موضوع:ملعونين در قرآن و روايات فريقين
زیر نظر:مرکز تخصصی شیعه شناسی
زیر نظر حضرت آیت اللّه مکارم شیرازی مد ظله العالی
پژوهشگر:حیدرخواه
تاریخ:بهمن ماه 1388 قم
دانلود ومشاهده آنلاین فایلpdf مقاله——————
مقدمه
موضوع لعن يكي از مسائلي است كه در اصل جواز آن اختلافي بين مسلمانان نيست.انچه در اين ميان مورد اختلاف مي باشد مصاديق آن هست.واينكه چه كساني مستحق لعن هستند.و ايا ميشود هركسي را لعن كرد؟
بدون شك ما مسلمانان قران و سنت را بيان كننده حق ميدانيم و براي اثبات درستي ويا نادرستي هر ادعايي در نخستين گام به اين دو ثقل اكبر مراجعه ميكنيم.ما در اين مقاله كه بنا بر ايجاز واختصار ميباشد به محضر قران و روايات خواهيم رفت و كلام خدا ورسولش را در اين موضوع كه چه كساني مستحق لعن هستند و اينكه اصلا خدا و پيامبر(ص)چه كساني را لعن كرده بيان خواهيم كرد .
البته اين مساله نياز به بحث گسترده اي دارد كه با توجه به شرايط اين مقاله مجال پرداختن به انرا نداريم.از جمله مطرح كردن همه شبهات و جواب از انها.
ما بحث خود را ضمن سه فصل بيان خواهيم كرد.
ودر انتها نيز به نتيجه بحث انشاءالله اشاره ميكنيم.
قبل از اغاز بحث لازم ميدانم از راهنماييهاي استاد بزرگوار جناب اقاي لطيفي(دامت بركاته)تقديرو تشكر كنم.
فصل نخست: تبيين موضوع ملعونين
تعريف ملعونين:
ملعونين اسم مفعول است از ماده لعن يلعن:يعني كسي كه مورد لعن واقع شده .
لعن در لغت
لعن در لغت به معناى طرد و دور كردن است:
راغب اصفهانی میگوید : « لعن به معنای طرد و دور کردن با غضب است . لعن اگر از جانب خدا باشد در آخرت به معنای عقوبت و در دنیا به معنای انقطاع از قبول رحمت و توفیق است . و اگر از انسان باشد به معنای دعا و نفرین و درخواست بر ضرر غیر است.»( مفردات راغب ، ص471 ، ماده لعن)
طریحی میگوید : « لعن به معنای طرد از رحمت است»( مجمع البحرین ، ج6 ، ص309ماده لعن)
ابن اثیر میگوید : « اصل لعن به معنای طرد و دورکردن از خداست . و از خلق به معنای سبّ و نفرین است».( النهایه ، ج4 ، ص330) غزالى لعن را اينطور تعريف مى كند : لعن عبارت است از طرد و دور كردن و نفرين و دعاى بد.
لعن از نگاه عقلا و عرف
بشر موجودى است كه خداى بزرگ او را با ويژگى هايى از ديگر موجودات ممتاز فرموده است; برترين ويژگى انسان عقل و نيروى خرد اوست كه عامل شناخت خوبى از بدى و راه در آغاز سال 2004 ميلادى در معبدى به سربازان كشته شده در جنگ جهانى دوم اداى احترام كرد روابط اين كشور با چين و كره به شدت تيره شد و رفتار او به عنوان حمايت از تجاوز و سلطه مورد نكوهش قرار گرفت.(رك پژوهشي در سب و لعن از نگاه عرف قران سنت:مولف عبدالريم عباس ابادي)
مى كنند. در ادبيات سياسى و اجتماعى دنيا تأييد يا محكوم نمودن، اهميت ويژه اى دارد. شاهد اين ادعا، آن كه پس از گذشت سال هاى زيادى از جنگ ميان چين و ژاپن هنگامى كه نخست وزير ژاپن
سعادت از شقاوت است; البته در صورتى كه عقل با وحى و دستورات حيات بخش اسلام همراه باشد يافتن راه سعادت قطعى است.
