بررسی فرقه بهائیت
در طول تاریخ بشر این نكته كه بعد از پیامبری حضرت ابراهیم(ع) تا به نبوت حضرت موسی(ع) و عیسی(ع) و پیامبری حضرت محمد(ص) بشریت یك سیر تكاملی داشته و پیامبران قبل از پیامبر اسلام تأكید داشتند كه دین جدیدی كه كاملتر از دین آنهاست بعد از آنها به مردم ابلاغ خواهد شد، پیامبر اسلام حضرت محمد(ص) سیر تكاملی بشر را پآیان بخشید و اسلام ناب محمدی را كه مورد تایید انبیاء الهی بود را به بشریت معرفی كرد.
بعد از نبوت پیامبر مكرم اسلام برخی كلیساها و كنیسهها برای مقابله با پیشبرد اسلام در سر راه دین مشكلاتی را بوجود آوردهاند.دشمنان دین اسلام در مقابل این دین كامل اندیشهو مكاتب ماركسیست و لیبرالیسم را از دانشمندان خود گرفتند و آن را با هدف مقابله با اسلام ترویج دادند.
بعد از پیروزی انقلاب اسلامی جریانهایی در مقابل انقلاب اسلامی قد علم كردند: جریانهای حزبی و سیاسی مثل حزب توده ،چریكهای فدایی و گروههای منافقین كه حاكمیت دینی با محوریت ولایت فقیه را قبول نداشتند به بهانه مقابله با انقلاب اسلامی به مبارزه با دین اسلام و احكام شرعی آن پرداختند.
مراكز فرهنگی غرب به همراه 60 دستگاه امنیتی و اطلاعاتی بنیادهای خیریهای به اسم دموكراسی تشكیل دادهاند تا با حمایت از فرقههای انحرافی اسلام جعلی را به جهان معرفی و دین اسلام را اسلام طالبانی معرفی كنند.
قلیتهای مذهبی اعم از، آنتی مسیحی و آنتی یهودی تلاش میكنند تا عرفانهای نوظهور را در مقابل اسلام ناب قرار دهند، منحرفان مذهبی تلاش میكنند تا با رسیدن به قدرتو سمتهای كلیدی نظام، اندیشه خود را به جامعه اسلامی القاء كنند.
وهابیت و بهائیت با پول عربستان و هدایت آمریكا و انگلیس به عنوان ابزارهایی برای جمعآوری اطلاعات برای رژیم صهیونیستی عمل میكنند، وهابیت با ادعای مذهبی بودن قصد دارد تفكرات گرفته شده از صهیونیست را به جای احكام شرعی اسلام قلمداد كند.[1]
در چند سال گذشته از گوشه و کنار کشور خبرهای خلاف انتظاری در مورد فعالیتهای فرقه بهائیت شنیده میشود که نمونه آخر آن نامه پراکنی بی پروای این فرقه در داخل کشور با محتوای مظلومنمآیانه است.
مرکز فرقه بهائیت و اماکن به اصطلاح زیارتی آن در فلسطین اشغالی و بخصوص شهرهای «عکا» و «حیفا» واقع شده است. سالها پیش، بابیان بهایی (بهائیان) جسد علی محمد شیرازی اولین خدا و پیامبر خویش را به اسرائیل منتقل کردند و با همکاری و مساعدت رژیم صهیونیستی بارگاه باشکوهی برای او بنا کردند. در این خصوص اشاره به خبر زیر به نقل از مطبوعات مناسب است:
سهشنبه اول خرداد 1380 در سالروز رحلت حضرت رسول اکرم(ص) رژیم اشغالگر قدس بار دیگر به جهان اسلام اهانتی گستاخانه نمود. سران رژیم صهیونیستی با راه اندازی جشن و پایکوبی برای تجمعی از فرقه ضاله بهائیت یک ساختمان دویست و پنجاه میلیون دلاری را به عنوان پایگاه جهانی بهائیت در ارتفاع «کرمل» شهر «حیفا» افتتاح نمودند.
ساخت این مجموعه عظیم ساختمانی با حمایت مستقیم اسحاق رابین، نخستوزیر معدوم رژیم صهیونیستی، از سال 1372 و زیر نظر دو بهایی فراری ایرانی به نامهای مهندس حسین امانت و دکتر فریبز صهبا تحت شدیدترین تدابیر امنیتی آغاز شد. این تصمیم پس از برگزاری اجتماع سراسری سال 1992 سران فرقه بهائیت در نیویورک زیر نظر «سیا»، «اینتلیجنس سرویس» و «موساد» با هدف ایجاد قوس یا زیارتگاه متناسب با شأن پیامبر دیانت بابی در مدفنش به مسئولان رژیم اشغالگر فلسطین ابلاغ شده بود. ارکستر سمفونیک اسرائیل در این مراسم حاضران را که در میان آنها مسئولان سیاسی، اقتصادی و امنیتی صهیونیستها و برخی چهرههای شناخته شده بهائیت در آمریکا و اروپا نیز دیده میشدند، جهت دعا و نیایش همراهی میکرد.
تاریخچه بهائیت
بنيانگذار اين فرقه سيد علي محمد شيرازي است که در اول محرم سال 1235 هجري در شيراز متولد شد. پدر او ميرزا رضا بزاز شيرازي بود که در اوان کودکي وي زندگي را بدرود گفته بود و سختي ها و رنجهاي سيد علي محمد از همين زمان آغاز گشت. پس از مرگ پدر زير سرپرستي دائي خود سيد علي که پيشه تجارت داشت قرار گرفت. پس از رسيدن به سن بلوغ به آموختن درسهاي ابتدايي فارسي و سپس به فراگرفتن ادبيات فارسي و عربي پرداخت و آنگاه در سلک طلاب علوم ديني درآمد.
در اين مدت کارهاي او عادي نبود، بدين طريق که از مردم کناره گرفت و در رياضت کشي و چله نشيني و گرفتن ختومات مي کوشيد. و نيز از ويژگيهاي وي خوش نويسي و تند نويسي بود؛ بطوريکه در اين هنر ميان مردم مشهور شد و او را خوشنويس ماهري ميشناختند. اينها خصوصياتي است که در شرح احوال اوليه او ثبت شده است.
بهرحال سيدعلي محمد شيرازي پس از پايان تحصيلات مقدماتي و فراگرفتن اصول ادبيات عرب و منطق در تجارتخانه دائي خود به امور داد و ستد پرداخت و پس از چندي به همراه دائي خود به بوشهر رفت و در تجارتخانه دائي خود به کارهاي امور بازرگاني اشتغال ورزيد. وي در مدت اقامت در بوشهر اوقات فراغت خود را به مطالعه کتابهاي ديني و دعاهاي وارده و ختومات و رياضت ميگذرانيد و از اين رو هميشه تنها بسر ميبرد. [2]
در مدتي که سيدعلي محمد شيرازي در بوشهر بسر مي برد در اثر رياضتها و خواندن دعاهاي مداوم داراي افکار لطيف، شاعرانه و ساده شده بود و آمادگي زيادي براي پذيرش افکار تازه پيدا کرده و گويا اضطرابي نيز در فکر و خيال او پديدار شده بود. با اين اوضاع و احوال و آمادگي ذهني و جستجوگري در سال 1255 هجري در 20 سالگي به سوي کربلا رهسپار گرديد و در آنجا با بعضي از شاگردان سيد کاظم رشتي دومين پيشواي فرقه شيخيه که نزديک بودن ظهور حضرت مهدي (عجل الله فرجه الشریف) را تبليغ ميکرد آشنا شد و به راهنمايي آنان به نزد سيد کاظم رشتي راه يافت.
در مدت زمان ماندن سيدعلي محمد شيرازي در کربلا و استفاده او از حوزه درس سيد کاظم رشتي اختلاف است. طبق نوشته خود سيدعلي محمد شيرازي، مدت يکسال در خدمت سيد رشتي بوده است. در روزهاي آخر آن يکسال به همراه چند نفر از همدرسان خود مدتي به کوفه رفت و در مسجد بزرگ آن شهر که مسکن مرتاضان و معتکفان بود به رياضت و چله نشيني و اعتکاف پرداخت. پس از آنکه چله اي در مسجد کوفه گرفت، يعني چهل روز در آنجا به رياضت نشست؛ دوباره به کربلا رفت و در حوزه درس سيد رشتي حاضر شد. ولي اين بار بيشتر در انزوا و تنهايي بسر مي برد. [3]
سيدعلي محمد شيرازي در سال 1257 هجري (1217 خورشيدي) از کربلا به شيراز مراجعت کرد. در آنجا نيز همانند سالهاي توقف در بوشهر و کربلا به خواندن دعاها و ختومات در انزوا گذرانيد. پس از مرگ سيد کاظم رشتي دومين پيشواي فرقه شيخيه در سال 1259 هجري که در وصيت نامه خود نوشته بود ظهور امام غايب نزديک است و بهمين علت جانشيني براي خود انتخاب نکرد. سيدعلي محمد شيرازي در سال 1260 هجري (زمان حکومت محمدشاه قاجار) در شيراز خود را «باب» ناميد. (باب به معني “در” است و منظور اين نام دري است که مهدي موعود از آن طريق دستورهاي خود را براي مردم صادر مي کند) سپس به سال 1263 هجري خود را پيام آور مهدي (عجل الله فرجه الشریف) دانست و کتابي بنام «بيان» منتشر کرد.
