبری ونویسنده می باشد/هرگونه کپی برداری وتغییرنام نویسنده شرعاً وقانوناًجایز نمی باشد.
منابع و مآخذ کلی—————————————–
1. قرآن کریم، ترجمه: مهدی الهی قمشه ای، انتشارات لقاء، قم چاپ سوم، 1381.
2. ابراهیمیان، حسین، انسان شناسی، تدوین: نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاه ها، انتشارات معارف، تهران،1381.
3. الهامی نیا، علی اصغر، اخلاق عبادی، تدوین: پژوهشکده تحقیقات نمایندگی ولی فقیه در سپاه، انتشارات تحسین، قم، 1381.
4. جوادی آملی، عبد الله، اسرار عبادت، انتشارات الزهرا، چاپ چهارم، 1374.
5. حجتیان زاده، عبد العلی، دو ماهنامه اخلاقی و تربیتی خُلُق، فروردین تا تیر ماه 1387، شماره4و5.
6. رحیمی اصفهانی، غلام حسین، راه و رسم زندگی، ج4، انتشارات عسکریه، 1375.
7. شیخ السلامی، سید حسین، گفتارهای امیرالمؤمنین علی (ع)، همراه با ترجمه فارسی هدایهَ العلم و غررالحکم، انتشارات انصارین، قم، چاپ پنجم، 1379.
8. طباطبایی، محمد حسین، تفسیر المیزان، ترجمه: محمد باقر موسوی، 29جلدی، نشر بنیاد علمی و فرهنگی علامه، قم، چاپ دوم،1363.
9. عاملی، شیخ حر، وسائل الشیعه، مکتبه الاسلامیه، تهران، 1376، ج 3، ص 53.
10. محمد مهدی، قائمی امیری، انسان و جهان در شناخت مکتب اسلام، انتشارات موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی (ره)، قم، 1377.
[1]1. کریمیان صیقلانی، علی سیر عشق بازان، انتشارات مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره)، چاپ دوم، 1382.
12. کلینی، اصول کافی با ترجمه و شرح فارسی، اسوه،4 جلدی، چاپ چهارم، 1379.
13مجتهدی سیستانی، مرتضی، اسرار موفقیت، 2 جلدی، حاذق، چاپ چهارم.1383.
14. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، 110 جلدی، دارلکتاب اسلامیه، چاپ پنجم، 1382.
15. معین، محمد، فرهنگ فارسی معین، امیر کبیر، 6 جلدی، چاپ هفتم، تهران، 1364.
16. مکارم شیرازی، ناصر، همکاران، تفیسر نمونه، 27 جلدی، دار الکتاب اسلامیه، چاپ 19. 1380.
17. مطهری مرتضی ، هدف زندگی،……
18. مطهری مرتضی ، انسان کامل، انتشارات صدرا،جاپ سی و دوم، تهران، 1384.
19. محمدی، حمید، مفردات قرآن، (بررسی چهل واژه کلیدی قرآن کریم) انتشارات دارالعلم، قم، چاپ دوم، 1380
[1] . حسین ابراهیمیان، انسان شناسی، ص 118
[2] . محمد معین، فرهنگ فارسی، انتشارات امیر کبیر وابسته به سازمان تبلیغات اسلامی، چاپ هفتم، تهران، 1364، ج 2، ص2272.
[3] . علی اصغر الهامی نیا، اخلاق عبادی، ص17، « برگرفته شده از کتاب مجمع البحرین».
[4] . حمید، محمدی، مفردات قرآن، ص 224.
[5] . کلینی، اصول کافی با ترجمه و شرح فارسی،انتشارات اسوه،چاپ چهارم،1379، ج 4، ص 255.
[6] . عبدالله، جوادی آملی، اسرار عبادات، انتشارات الزهرا،چاپ چهارم، 1374، ص 84.
[7] . مرتضی، مطهری، هدف زندگی،ص 16.
[8] . علی اصغر الهامی نیا، اخلاق عبادی، ص 19.
[9] . عبدالله، جوادی آملی، اسرار عبادات، ص 156.
[10]. همان.
[11]. علامه مجلسی، بحار الانوار، ج 70، ص 104.
[12]. علی اصغر الهامی نیا، اخلاق عبادی، ص 19.
[13]. سید حسین، شیخ الاسلامی، گفتارهای امیر المؤمنین علی(ع)، ج2، ص865.
[14]. سید مرتضی، مجتهدی سیستانی، اسرار موفقیت، ج 2، ص 300.
[15]. سوره توبه، آیه 9.
[16]. سوره حجر، آیه99.
[17] . عبدالله، جوادی آملی، اسرار عبادات، ص 258.
[18] . علامه مجلسی، بحار الانوار، ج 68، ص 156.
[19] .. مرتضی، مجتهدی سیستانی، اسرار موفقیت، ج 2، ص 301.
[20] . سوره اسراء، آیه 65.
[21] . سوره حجر، آیه 99.
[22] . محمد حسین، طباطبایی، تفسیر المیزان، ج 12، ص 283.
[23] . همان، ص 284.
[24] . ناصر، مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج 27، ص 283.