از آنجا كه نهاد و عقل بشرى به صورت فطرى، خوبى ها را پسنديده و بدى ها را ناپسند مى داند و پايه بسيارى از قوانين بشرى نيز بر خرد و عقل فطرى انسان بنا نهاده شده است، بدين جهت نيك و بد بودن يك قانون با معيار عقل ارزيابى مى شود چنان كه قانون مجازات قاتل و جانى از ديدگاه هيچ عقل و عاقلى بد و ناپسند نيست بلكه رها كردن و عدم مجازات يك جنايتكار ظلم به ديگران و ناپسند است.
از آنجا كه عقل فطرى هر انسانى اعمال و رفتار ناپسند را قبيح و زشت مى داند، چنان كه خردمندان از هر انسان ظالم و ستمگرى كه مرتكب كارهاى ناپسند مى شود اظهار تنفر و بيزارى مى جويند. بر اين اساس در تمام كشورها چنين اصول و قوانين عقلى و عقلايى وجود دارد; هر چند ممكن است در برداشت ها و مصاديق اختلافاتى وجود داشته و يا اشتباهايى صورت گيرد. همه آيين ها در يك اصل متفق اند و آن تنفر از افراد گناه آلود و ستمگر مى باشد، هر چند نگاه آنان به گناه و برداشت از آن متفاوت است. از اين رو هر آيين بر اساس اصول و باورهاى خود، از كسانى كه با آن اصول مخالف كرده و خلاف آن حركت كنند ابراز تنفر مى نمايد و برعكس كسانى را كه به آن باورها پايبند باشند دوست دارد. بدين جهت پيروان اديان و مذاهب طبق اين اصل از مقدسات خود دفاع مى نمايند. بنابراين نفرت، بيزارى و لعن ريشه در عقل و فطرت آدمى دارد نه احساسات غير منطقى.
لعن نوعى محكوم نمودن است و حتى امروزه نيز در سراسر دنيا مردم كارهايى را كه نمى پسندند محكوم مى كنند، همچنان كه برخى از كارهايى را كه مثبت مى دانند تأييد كرده و از آن حمايت می کنند.
فلسفه لعن
از آنچه كه در بحث هاى پيش مطرح شد فلسفه لعن روشن مى شود، اما از آنجا كه از اهميت خاصى برخوردار مى باشد به صورت خاص بدان مى پردازيم. نخستين پرسشى كه ذهن هر جستجوگر با آن روبرو مى شود اين است كه چرا لعن ؟ مگر لعن چه ويژگى يا فايده اى دارد؟ و آيا موجب اختلاف، نزاع و درگيرى بين مردم و فرقه هاى گوناگون نمى شود؟ در تبيين فلسفه لعن شايسته است كه آيات قرآن را مورد بررسى قرار دهيم. لعن در قرآن نوع ديگرى از مبارزه، برائت و دورى جستن ساير پيامبران الهى و انسان هاى كامل در طول تاريخ از مظاهر شرك و ستمگران بوده است. از مجموعه آيات چنين به دست مى آيد كه محوريّت ايمان و توحيد دو چيز است يكى پذيرش ولايت الهى ـ تولّا ـ و ديگرى برائت و تنفر به عبارت ديگر مبارزه با ولايت شيطان، ستمگران و طاغوتيان. اين آيات وظايف مؤمنان را نسبت به خدا، رسول، اولياى الهى و نسبت به خودشان و ديگر مؤمنان به خوبى روشن مى سازد. از اين آيات مى توان فلسفه لعن در اسلام رابه دست آورد. فلسفه لعن را مى توان در چند اصل بيان نمود:
لعن مظهر تبرّى و برائت جستن از كافران و ستمگران است. چرا كه يكى از واجبات كه در قرآن و سنّت به آن سفارش شده محبت دوستان خدا و بغض دشمنان خداست، و از سويى حب و بغض براى خدا نشانه كمال ايمان است; «من أحب الله و أبغض لله و اعطى لله فهو ممن كمل ايمانه»( وسايل ج11-باب15-ص-431)
كسى كه براى خدا دوست بدارد و براى خدا دشمنى ورزد و براى خدا بخشايش كند ايمانش كامل است. روشن است كه دشمنى با دشمنان خدا از راه هاى گوناگون ممكن است كه يكى از آنها لعن و نفرين است.