در اين کتاب اصول آموزش ديني او بيان مي شد. باب مي انديشيد که جوامع بشري پيوسته در حال پيشرفتند و رهبران اين جوامع بنا به مقتضيات زمان عوض مي شوند. زمانهاي بعدي با زمانهاي پيشين فرق دارند و بايستي نظام و قوانين نوين ويژه زمان بر جامعه حکومت کنند. نظام ها و قوانين پيشين به انگيزه کهنگي در دوره جديد نمي توانند نافذ باشند. و خداوند قوانين تازه را از طريق پيام آور به جامعه ابلاغ مي کند. رهنمودهاي پيام آور از راه کتاب مقدس به مردم ارائه مي شود. و بنابراين کتاب تازه جاي کتاب قديمي را ميگيرد. بنا به عقيده باب تورات را موسي ارائه داد. عيسي انجيل را به مردم ارائه نمود و حضرت محمد قرآن را آورد.
سيدعلي محمد شيرازي که خود را پيام آور جديد ميدانست ضمن کتاب «بيان» يعني کتاب مقدس جديدش، برابري تمام مردم از جمله زنان را اعلام داشت. او تأکيد کرد که به مرور زمان آموزشهاي او در تمام جهان گسترده خواهد شد. اما هم اکنون دين بابي فقط در پنج منطقه ايران يعني آذربايجان، مازندران، عراق عجم(ايران مرکزي)، فارس و خراسان نفوذ خواهد کرد.
بهرحال سختي و فساد و فشار استبداد و وخامت اوضاع اقتصادي و معنوي و سياسي، و مظالم حاکمان و مالکان زمان قاجار و نيز تلفات ناشي از بيماريهاي مسري و ناامني روح مردم آنزمان را بيش از پيش علاقمند به ظهور امام غايب و نجات بخش موعود مي نمود که هدف و آرزوي نهايي همه اديان است.
در چنين اوضاع و احوال نابسامان سياسي و اجتماعي و اقتصادي که مردم منتظر ظهور نجات دهنده موعود بودند سيدعلي محمد شيرازي ادعاي خود را اعلام داشت و داعيان وي به مردم ميگفتند که او همان امام منتظر و مهدي موعود است که در انتظارش هستيد. شايد سيد باب در آغاز باور نداشت که مردم دعوت او را زود اجابت کنند. ولي در همان آغاز دعوت، کسان بسياري مريد او شدند و بيشتر آنان همان شيخيان بودند که به استناد گفته هاي شيخ احمد احسائي و سيد کاظم رشتي در جستجوي ظهور امام غايب در شهرها مي گشتند.[4]
در اين زمان با توجه به موقعيت نااميدانه مردم از بهبود وضع اجتماعي و اقتصادي جنبش سختي ميان مردم شيعي مذهب افتاد و اغلب کسانيکه دلشان براي ديدن طلعت امام زمان پر ميزد نديده و نشناخته او را قبول کردند و به او ايمان آوردند. در اندک مدت شورشي عظيم ميان خاص و عام بلند شد، تا سرانجام نظام الدوله حسين خان قاجار که حاکم شيراز بود او را توقيف کرد و مدت شش ماه در زندان شيراز محبوس نگاهداشت. از اين تاريخ به بعد مردمي که مشتاق ديدار امام نوظهور بودند او را نديدند. زيرا ديگر آزاد نشد و تا آخر عمرش تحت نظر و يا در زندان گذرانيد و اين امر بيشتر باعث ابهت او در نظر مردم شد.
منوچهرخان معتمدالدوله، خواست که باب را از نزديک ببيند و حقيقت امر را دريابد و چند نفر را فرستاد تا او را از زندان شيراز به اصفهان بردند. بر حسب فرمان حاجي ميرزا آقاسي صدراعظم محمدشاه قاجار که به سبب تمايلات عرفاني روابط خوبي با روحانيون نداشت، سيد باب را از اصفهان به آذربايجان بردند و در شهر ماکو يعني در شمالي ترين نقطه ايران که هم مرز کشورهاي روسيه و عثماني بود، بصورت تبعيد نگاهداري کردند. سيدعلي محمد باب در سال 1266 قمري در تبريز کشته شد.
ظهور فرقه بهائي
پس از تبعيد ميرزا حسينعلي بهاء از ادرنه به “عکا” وي براي جلب پيروان جديد به فعاليت مستقل خود زير عنوان “من يظهره الله” و “بهاءالله” افزود. و مدعي نبوت و پيامبري شد و اظهار ميداشت که ظهور او همان معادي است که سيدعلي محمد باب پيش بيني کرده بود به همين جهت بيشتر بابيان که به همراه او به عکا رفتند و يا آنان که بعد به او ملحق شده و يا ارتباط مي يافتند بهائي خوانده شدند. بهاءالله بوسيله مکاتبه از عکا به ايران، بابيان ايران را هم کم کم پيرو خود گردانيد بطوريکه بيشتر بابيان بهائي شدند و بهاءالله را هم “من يظهره الله” دانستند. او روش تازه اي براي بهائيان ساخت و تا آخر عمرش مدت بيست و چهار سال با کمال فراغت و آسودگي اساس آئين خود را در عکا استوار کرد.
رمز پيروزي ميرزا حسينعلي بهاء در ادعاي “من يظهره الله” خود چند عامل بوده است؛ يکي اينکه وي برادر جانشين سيد باب بود و از آغاز خلافت صبح ازل نزد بابيان داراي احترام بود. دوم اينکه او مردي باهوش و دورانديش بود و اشتباهات باب و عوامل پيروزي او را مورد نظر قرار داده و خوب به اوضاع و احوال اجتماع و مذهب و زمان خود آشنا گرديد. از طرفي هم خود ميرزا حسينعلي و هم جانشينانش از جمله پسرش عبدالبهاء نوشته اند که جانشين اصلي سيد باب، بهاءالله بوده و براي مصلحت، ابتدا صبح ازل در ظاهر و بطور موقت بدان سمت به مردم معرفي شده بود تا توجه مخالفان متوجه بهاءالله نگردد. [5]
ميرزا حسينعلي بهاءالله نوشته ها و مقاله ها و رساله ها و کتابهايي به فارسي و عربي نوشت و عقايد و احکام مکتب خود را به عنوان وحي در آنها ايراد کرد. تفاوت اساسي که ميان نوشته هاي ميرزا حسينعلي بهاءالله و سيدعلي محمد باب مشاهده مي شود، اين است که نوشته هاي بهاءالله هم از لحاظ ادبي و هم از نظر مفهوم و معنا عميقتر و بهتر از نوشته هاي عربي باب مي باشند. مهمترين نوشته هاي ميرزا حسينعلي بهاء به شرح زير است[6] :
1. کتاب اقدس که به زبان عربي است و کوشيده است که جمله هاي آن را مانند جمله هاي قرآن ايراد کند، او اين کتاب خود را وحي منزل شمرده است و داراي 470 آيه است، و شامل همه احکام و حدود آئين بهاء مي باشد که در عکا نوشته شده است.
2. کتاب ايقان که ظاهر آن به فارسي است، ولي بيشتر جمله ها و واژه هاي آن به عربي مي باشد. بهاءالله اين کتاب را نيز وحي منزل شمرده و در آن به قول خودش خواسته حقانيت قيام باب و نبوت و اصول دين خود را مورد استدلال و توجيه قرار دهد. از قرار معلوم آن را پيش از اقدس نوشته است.
3. کتاب اشراقات که آن را به تقليد کتاب “بيان” سيدعلي محمد باب هم به عربي و هم به فارسي نوشته است که شامل بر احکام و حدود آئين بهاء است.
4. کتاب هفت وادي که آنرا براي شيخ عبدالرحمن کرکوتي نوشته و چون کرکوتي از مشايخ صوفيان بود، بهاءالله مصطلحات صوفيان و عارفان را در آن بکار برده است.
5. کتاب “الواح السلاطين” که آن هم به فارسي و عربي نوشته شده و عبارت است از نامه ها و الواح پراکنده اي که آنها را بهاءالله به پادشاهان و رئيسان جمهور کشورها نوشته است (حاوي 66 لوح). علاوه بر اينها رساله ها و الواح ديگري نيز نوشته که به مجموع آنها “الواح بهاءالله” گفته مي شود.
ميرزا حسينعلي بهاء مؤسس مذهب بهاء به سال 1309 هجري در هفتاد و شش سالگي در شهر عکا زندگي را بدرود گفت و از سه زن او چهار پسر و دو دختر باقي ماندند. يکي از آنها ميرزا عباس، ملقب به عبدالبهاء است که جانشين او گرديد.