[25] . عبدالله، جوادی آملی، اسرار عبادت، ص 283.
[26] . همان.
[27] . ناصر،مکارم شیرازی، تفسثر نمونه، ج 11، ص 166.
[28] . همان، ص146.
[29] . همان.
[30] . سید مرتضی، مجتهدی سیستانی، اسرار موفقیت، ج2، ص297.
[31] . غلام حسین، رحیمی اصفهانی، راه و رسم زندگی، انتشارات عسکریه، 1375،ج 4، ص 181 ( به نقل از کتاب خصال)..
[32] . علامه مجلسی، بحار الانوار، ج 77، ص 149.
[33] . همان، ج 74،ص 279.
[34] . همان، ج 77، ص 166.
[35] . همان، ج 75، ص 318.
[36] . سیدمرتضی، مجتهدی سیستانی، اسرار موفقیت، ج 2، ص 305.
[37] .همان.
[38] . علامه مجلسی، بحارالانوار، ج77،ص70.
[39] . سید مرتضی، مجتهدی سیستانی، اسرار موفقیت،ج2،ص307.
[40] . علی اصغر، الهامی نیا، اخلاق عبادی، ص 25.
[41]. سوره نجم، آیه 9و8.
[42] . مرتضی، مطهری، انسان کامل، انتشارات صدرا،جاپ سی و دوم، تهران، 1384، ص 14.
[43] . محمد مهدی، قائمی امیری، انسان و جهان در شناخت مکتب اسلام، ص 147.
[44] . حسین، ابراهیمیان، انسان شناسی، ص 36.
[45] . محمد مهدی، قائمی امیری، انسان و جهان در شناخت مکتب اسلام، ص 150.
[46] . سوره بقره، آیه 30.
[47] . سوره حجر،آیه29.
[48] . سوره فجر آیه 21 و 22.
[49] . حسین، ابراهیمیان، انسان شناسی، ص 36.
[50] . سوره انشقاق، آیه 6..
[51] . حسین، ابراهیمیان، انسان شناسی، ص 36.
[52] . همان، ص 37.
[53] . همان، ص 87.
[54] . علی اصغر، الهامی نیا، اخلاق عبادی، ص 26.
[55] . شیخ حر، عاملی،وسائل الشیعه، مکتبه الاسلامیه، تهران، 1376، ج 3، ص 53.
[56] . علی اصغر الهامی نیا، اخلاق عبادی، ص25.
[57] . همان، ص 27.
[58] .محمد مهدی، قائمی امیری، انسان و جهان در شناخت مکتب اسلام، ص 150.
[59] . سوره فرقان، آیه 63.
[60] . همان.
[61] .عبد العلی، حجتیان زاده، دو ماهنامه اخلاقی و تربیتی خُلُق،فروردین تا تیر ماه 1387، شماره 4 و 5، ص 53.
[62]. علی اصغر، الهامی نیا، اخلاق عبادی، ص 28« به نقل از حیاه الحیوان، ج 2، ص68».
[63]. سوره فرقان، آیه 66.
[64]. علامه مجلسی، بحار الانوار، ج 87، ص 138.
[65]. سوره فرقان، آیه 65.
[66]. همان، آیه 67.
[67] . همان، آیه 68.
[68] . ناصر، مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج 15، ص 156.
[69] . علی اصغر، الهامی نیا، اخلاق عبادی، ص 30.
[70] . همان.
[71] . سوره فرقان، آیه 68.
[72] . ناصر، مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج 15، ص 156.
[73] . سوره فرقان، آیه 68
[74] . همان.
[75] همان.
[76] ناصر، مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج15، ص146.
[77]. سوره فرقان، آیه 73.
[78]. همان، آیه 74.
[79]. عبدالعلی، حجتیان زاده، دو ماهنامه اخلاقی و تربیتی خُلُق، شماره 4 و 5، ص53.
[80] . همان.
[81]. محمد مهدی،قائمی امیری، انسان و جهان در مکتب اسلام، ص 152.
[82]. همان.
[83]. سوره علق، آیه 14.
[84]. علی، کریمیان صیقلانی، سیر عشق بازان، انتشارات مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره)، چاپ دوم، 1382، ص 104.
[85]. علامه مجلسی، بحار الانوار، ج 75، ص 452.
[86] محمد مهدی، قائمی امیری، انسان و جهان، ص 153.
[87] . همان، ص 154.
3. علی،کریمیان صیقلانی، سیره عشقبازان، ص 106.
[89] . علامه مجلسی، بحار الانوار، ج 70، ص 361.
[90] .همان، ص 352.
[91] . علی، کریمیان صیقلانی، سیر عشق بازان، ص 107.
«اِنَّ عِبادیِ لَیسَ لَکَ عَلَیهِم سُلطان وَ کَفَی بِرَبِّکَ وَکیلاً»[۲۰]
«همانا تو را بر بندگان (خاص) من تسلطی نیست و تنها محافظت و نگهبانی خدا(آنها را) کافی است».
احسنت بر شما بسیار عالی بود.فی أمان الله
سپاس از زحمتی که کشیده اید
خیلی به دردم خورد