بهائیت و صهیونیسم[7]
مسلک بهائیت از سال 1260 ق. توسط «علی محمد باب» که خود را «باب» امام زمان(ع) و وسیلة تماس مردم با آن حضرت معرفی کرد، به وجود آمد. او سپس دعوی «مهدویت» کرد و گفت که درآینده از میان بابیها پیامبری قیام خواهد کرد و دین تازه ای خواهد آورد. وی در سال 1266 به دستور ناصرالدین شاه و امیرکبیر، تیرباران شد.
بعد از آن، از بین پیروانش دو برادر مدعی جانشینی وی شدند و بدین ترتیب، اختلافاتی میان پیروان این فرقه افتاد.
گروهی پیرو برادر اول، مشهور به «صبح ازل» (بابیها)، و عده ای دیگر پیرو برادر دوم «بهاءالله» (بهائیها) شدند و در نزاع آنها عده زیادی به هلاکت رسیدند. دولت عثمانی در عراق همه آنها را از بغداد به آدرنه در آسیای صغیر تبعید کرد. اما در آنجا هم نزاع دو برادر ادامه یافت و بدین جهت، دولت عثمانی بهاءالله و طرفدارانش را به «عکا» در فلسطین اشغالی و صبح ازل را به قبرس تبعید کرد. فعالیت بهاءالله در عکا باعث شد که بیشتر بابیان ـ به ویژه بابیان ایران ـ پیرو او شوند.
از آنجا که عمده ویژگیهای رفتاری بهائیت با ویژگیهای رفتاری اسرائیلیها همخوانی داشت، با تشکیل دولت اسرائیل و تشکیلات مرکزی بهائیت در شهر حیفا، این فرقه کاملاً در خدمت اسرائیل قرار گرفت و فعالیتهای آنها براساس خواستههای اسرائیلیها تنظیم شد. در این میان بهائیها از حمایت آمریکا و انگلستان نیز برخودرار بودند. از سوی دیگر، فعالیت بهائیان به خصوص در ارتباط با اسلام زدایی سازگاری زیادی با روحیة محمدرضا پهلوی داشت. مجموعه این مسائل سبب شد که بهائیت برای حفظ موجودیّت و تحقّق اهداف خود در عصر محمدرضا شاه که برای آنها به منزلة دوران طلایی بود، در زمینة گسترش روابط ایران و اسرائیل که کاملاً در راستای منافع آنها بود، به فعالیت قابل توجهی بپردازند.
تشکیلات مرکزی بهائیت در شهر حیفا و در کنار قبر «عباس افندی» قرار دارد. تشکیلات و مؤسسات بهائیان در هر نقطه ای از جهان زیر نظر هیئت نه نفره بیت العدل اعظم قرار دارد. در یکی از نشریات فرقه آمده است:
با نهایت افتخار و مسرت، بسط و گسترش روابط بهائیت با اولیای امور [جمعی از دوستان بهائی] دولت اسرائیل را به اطلاع بهائیان میرسانیم. آنها احساسات صمیمانة بهائیان را برای پیشرفت دولت مزبور به بن گوریون ـ نخست وزیر اسرائیل ـ ابراز نموده، او در جواب گفته است: «از ابتدای تاسیس حکومت اسرائیل، بهائیان همواره روابط صمیمانه ای با دولت اسرائیل داشته اند».
فرقة بهائیت که شاخه ای از صهیونیسم به شمار میرود، طبق دستور، همة قوای خود را برای اجرای نقشة نابودی اندیشههای ملی و مذهبی در ایران به کار گرفت و برای این منظور مجریان خود را انتخاب کرد تا در بلندمدت آرمانهای ملی و سنتهای دینی را تخریب کنند. از این رو بهائیان، به تدریج درصدد تسخیر پستهای حساس و کلیدی کشور برآمدند. این نقشه با روی کارآمدن «حسنعلی منصور» در ایران پیاده شد و برای نخستین بار پای بهائیان به کابینة وزیران ایران رسید. گرچه با ترور منصور، نقشههای وی جامة عمل نپوشید، اما به هرحال، کابینة بهائی «هویدا» روی کار آمد. در کابینة نخست وی، چهار وزیر بهائی حضور داشتند. هویدا در مدت حکومت خود با بهکاربستن تصمیمات کادر رهبری کمیته، نفوذ بهائیان را در همة سطوح سیاسی، اقتصادی و نظامی به حدّ کامل گسترش داد.
بهائیان با تمام وجود خود را در اختیار اسرائیلیها قرار داده بودند، به گونه ای که توانستند اعتماد بیش از حدّ اسرائیلیها را کسب کنند و اسرائیلیها نیز در برابر خوش خدمتی آنها رفتار ویژه ای داشتند. در یکی از اسناد، به نقل از یکی از بهائیان به نام «فریدون رامش فر» که مسافرتی به اسرائیل داشته، دربارة نحوة برخورد اسرائیلیها با بهائیان آمده است:
دولت اسرائیل آنقدر نسبت به بهائیان خوشبین است که در فرودگاه خود، احیاء) بهائیان) را بازرسی نمی کند. به طوری که وقتی رئیس کاروان به پلیس اظهار میدارد اینها بهائی هستند، حتی یک چمدان را باز نمی کنند. ولی بقیة مسافرین ـ حتی کلیمیها ـ را بازرسی میکنند به طوری که یک کلیمی اعتراض کرده بود که چرا بهائیان را بازرسی نمیکنید و ما را که اینجا موطنمان است، مورد بازرسی قرار میدهید!
بهائیان در کنار عناصر فراماسون و صهیونیست، در دوران محمدرضاشاه نقش مهمی در اجرای نظرات و سیاستهای خود داشتند. در این دوران باتوجه به نفوذ بیشتر آمریکا و اسرائیل، تلاش فراوانی برای رسمیت بخشیدن به فرقة بهائیت میشد زیرا آنها نقش مؤثری در تثبیت رژیم سلطنتی و حکومت شاه داشتند، به گونه ای که بسیاری از نزدیکان شاه و خاندان پهلوی و عدة زیادی از کارگزاران و متولّیان پستهای حساس و کلیدی کشور بهایی بودند.[8]
در سال 1339 فهرستی از اسامی مقامات نظامی و غیرنظامی تهیه شد که نشانگر تصدّی بیشتر پستهای اطلاعاتی، امنیتی، سیاسی و اقتصادی کشور به وسیلة بهائیان بود. البته به دلیل پنهانکاری و عدم اظهار، بعضی از افراد در پستهای مهمی بودند که نام آنان در این فهرست نیامده و بی تردید، تعداد بهائیان شاغل در دستگاهها چندین برابر فهرست مزبور بوده است. در سالهای بعد، تعداد بهائیان شاغل و سطوح اشتغال آنان بالا رفت، به طوریکه امیرعباس هویدا نخستوزیر سیزده ساله «لیلی امیر ارجمند» مشاور ویژة فرح و مدیر برنامههای آموزشی و تربیتی رضا پهلوی، «عباس شاهقلی» وزیر بهداری و وزیر علوم، «روحانی» وزیر آب و برق و کشاورزی در دولت هویدا، «شاپور راسخ» مشاور عالی و در واقع گردانندة سازمان برنامه و بودجه و مدیر تشکیلات بهائیت در ایران، «عبدالکریم آیادی» پزشک مخصوص شاه و 23 شغل دیگر و دهها تن از سران رژیم، از اعضای فرقة بهائیت بودند.
بهائیت در تمام دوران سلطنت پهلوی و در مقاطع حساس، به رغم ادعای غیرسیاسی بودن، هماهنگ با سیاستهای موردنظر رژیم و در جهت تثبیت موقعیت آن تلاش کرد. تأیید انقلاب سفید شاه، همکاری با ساواک، جلب حمایت دولتهای بزرگ از شاه و سلطنت او به وسیلة اسرائیل، و عضویت در حزب رستاخیز، قسمتی از مواضع سیاسی فرقة مزبور بود. یکی از مبلغان بهائیت دربارة تأثیر متقابل بهائیت بر شاه و خاندان پهلوی گفته بود:
«کارهایی که اکنون به دست اعلی حضرت شاهنشاه صورت میگیرد، هیچ کدامشان روی اصول دین اسلام نیست زیرا شاه به تمام دستورهای بهائی آشنایی دارد و حتی ایشان با اشرف پهلوی در دوران کودکی در مدرسه بهائیان… درس خوانده اند … حالا مردم … میگویند بهائی است. چه کاری میتوانند بکنند !…»
محمدرضا پهلوی آنقدر بهائیان را مورد حمایت قرار داد که یکی از افراد نظامی به نام «سرهنگ اقدسیه» در جلسة بهائیان شیراز، مورخ هجده تیرماه 1347، ضمن بهائی خواندن شاه، دربارة نحوة برخورد خود با افراد مسلمان اظهار داشت:
… افتخار ما بر دیانت بهائی است. من زمانی که در ارتش بودم، سربازان و درجه داران و افسران بهائی را احترام میگذاشتم. ولی اگر یک فرد مسلمان از دیگری شکایت میکرد، دستور شلاق زدنش را میدادم… ما اطلاع داریم که شاهنشاه آریامهر بهائی میباشند. ما بهائیان همه پولدار هستیم و ترقّی بیشتری خواهیم کرد.
بهائیان در جنگ اعراب و اسرائیل، همواره از اسرائیل جانبداری کرده، علیه مسلمانان به تبلیغ میپرداختند و حتی برای کمک به ارتش اسرائیل به جمع آوری پول میپرداختند. در همین ارتباط، در یکی از اسناد پس از جنگ شش روزة اعراب و اسرائیل در سال 1346 آمده است:
مبلغی در حدود 120 میلیون تومان به وسیلة بهائیان ایران جمع آوری گردید و تصمیم دارند این مبلغ را در ظاهر به بیت العدل در حیفا ارسال نمایند، ولی منظور اصلی آنها از ارسال این مبلغ، کمک به ارتش اسرائیل میباشد. مقدار قابل ملاحظه ای از این پول به وسیله «حبیب ثابت»، تعهد و پرداخت شده است…
در سال 1347 در یکی از کمیسیونهای فرقة مزبور، سخنگوی کمیسیون پس از ابراز خرسندی از پیروزی اسرائیل در جنگهای با اعراب گفت:
پیشرفت و ترقی ما بهائیان این است که در هر ادارة ایران و تمام وزارتخانهها یک جاسوس داریم و هفته ای یک بار، طرحهای تهیه شده، به وسیلة دول به عرض شاهنشاه میرسید. گزارشهایی در زمینة آن طرحها به محافل روحانی بهایی میرسد. مثلاً در پیمان کار، کادر بهائیان ایران هر روز گزارش خود را در زمینة ارتش ایران و اینکه چگونه چتربازان را آموزش میدهند، به محفل روحانی بهائیان تسلیم مینمایند.
اسرائیل پس از اطمینان از نفوذ گسترده بهائیت در ارکان رژیم پهلوی و به منظور بهرهبرداری سیاسی، اطلاعاتی و اقتصادی بیشتر از آنها، در کشورهای جهان و به ویژه ایران، بهائیت را به صورت آشکار به عنوان یک مذهب به رسمیت شناخت. در یکی از اسناد ساواک در این باره چنین آمده است:
«اسرائیل مذهب بهائیها را به عنوان یک مذهب رسمی در سال 1974 به رسمیت شناخته است.[9]
دولت اسرائیل با اجرای برنامة تحبیب از افراد مزبور میکوشد از اقلیت فوق الذکر در سایر کشورهای جهان ـ به ویژه ایران ـ بهره برداری سیاسی ـ اطلاعاتی و اقتصادی بنماید.»
نمایندگی ایران در تل آویو هرازچندگاهی گزارشهای مربوط به بهائیان را به وزارت امور خارجه ارسال میداشت. در یکی از این گزارشها، مرتضی مرتضایی به چگونگی انتخابات و تعداد بهائیان جهان اشاره دارد:
«چهارمین کنوانسیون بینالمللی پیروان بهائیت روز شنبه، نهم اردیبهشت ماه 1357 در شهر حیفا گشایش خواهد یافت. به همین مناسبت جمعیتی بالغ بر هزار و یکصد نفر از نمایندگان منتخب از طرف هشتاد هزار محافل بهائی پراکنده در سراسر جهان به این شهر مسافرت کرده اند تا نسبت به انتخاب یک هیئت مدیره نه نفری که در طی پنج سال آینده امور اداری،… و مذهبی این فرقه را تعقیب خواهد [نمود] [اقدام کنند] … دو نفر از بهائیان تبعه ایران (فتح اعظم و نخجوانی) حضور دارند که در حیفا به طور دائم مقیم اند.»
بنابراین، اسرائیل با حمایت همه جانبه از فرقه ضاله بهائیت و نفوذ دادن آنها در پستهای کلیدی هیئت حاکمة رژیم شاه ـ به ویژه در دربار، دولت و ارتش ـ در جهت اغراض و اهداف خود و ضربه زدن به فرهنگ اسلام و مسلمین ـ به ویژه به مردم ایران و فلسطین ـ به عنوان یک ابزار، نهایت بهره برداری را در جنبههای مختلف به عمل میآورد. در واقع، میتوان گفت یکی از عوامل مؤثر در بسط و گسترش روابط ایران و اسرائیل، بهائیان بودند که نقش مهمی را در این زمینه ایفا کردند.
تأثیر امیرکبیر در افشای ماهیت بابیت [10]
یکی از طرق شناسایی ماهیت و مواضع سیاسی میرزا حسینعلی بهاء، مؤسس بهائیت، بررسی روابط و مناسباتش با رجال عصر خویش است. وضعیت فکری و سیاسی رجالی که با او در «پیوند» یا «ستیز» بودهاند، نشان میدهد که بهاء، در چه خطی سیر میکرده: خط دفاع از مصالح ایران یا خیانت به آن؟ خط ستیز با دشمنان استقلال ایران یا وابستگی به بیگانگان؟ به عنوان نمونه، مرحوم امیرکبیر با بهاء، دشمن بلکه از سختترین دشمنان او و یارانش بود و متقابلاً میرزا آقاخان نوری (جانشین «انگلوفیل» امیر) از دوستان صمیمی بهاء بود و برای حفظ جان او تلاشها کرد. مقاله زیر، روابط و مناسبات امیر و آقاخان با پیشوای بهائیت را (بر پایه اسناد و مدارک معتبر) بررسی میکند.
نقش بیبدیل امیر در سرکوب بابیت از نابختیاریها و بدشانسیهای بابیان و بهائیان، آن است که تاریخ، اعدام باب و سرکوب قیام پیروانش در دوران قاجار را عمدتاً به پای شخصیتی مینویسد که تحلیلگران تاریخ (اعم از ایرانی و خارجی) نوعاً وی را شخصیتی وطنخواه، اصلاحطلب و ضد استعمار میشناسند.
مهدی بامداد، یکی از اقدامات امیرکبیر در زمان صدارت را، در کنار «اصلاح امور مالیاتی ـ ارتش ـ تنظیم بودجه و تعدیل جمع و خرج مملکتی» ، «قلع و قمع فتنه تجزیهطلبانه حسن خان سالار در خراسان» ، «برافراشتن بیرق ایران در ممالک خارجه» ، «تأسیس دارالفنون» و «ایجاد روزنامه وقایع اتفاقیه» ، «فرونشاندن انقلاب بابیان» میداند و با اشاره به «شورشها و انقلابات خونین» پیروان باب در ابتدای سلطنت ناصرالدین شاه در کشور مینویسد: «اگر عرضه، کفایت، درایت، لیاقت و مدیریت… امیرکبیر در امور نبود غائله و دامنه شورشها به این زودیها خاموش نمیشد و در این صورت حتمی بود که وضع دولت و ملت ایران دگرگون میگردید» . دکتر عبدالحسین نوایی نیز نقش امیر در سرکوبی بابیه را بسیار تعیینکننده میداند: «میرزا تقی خان… با قتل باب در تبریز و سرکوب کردن فتنه زنجان و نیریز، بساط باب را در ایران واژگون ساخت و نگذاشت که ریشه فساد بیش از این در این سرزمین جایگیر گردد» . نقش بیمانند امیر در سرکوب شورش بابیان، مورد تأیید و تصریح مورخان بابی و بهائی نیز هست. نورالدین چهاردهی، پژوهنده تاریخ باب و بهاء، «از بزرگان ازلیها و بهائیها شنیده است که باب و افراد حروف حی [=یاران برجسته باب] همگی در صدد تغییر رژیم قاجاریه بوده و به جای آن، تمامی قوای خود را مصروف برپا شدن حکومت بیان [کرده] بودند و اگـر… امـیـرکـبـیر نبود مسلماً به مقصود خود میرسیدند» .
عبدالحمید اشراق خاوری (نویسنده و مبلغ مشهور بهائی) مینویسد: امیر «در مدت سه سال صدارت خود با تمام قوی کوشید تا… امر باب را از روی زمین محو و نابود سازد. برای نیل به این مقصود» فرمان «به قتل سید باب» داد «ولی عاقبت جز خسران ثمری از رفتار ناهنجار خویش نگرفت» .
وی سپس به اقدام قاطع امیر در سالهای نخست صدارت به سرکوب آشوب بابیان در نقاط مختلف کشور اشاره میکند که به گفته او: «سبب شد که مردم در هر شهر و بلد اقتدا به وزیر شریر نموده به اذیت و آزار اهلایمان» بپردازند. سنخ این مطالب را در آثار دیگر مورخان شاخص بهائی (نظیر محمدعلی فیضی و فضلالله مازندرانی) و حتی عباس افندی (پیشوای بهائیت) نیز مشاهده میکنیم.
به قول ویلیام هاچر و دوگلاس مارتین، مورخان بهائی معاصر مینویسند: «میرزا تقی خان صدراعظم ایران… مقتدرترین دشمن امر بدیع [=بهائیت] شمرده میشود» امیرکبیر، حسینعلی بهاء را نیز در ۱۲۶۷ به کربلا تبعید کرد و دایی و سرپرست باب (حاجی سید علی تاجر شیرازی) را نیز که در توطئه ترور امیر با بابیان همدست بود دستگیر و، به علت عدم اظهار توبه، به مجازات رساند. براین سیاهه باید نام قرهالعین را نیز افزود.
قرهالعین از پیشگامان بابیت در زمان ناصرالدین شاه بود که عملیات کشف حجاب و رفتن وی با چهرهای بزک شده و عریان به میان مردان بابی و همخوابیش با سران بابیه (که در تاریخ از آن، با عنوان رسوایی بَدَشت یاد میشود) ثبت تاریخ است و حتی مورخین بابی و بهائی نیز بدان اشاره دارند. به قول کسروی: خروج قرهالعین «از خانه شوهر و همراهیش با مردان و آن داستان بدشت که خود بهائیان پوشیده نـداشـتـهاند، دستاویز دشمنان بیشتر گردیده تا دستاویز دوستان.»
در کتابها دیده میشود که خواهر عبدالبهاء که بهائیان او را همپای فاطمه زهرای شیعیان میشمارند!«نعوذبالله» در نامه خود به بهائیان تهران چنین نوشته:
«قره العین یک دفعه بیحکمتی کرد و هنوز از کله مردم نمیتوانیم بدرآوریم» . نورالدین چهاردهی «از افراد ثقه ازلیها» شنیده است که «طاهره در زمان زندانی بودن خود تقاضای ملاقات با ناصرالدین شاه نمود و شاه مایل به ازدواج با او بود. درباریان [بخوانید: امیرکبیر] از ملاقات طاهره بیمناک شده و وهم داشتند که… زیبایی او موجب شود که شاه مفتونش گردد، لذا مرگ او را جلو آوردند» .
بابیان در صدد ترور امیر نیز برآمدند، که البته با هشیاری و درایت وی، دستگیر و به جزای عمل خود رسیدند.
نقد بهائیت [11]
کلمه تحری مصدر است و به معنای جست و جو کردن می اید.در زبان عرب گویند :
التحری :طلب ما هو اخری.
یعنی :تحری جستجوی چیزی است که سزاوار تر باشد.
تحری حقیقت همواره با ترک تعصب پیوند دارد و کسی که گرفتار طرفداری جاهلانه و سخت از عقیده ای یا شخصی باشد نمی تواند رای مخالفت را بپذیرد و ره به سوی حقیقت برد زیرا او را بت درونی گرفتار ساخته است.!
تحری حقیقت ، تعبیری است که از قدیم میان اهل معرفت متداول بوده و اخیرا فرقه بهائی آن را بازگو می کنند.عباس پسر بزرگ بهاالله که غالبا خود را عبد البها می خواند در گتاب خطابات گفته است:
«اول تعلیم بهاالله،تحری حقیقت است و باید انسان تحری حقیقت کند و از تقلید دست بکشد» کتاب خطابات مبارکه جلد دوم ص144 (127بدیع)متاسفانه این سخن در آئین بهایی تنها صورت شعار به خود گرفته و در مقام عمل ،کمتر خبری از ان می توان بدست اورد زیرا در درجه نخست ،خود بها و سپس پسرش عبالبها بدان عمل نکرده اند و بر سخن باطل تعصب ورزیده اند!
گواه این امر،ماجرای ذیل است:
علی محمد باب شیرازی در یکی از اثار خود به نام دلائل السیعة که پیروانش ان را اثر الهام خداوند می شمرند ،دچار غلط بس روشنی شده است. وی پنداشته است که داوود پیامبر (ع)مدتی مدید پیش از موسی کلیم الله می زیسته است در حالیکه داوود (ع)از پادشاهان و پیامبران بنی اسرائیل شمرده می شود و به تصریح قران مجید و تورات قوم یهود پس از موسی (ع)زندگی می کرده است.علی محمد در این باره می نویسد:
«نظر کن در امت داود ،پانصد سال در زبور تربیت شدند تا انکه به کمال رسیدند .بعد که موسی ظاهر شد ،قلیلی که از اهل بصیرت و حکمت زبور بودند،ایمان اوردند،مابقی ماندند.»کتاب الاسرا الاثار اثر اسدالله مازندرانی مبلغ بهایی حرف ر-ق-ص109(129بدیع).
این سخن بر پیروان باب گران آمد اما در دوران حیاتش از وی چیزی نپرسیدند .پس از مرگ باب ،مکرر از بهاالله سوال می نمودند که مگر ممکن است داود پیش از موسی ظهور کرده باشد؟
بهاالله بجای انکه راه انصاف را پوید و به خطای باب اذعان کند ،در دفاع از وی تعصب ورزیده و در کتاب اشراقات چنین نوشت:
«الی حین چند کره اهل باین سوال نموده اند که حضرت داود صاحب زبور بعد از حضرت کلیم ، علیه بهاالله الابهی-بوده لکن نقطه اولی – روح ما سوی فداه-(منظور علی محمد باب است)ان حضرت را قبل از موسی ذکر فرموده و این فقره ،مخالف کتب و ما عند الرسل است»کتاب اشراقات اثر بهاالله ص18
سپس بدین اشکال چنین پاسخ داده است:«سزاوار عباد ان که مشرق امر اللهی(مقصود علی محمد باب است)را تصدیق نماید و در انچه از او ظاهر شود چه که به مقتضیات حکمت بالغه ،احدی جز حق اگاه نه.»آیا بهاالله نمی دانست که آن خطای تاریخی قابل انکار نیست و با مقتضیات حکمت بالغه تفاوت دارد؟آری،او بدین امر واقف بود ولی ترک تعصب و تحری حقیقت را به فراموشی سپرده بود!اما عباس عبدالبها چون این غلط اشکار را در اثار باب دید،به جای انکه دیده انصاف گشاید و تسلیم حقیقت شود،او نیز در مقام توجیه برامده و نوشت:
«در لوح حضرت اعلی،ذکر داودی است که پی از حضرت موسی بود،بعضی را گمان چنان است که مقصود داودبن یسا است و حال انکه حضرت داود بن یسا بعد از حضرت موسی بود.لهذا مغلین و معرضین که در کمین اند این بهانه را نمودند و بر سر منابر –استغفر الله ذکر جهل و نادانی کردند.اما حقیقت حال این است که دو داود است، یکی پیش از حضرت موسی دیگری بعد از حضرت موسی»اسرار الاثار ص110
این توضیح خود تعصب و غفلت عبدالبها را می رساند زیرا در سخن باب و نیز در گفتار بها ذکر داودی رفته است که صاحب زبور بوده است و این همان داود بن یسا است که مدتت ها بعد از موسی زندگی می کرد و از انبآیا بنی اسرائیل به شمار می امد نه داودی که پانصد سال قبل از موسی می زیسته و دارای امتی بوده است اما هیچ نام و نشانی از او در میان نیست!چنین داودی جز در تخیلات متعصبانه عبدالبها ان هم در تنگنای جدل-یافت نمی شود!متاسفانه بهائیان نیز به پیروی از روسای خود،به راه توجیه و تاویل گرائیده اند و از شدت تعصب تحری حقیقت را فراموش کرده اند.
بهائیان همواره وانمود می کنند که ائین بهایی با چند همسری مخالف است!هنگامی که به ایشان گفته می شود:بهاالله ،خود بیش از یک همسر داشت،شما چگونه ادعا می کنید که ائین او با چند همسری مخالفت دارد؟پاسخ می دهند:بهاالله بدین کار پیش از بعثت و رسالتش اقدام نموده است!در حالی که بها الله ضمن کتاب اقدس که پیروانش ان را کتاب اسمانی می دانند ،سفارش نموده که بهاییان بیش از دو همسر نگزینند و می گوید:آیاکم ان تجاوز عن اثنتین(بپرهیزید که از دو زن تجاوز نکنید)خود وی نیز چنانکه گذشت،چند همسر گرفته است ولی پیروانش دست از تعصب و انکار بر نمی دارند![12]
در اسلام،رعایت دقیق عدالت برای چند همسری شرط لازم است(نسا آیه 3) و اجرای آن کار هر کس نیست و همینقدر خوف عدم عدالت،مانع از چند همسری می شود به دلیل آیه : فان خفتم ان لا تعدلوا فواحده.ما مسلمانان دستور به تحری حقیقت را در قران کریم یافته ایم انجا که می فرماید:فبشر عبادی الذین یستمعون القول فیتبعون احسنه اولئک الذین هداهم الله و اولئک هم الوالباب.) زمر/18
از سوی دیگر قران مجید حمین و نعصب جاهلانه را به کافرین نسبت می دهند و می فرمایند:اذ جعل الذین کفروا فی قلوبهم الحمیة،حمیة الجاهلیه .فتح26
از پیامبر بزرگ اسلام نیز پرسیده اند:آیا این از تعصب است که کسی وابستگانش را دوست داشته باشد؟
پیامبر(ع) فرموده:نه!ولی این امر نمونه تعصب است که کسی وابستگانش خود را در ستمگری یاری دهد. سنن این ماجه کتاب 36 باب 7
اینک باید پرسید:کدام تعصب و ستمگری بدتر از این است که انسان ،دیگران را در آئین باطلشان یاری دهد؟سزاوار است که بهائیان انصاف روا دارند و کجروی روسای خود را انکار نکنند و انان را در راه باطل یاری نر سانند.همچنانکه توده مسلمانان نیز باید به پیروی از کتاب خدا و سنت رسولش ،ترک تعصب کنند و چون به ایشان اندرز دهند که از پیرآیه های مذهبی دوری گزینند و دین خالص خدا را بجویند،لجاجت نشان ندهند.
انكار ولادت مهدي (عجل الله فرجه الشریف)[13]
امام مهدي (عجل الله فرجه الشریف) درپگاه نيمه ي شعبان سال 255 هجري قمري به دنيا آمدودرزمان حيات پدر به علت جَو خفقان و ستم آلود حكومت عباسي دور از چشم مردم مي زيست و فقط برخي از خويشان يا دوستان ويژه اش به ديداراونايل مي گشتند.
هنگامي كه در 8 ربيع الاول سال 260 هجري قمري امام يازدهم درگذشت بنا به اوامرالهي زعامت شيعيان به او رسيد و درمراسم تدفين پدر در شهر سامراء بر مردم آشكارشد و طبق احاديث معتبر بر جنازه ي پدر نمازگذارد.
جاسوسان و خبرچينان ، عوامل حكومت ستمگر عباسي را آگاه ساختند و دژخيمان نابكار براي دستگيري امام به خانه ي او هجوم بردند ولي خداوند او را در پناه خود نگه داشت و اورا به ” غيبت ” و ” نهان زيستي ” فرمان داد و قائم از مردم غائب گشت و دوران غيبت صغري آغاز شد .
به همين علت در دوران غيبت حضرت مهدي (عجل الله فرجه الشریف) عده اي شياد و فرصت طلب مدعي دروغين مهدويت و ظهور قائم شدند.
بسياري از مردم مي پرسند : ” آيا كودك ِخردسال مي تواند به مقام امامت برسد ؟”
پاسخ اين است كه “آري”
زيرا به عقيده ي شيعه ، امامت مَنصَبي الهي است كه خدا شايستگي آن را در هركس كه بخواهد قرار مي دهد و امام براي رسيدن به اين مقام ، لازم نيست از مراحل ِتكامل ِ عادي ِ مردم ِ معمولي بگذرد و پس از سالياني دراز تحصيل و اكتساب ، به رتبه ي امامت نايل گردد ، بلكه در نخستين سال هاي زندگي هم مي تواند (درصورت اراده ي خدا) به اين مقام برسد .
در ميان پيامبران و امامان ، بسياري را مي شناسيم كه در خرد سالگي به مقام نبوت يا امامت نايل شدند مانند حضرت يحيي و حضرت عيسي (قرآن كريم ، سوره مريم ، آيات 12 و 30) و حضرت امام جواد و حضرت امام هادي عليهما السلام ( كه درسن 9سالگي و 8 سالگي امام شدند) (كتاب اصول كافي ، كتاب الحجة)
بهائيان براي انكار ولادت مهدي (عجل الله فرجه الشریف) دستاويزهايي بي پايه دارند مانند اينكه مي گويند درتاريخ تولد امام زمان ميان تواريخ اختلاف است (هشتم شعبان ، نيمه ي شعبان ) بيست و سوم رمضان و… سال256،255،254و…) و اين اختلاف ، دليل ِ نبود ِ اين ميلاد مي باشد. [14]
در پاسخ ايشان مي گوييم : برعكس ، اين پراكنده گويي ِ مورخين، دليل ِ وقوع ِ تولد است، زيرا همه ي آنان دراصل ولادت ، متحد و متفقند ، منتها چون پنهاني بوده لذا در تاريخش اختلاف كرده اند و تازه اين پراكندگي در تواريخ است نه در احاديث صحيح ، بلكه احاديث ائمه عليهم السلام مانند روايتي كه از امام حسن عسكري (ع) نقل شده تاريخ ميلاد را همان نيمه شعبان سال 255 ه . ق بيان فرموده اند .(كتاب منتخب الاثر ص 320 (
جالب اين است كه خودِ بهائيان هنوز در تاريخ تولد شوقي افندي كه از تولد او يك قرن هم نگذشته ، اختلاف دارند (تقويم تاريخ امر ، صفحه 119 و120 تآليف اشراق خاوري ) چگونه مي خواهند در تاريخ ولادت پنهان امام عصر (عجل الله فرجه الشریف) كه هزاروصدوهفتادودوسال از تاريخ آن مي گذرد، آراء ِ تاريخ نويسان يكسان باشد و سر ِ مويي تفاوت نكند ؟
دستاويز ديگر بهائيان نيز بسيار شنيدني است مي گويند: قبول داريم امام حسن عسكري(علیه السلام) در زمان حياتش فرزندي دارا شده اما آن كودك در همان ايام مرده است ،زيرا ابراهيم بن ادريس مي گويد: مولايم امام حسن(علیه السلام) گوسفندي برايم فرستاد و فرمود اين را براي فرزند من عقيقه كن و با اهل خانه ات بخور، چون مدتي بعد نزدش رفتم فرمود كودكي كه براي ما به دنيا آمده بود فوت شد .
شگفتا از اين نادرستي و فريب كاري !!!؟؟؟
چرا بهائيان دنباله ي اين روايت را نقل نمي كنند كه نقل شده است : ” ابراهيم گويد چندي بعد امام دو گوسفند براي من فرستاد و پيغام داد كه اين دو تا را براي مولايت كه به دنيا آمده عقيقه كن و با اهل خانه ات بخور ، پس چنين كردم .”
آيا پسنديده است كه انسان براي ردِ ناحق ِ يك عقيده ي درست ، دست به چنين خيانتي بزند و حديثي را اينگونه واژگون جلوه دهد؟!
با مزه اينجاست كه همين ابراهيم بن ادريس به نوشته ي كافي مي گويد : ” چون امام حسن عسكري وفات يافت ، نزد امام زمان (حضرت محمد بن الحسن عج) رفتم و بر سر و دست او بوسه زدم.” ( اصول كافي ، كتاب الحجة)
اينك بجا است كه فراز هائي از كتب بهائيان در تأييد تناقض گوئي آنان ذكر كنيم [15]:
فاضل مازندراني مبلغ معروف بهائي در صفحه 7 و 8 جلد دوم كتاب اسرار الآثارخود از كتاب تفسير سوره ي كوثرنوشته ي ميرزا علي محمد باب گفتاري آورده كه ترجمه اش اين است : ” پس بدان و آگاه باش كه همانا براي مهدي به فرمان خدا دو غيبت بود و دراين دو غيبت گروهي بسيار به آستان وي شرفياب شده وي را زيارت كردند… ودردوران غيبت صغري نوُاب ايشان عبارت بودند از عثمان بن سعيد عمروي و پسرش ابو جعفر محمدبن عثمان و شيخ ابو القاسم حسين بن روح و علي بن محمد سيمري و ايشان در آن ايام برشيعه فرمان ميراندند .”
۲- ميرزا علي محمد باب در صفحه 27 كتاب صحيفه ي عدليه در توضيح و تبيين امامت ائمه ي اطهار اعتراف مي كند كه ” اسامي 12 امام معصوم همچون آيينه ي روشن بوده و دوازدهمين امام ، حضرت محمدبن الحسن العسكري است .”
نمونههايي از احكام باب در بيان فارسي و عربي [16]
قبل از ذكر نمونههاي از احكام اين فرقه ضالّه، لازم به تذكر است كه در بهائيت تفسير و تأويل ممنوع و حرام است. ميرزا عليمحمد باب مينويسد[17]
إذن نيست از براي احدي كه تفسير كند به آنچه در بيان نازل شده.
همچنين در كتاب گنجينهي حدود و احكام[18] بخش مستقلي تحت عنوان «در نهي از تأويل كلمات الهيه» دارد. ابتدا مداركي از كتاب بيان فارسي باب را مرور میکنیم:
همهي كتب عالم را جز كتابهاي من محو و نابود كنيد.[19]
اجازه داده نميشود كسي جز كتاب بيان چيز ديگري را تدريس نمايد.[20]
(بايد تمام تحقيقات علمي تعطيل شود)
اموال كساني كه به من ايمان ندارند گرفته و مصادره نماييد.[21]
هر پادشاهي كه بر دين بيان باشد بايد كسي را كه به بيان ايمان ندارد بكشد و بر روي زمين نگذارد.[22]
از جملهی مطهرات را هوا نام ميبرد.
(اگر هوا طاهر كننده باشد، ديگر چيز نجس معنا ندارد)
در امر تنبيه مينويسد:
اگر معلمي دانشآموزي را بيش از 5 ضربه تنبيه نمايد، 19 شب همسرش بر او حرام است.[23]
نهي شده از مسكرات و هر چه حكم دوا بر او شود مطلقاً.[24]
(با اين حساب بايد كليهي فعاليتهاي پزشكي و بهداشتي و داروسازي به حال تعطيل در آيد.)
در ضرورت بجهدار شدن:
بر هر كس واجب است ازدواج نمايد و بچهدار شود. حال اگر از مرد فرزندي حاصل نشد، زن ميتواند به اذن شوهرش به ديگري مراجعه كند، و براي مردِ اول، فرزند بياورد.[25]
بيان عربي هم سرشار از همين احكام است؛ از جمله:
سوار گاو نشويد، بر آن چيزي بار نكنيد، شير الاغ ننوشيد، سوار حيواني نشويد مگر با دهنه و ركاب و بر آن چيزي بار نكنيد، تخممرغ را به چيزي نزنيد كه محتويات آن خراب ميشود.[26]
بر شما باد كه دوا و مسكرات و نوع آنها را نه مالك شويد و نه بفروشيد و نه بخريد و نه استعمال كنيد.[27]
اين احكام آن قدر بيجا و بيمعناست كه عباس افندي در بارهی آن مینویسد:
در يوم ظهور حضرت اعلي (ميرزا علي محمد كه او را پيغمبر ميداند) منطوق بيان ضرب اعناق و حرق كتب و اوراق و هَدمِ بقاع و قتل عام ميداند.[28]
يعني احكام باب بر چهار اصل استوار است:
زدن گردنها ، سوزاندن كتب ، نابودي بقعهها ، كشتار عمومي
سپس اضافه ميكند كه در دورهي ميرزا حسينعلي بهاء اين كارها ممنوع ميباشد.
در برابر اين احكام، مبلغان بهائی ميگويند: «ما بابي نيستيم، بهایي هستيم.» در حالي كه میرزا علیمحمد باب، پايه و اساس ميرزا حسينعلي بهاء ميباشد. همچنين ادّعا ميكنند كه احكام باب توسط ميرزا حسينعلي بهاء نسخ شده است. اين مبلغان در حالی این تهمت را بر ميرزا حسينعلي ميزنند كه خود او در آثارش چندين بار نسخ بيان را مردود ميداند:
نسبت دادهاند كه احكام بيان نسخ نموده ألا لَعنَةُ الله عَلَي القَومِ الظّالمين. [29]
وي لعنت ميكند كساني را كه بگويند بيان نسخ شده است.
بيان فارسي مخصوصاً در اين ظهور امضا شده. [30]
با وجود تمامی این توجیهات، به یک اصل مسلم در بهائیت باید توجه شود:
آثار و الواح و کتب باب و بهاء مجموعه معارف رسمیّه مقدسه بهائیت است.[31]
در مقابل اين مزخرفات ميرزا عليمحمد در كتاب بيان و احكام باب، سران بهائي به كتاب اقدس تكيه مينمايند كه آن هم دست كمي از احكام كتاب بيان ندارد.
نمونههايي از احكام كتاب اقدس ميرزا حسينعلي بهاء
– بعضي مردم ارادهي آزادي ميكنند و به آن افتخار ميكنند در حالي كه آنها در جهالت و ناداني آشكار ميباشند.[32]
– آنگاه كه ارادهي نماز كرديد رو به من نماز بخوانيد.[33]
دستور نماز 9 ركعتي ميدهد. وقتي از عبدالبهاء ميپرسند نماز 9 ركعتي چگونه است؟ ميگويد:
– « نماز 9 ركعتي و بعضي احكام ديگر را برادرم محمد علي افندي وصي دوم ميرزا حسينعلي دزديده است[34]
– حج، يعني زیارت خانهي ميرزا علي محمد باب در شيراز بر مردان واجب است.[35]
– مهريهي دختری که با مرد شهرنشين ازدواج می کند، 19 مثقال طلا ولي مهریه دختری که با مرد روستايي ازدواج می کند، 19 مثقال نقره است.[36]
– همانا در ازدواج فقط زن پدر حرام است.[37]
از حرمت ازدواج با سایر محارم در کتب احکامي باب و بهاء ذكري به ميان نيامده است؛ عبدالبهاء: اصلی را مطرح می کند و ميگويد كه عدم ذكر حكم حرمت دليل بر جواز است:
عدم ذکر در الواح الاهی نفس جواز است زیرا منهی از نصوص استنباط میشود. [38]
(بنا بر این، ازدواج با سایر محارم در بهائیت نهی نشده است.)
– هرگاه پسر و دختري مرتكب زنا شدند 9 مثقال طلا به بيت العدل بدهند و اگر زن و مرد متأهل باشند حكمي ندارد.[39]
– حكم نجاست از همه چيز برداشته شد يعني ديگر هيچ چيز نجس نميباشد.[40]
– اگر كسي خانهاي را بسوزاند او را بسوزانيد [41]
تقسيم ارث را به شكلي عجيب معين نموده كه بدين صورت است:
– خانهي مسكوني و لباسهاي شخص فوت شده فقط مخصوص پسر ارشد ميباشد و دختران و بقیه پسران از آن سهمي ندارند. [42] بقيه ما ترك به نحو ذيل تقسيم ميگردد:
فرزند 540 سهم، همسر 480 سهم، پدر 480 سهم، مادر 420 سهم، برادر 360 سهم، خواهر 300 سهم، معلم 180 سهم.[43] (كدام معلم، چه مقطعي، چه مدت و به چه تعدادي همه مجهول است.)
حال ببينيم جناب ميرزا حسينعلي نوري که خود را پيغمبر جديد و مدعي دين مدرن و جديد براي بشر قرن بيست و يکم و قرون آتي مي داند چه دستاوردهائي را به بشريت تشنه عدالت و آسايش به ارمغان آورده است و چگونه به تساوي حقوق زن و مرد و صلح و عدالت جهاني عمل مي شود :
1- طاهر کردن نجاسات در صورتي که آب موجود نبود با گفتن 5 مرتبه ” الله اطهر” به طرف شيء نجس، پاک و طاهر مي گردد.( صفحه 5 کتاب اقدس)
2- تحريم نماز جماعت ( در صفحه 5): کتب عليکم صلوه فردي قد رفع حکم الجماعه
3- تقسيم عجيب ارث و تفاوت ميان زن و مرد در سهميه ارث ( در صفحات 7و 8 ) :
بهاالله وارث را به هفت طبقه و کل ارث را به 42 سهم به شرح زير تقسيم کرده است:
1- اولاد پسر و دختر 18 سهم 2- شوهر يا زن 5/6 سهم 3- پدر 5/5 سهم 4- مادر 5/4 سهم 5- برادران 5/3 سهم 6- خواهران 5/2 سهم 7- آموزگار 5/1 سهم!!؟(تساوي ميان زن و مرد را مشاهده کنيد!!؟؟)
– خانه مسکوني و لباسهاي مخصوص متوفي فقط به فرزندان پسر مي رسد و دختران در آنها حقي ندارند.
– اگر کسي فوت کرد و فرزندي نداشت تمام ماترک او نصيب بيت العدل ( در حيفاي اسرائيل ) مي شود!!؟
4- زنان شايسته بجا آوردن حج بهائي نيستند: قد حکم الله لمن استطاع منکم حج البيت دون النساء(صفحه 10)
خوانندگان محترم مطلع باشند که حج در نزد بهائيان، زيارت خانه ميرزا علي محمد باب!!؟ در شهر شيراز و باغ رضوان در بغداد ( محل اقامت و ادعاي نبوت ميرزا حسينعلي) و قبله آنان، قبر ميرزا حسينعلي در عکاي اسرائيل است. يعني بهائيان داراي دو کعبه هستند!!؟؟ و براي اولين بار قبر يک انسان، قبله بشريت مدرن شده است.
5- بشريت تا هزار سال بعد از نوشتن کتاب اقدس محکوم به پذيرش اين احکام بوده و هر کس در طي اين هزار سال مدعي دين جديدي گردد دروغگوست( صفحه 11)
6- حکم جالب مجازات دزد و سارق ( اگر زن باشد حکمي در مورد وي گفته نشده)
( قد کتب علي السارق النفي و الحبس و في الثالث فاجعلوا في جبينه علامه يعرف بها( صفحه14)
اگر مردي دزدي کرد اول او را تبعيد کنيد براي بار دوم او را به زندان اندازيد و براي مرتبه سوم علامتي در پيشاني اش بگذاريد. اگر براي بار چهارم دزدي کرد حکمش چيست؟ مدت زندان چقدر است؟ علامت روي پيشاني داراي چه مشخصاتي است و آيا نمي توان اين علامت را پاک کرد و اگر دزدي توبه کرد و تصميم گرفت ديگر دزدي نکند آيا با اين علامت روي پيشاني جائي در ميان جامعه مدعي وحدت عالم انساني دارد.
7- بيت العدل محل جمع آوري پول زنا و روابط نامشروع ميان زن و مرد به طور نامحدود است.
” قد حکم الله لکل زان و زانيه ديه مسلمه الي بيت العدل و هي تسعه مثاقيل من ذهب و ان عادا مره الاخري عودوا بضعف الجزاء”(صفحه15)
اگر مرد و زني مرتکب زنا شدند مقدار 9 مثقال طلا به بيت العدل مي دهند و بخشيده مي شوند و اگر هوس کردند براي بار دوم روابط نامشروع برقرار کنند مقدار دوبرابر ( 18 مثقال) طلا به بيت العدل هديه مي کنند و با همين فرمول به روابط نامشروع خود ادامه مي دهند و صندوق بيت العدل را با مثقالهاي طلا پر مي کنند و حدي براين عمل حرام متصور نيست.( يعني ناموس بهائي 9 مثقال طلا ارزش دارد؟؟)
8- دستور سوزاندن و آتش زدن انسانها به جرم ايجاد حريق:
من احرق بيتا متعمدا فاحرقوه و من قتل نفسا فاقتلوه ( صفحه 18)
کسي که عمدا خانه اي را آتش زد پس او را با آتش بسوزانيد و اگر کسي مرتکب قتل شد او را بي درنگ بکشيد.
9- اجازه ازدواج يک مرد با دو زن و استفاده از کنيز و به استخدام در آوردن دختران دوشيزه براي خدمت رساني به مردان!!؟؟
قد کتب الله عليکم النکاح اياکم ان تجاوزوا عن الاثنتين و الذي اقتنع بواحده من الاماء استراحت نفسه و نفسها و من اتخذ بکرا لاباس عليه
آيا اينست مفهوم تساوي زن و مرد در بهائيت؟ آيا به نظر بهاالله، زن همچنان کنيز و مستخدم مرد بايد باشد؟ آيا اينست مفهوم وحدت عالم انساني؟؟
10-اجسام و اشياء نجس در نزد بهائيان طاهر و پاک هستند:
وکذلک رفع حکم دون الطهاره عن کل الاشياء( صفحه 21)
11-نا مشخص بودن ازدواج با محارم و عدم وجود حکم شرعي محارم در بهائيت
قد حرمت عليکم ازواج آبائکم( صفحه 30)
جناب ميرزا حسينعلي فقط ازدواج با زن پدر را حرام اعلام کرده و در مورد ازدواج با ساير محارم حکمي ذکر نکرده است. آيا عدم ذکر، دليل بر جواز ازدواج با محارم نيست و اصولا محارم در بهائيت چه کساني هستند.
12- عدم وجود حکم لواط با غلامان و پسر بچه ها:
انا نستحيي ان نذکر حکم الغلمان ( صفحه 30)
اين پيامبر جديد مي گويد من خجالت مي کشم که حکم لواط را بيان کنم. بهر حال اگر يک بهائي مرتکب عمل زشت و نا پسند لواط و همجنس بازي گرديد حکم مجازات وي در بهائيت چيست؟ جامعه نوين بشري که طالب عدالت و صلح است تکليفش چيست؟ و با مفاسد اخلاقي ناشي از همجنس بازي چه بايد بکند؟
13- دفن اموات در تابوت بلور و سنگهاي قيمتي و چوبهاي گرانقيمت:
قد حکم الله دفن الاموات في البلور و الاحجار الممتنعه او الاخشاب الصلبه اللطيفه (صفحه 44)
تکليف فقراي عالم انساني و خانواده هاي ضعيف که قادر به تهيه اين تابوتهاي گرانقيمت نيستند چيست؟ آيا اين نوع دفن اموات با اصول اوليه پزشکي و بهداشتي که موجب گسترش ميکروبهاي ناشي از تعفن اجساد مي گردد مغايرت ندارد؟
14- حکم غير عملي در مورد ناراحت و محزون کردن ديگران :
من يحزن احدا ان ينفق تسعه عشر مثقالا من الذهب (صفحه 39 )
اگر فردي را محزون و ناراحت کرديد بايستي 19 مثقال طلا انفاق کنيد
از همه حقوقدانان و دانشمندان علم قضاوت دعوت مي شود نحوه اجراي اين حکم را تبيين نموده و به بشريت عصر اتم و فضا و فنآوري اطلاعات هديه کنند.
جالب اينجاست که حکم زنا و هتک ناموس يک دختر 9 مثقال طلا و حکم شکستن دل ديگران 19 مثقال طلا مي باشد!!؟ حکم نقص عضو در بهائيت چيست؟
جواز استمناء حکمي ديگر در دين جديد[44]
سيد علي محمد باب در واحد هشتم باب 15 بيان فارسي گويد بر هر شخصي واجب شده است تا ازدواج کند تا نسل خدا پرست از اوباقي بماند و بايد از اين راه جديت نمايد و اگر مانعي در ايجاد نسل از يکي از طرفين بود جايز است براي هر يک از آنها به وسيله ديگر ايجاد نسل نمايد و ازدواج با کسي که در دين بيان نيست جايز نم باشد .
(( از اين عبارت استفاده مي شود که مثلا زن در صورت نداشتن بچه مي تواند با ديگري همبستر شده و بچه دار شود البته اگر شوهرش مشکل داشته باشد و برعکس در مورد شوهر که مي تواند با هر زن ديگري همبستر شود ))
اگر او اين دستور را مي دهد تعجب نکنيد ،از او چه توقع که حتي عمل زشت و کثيف و زيان آور استمناء را نيز جايز مي داند آنجا که دربيان عربي واحد هشتم باب دهم مي گويد :
« قد عفي عنکم ما تشهدون في الرؤيا أو أنتم باَنفسکم تستمينون ؛ بخشيده شد بر شما آنچه را که در خواب مي بينيد ( احتلام ) يا با ماليدن به خود استمناء مي نمائيد »
همراهان عزيز اين سخن شخصيتي بزرگ در دين بهائيت است همان شخصيتي که ميراز حسينعلي بهاء خود را جانشين او مي داند و وجود او و ادعاي او مقدمه اي بر بهائيت مي باشد .
فرق مهريه شهري و دهاتي نمونه اي ديگر از وحدت عالم انشاني[45]
علي محمد باب ، در باب 7 از واحد 6 بيان مي گويد : (( براي شهري مهريه زيادتر از 95 مثقال طلا . براي دهاتي زيادتر از 95 مثقال نقره جايز نيست و در هر دو صورت بايد کنتر از 19 مثقال نباشد .
ميرزا بها، نيز در کتاب اقدس ، صفحه 19 ، در اين حکم از علي محمد باب پيروي کرده است .
قابل توجه اينکه احمد يزداني (يکي از مبلغين بهايي ) در کتاب نظر اجمالي (ص75 ) گويد : و مهر بايد در مجلس عقد با حضور شهود از طرف زوج نقدا دريافت گردد .
منابع مطالب»————————————–»
1) www.bahaeeat.blogfa.com
2) www.bayanebahaian.blogsky.com
3) http://fa.wikipedia.org/wiki
4) www.farhangsara.com/fbahaeei.htm
5) www.bahairesearch.ir
6) fa.wikipedia.org/wiki
7) www.bayanebahaian.blogsky.com
8-همان
9)همان
10) http://www.baharoom.com
11) anti-bahai.blogsky.com
12) anti-bahai.blogsky.com
13) www.bahairesearch.ir
14) www.valiasr-aj.com
15) www.gh1385.blogfa.com
16) http://sameri2.blogfa.com/post-74.aspx
17) میرزا علیمحمد شیرازی: بيان فارسي/201.
18) عبدالحمید اشراق خاوری: گنجینهی حدود و احكام/340، باب 54.
19) میرزا علیمحمد شیرازی: بیان فارسی/198.
20) همان مدرك/130.
21) میرزا علیمحمد شیرازی: بیان فارسی/157.
22) همان مدرك/262.
23) همان مدرك/234.
24) همان مدرك 264.
25) همان مدرك 275.
26) همان مدرک 40.
27) میرزا علیمحمد شیرازی: بیان عربی/42.
28) . عباس افندی: مکاتیب 2/266.
29) میرزا حسینعلی نوری: اقتدارات/103
30) همان،/45
31) . احمد یزدانی: نگاه اجمالی در دیانت بهائی/145
[32]) . میرزا حسینعلی نوری: اقدس/33.
[33] ) همان مدرك/3
[34] . همان مدرك/3.
[35] . همان مدرك/10.
[36] همان مدرك/19.
[37] . همان مدرك/30.
[38] عبدالحمید اشراق خاوری: مائده آسمانی 2/ 42.
[39] . میرزا حسینعلی نوری: اقدس /15.
[40] همان مدرك/22.
[41] همان مدرك /18.
[42] همان مدرك/8.
[43] . همان مدرك /7.
43) iransohrab.parsiblog.com
45) www.rahpouyan.com