2. لعن يك نوع مبارزه با ستمگران است; در زمانى كه گروهى مورد ستم قرار گرفته و نمى توانند از حقوق خود دفاع نمايند، راهى جز نفرين و لعن ستمگران ندارند. امروزه مسلمانان جهان از آمريكا به راه هاى گوناگون از جمله لعن و نفرين و يا به عبارت ديگر با شعار مرگ بر آمريكا، ابراز تنفر مى نمايند و اين خود افزون بر آن كه يك نوع مبارزه است، موجب انسجام و اتحاد مسلمانان مى شود.
3. لعن موجب شناخت حق از باطل مى گردد.
4. لعن موجب بازدارندگى و عبرت آموزى است، به عبارت ديگر موجب گرايش به سوى خوبى ها و ابراز بيزارى از بدى ها مى شود.
تاريخ گوياى اين واقعيت است كه ستمگران و غارتگران همواره مورد لعن و نفرين توده هاى مردم قرار داشته و پس از مرگ خود نيز جز نام زشت بر جاى نگذاشته اند. از اين رو انسان ها بويژه افرادى كه زمينه فساد در آنان وجود دارد، گاه با انديشيدن درباره آينده خود تلاش مى كنند مانند ستمگران تاريخ نباشند. نمونه آن رخداد كربلا و مقايسه شخصيت امام حسين(عليه السلام) با يزيد بن معاويه است; چرا كه يزيد پس از قرن ها جز نام بد و لعن و نفرين چيزى براى خود بر جاى نگذاشته است; در صورتى كه امام حسين(عليه السلام) نه تنها همواره مورد سلام و صلوات مردم است بلكه تمام انسان هاى آزاده مى كوشند تا راه، روش و اهداف مقدس ايشان را پى گيرى نمايند.
امام صادق(عليه السلام) در روايتى مى فرمايند: «فأظهروا البراءة و اكثروا من سبهم و القول فيهم و الوقيعة، و باهتوهم كيلا يطمعوا فى الفساد فى الاسلام و يحذرهم الناس و لا يتعلمون من بدعهم…»(همان ج11ص508) اهل بدعت و تشكيك را سب و لعن كنيد تا طمع نكنند در دين فساد نمايند و همچنين مردم نيز از آنان تأثير نپذيرند.
از اين رو مردم با لعن و نفرين نه تنها سردمداران شر و بدى را از خود دور مى سازند بلكه راه و روش آنان را نيز مذمت نموده و در مقابل راه حق، عدالت و تقوا ترويج مى شود.
قرآن كريم از قول ابراهيم خليل مى فرمايد: (و اذ قال ابراهيم لأبيه و قومه اننّى براء مما تعبدون)زخرف/26* و هنگامى كه ابراهيم به (نا)پدرى خود و قومش گفت: من از آنچه شما مى پرستيد بيزارم.
در جاى ديگر مى فرمايد: (فلمّا تبيين له انّه عدوٌّ لله تبرّ أمنه انّ ابراهيم لأوّاه حليم) توبه114* چون براى ابراهيم روشن شد كه او دشمن خداست از او بيزارى جست چرا كه ابراهيم شخصى بردبار و خداترس بود.
و نيز: (قد كانت لكم أسوة حسنة فى ابراهيم والذين معه اذ قالوا لقومهم انّا برءاؤا منكم و ممّا تعبدون من دون الله)ممتحنه/4* براى شما مؤمنان، ابراهيم و همراهان او الگويى بسيار خوب هستند، آنان كه به قوم خود گفتند: ما از شما و از آنچه غير از خدا مى پرستيد بيزاريم.
حقيقت مبارزه و دورى جستن از مظاهر شرك و ظلم، به گونه ديگرى نيز در آيات آمده است كه به برخى از آنها اشاره مى شود. اين آيات از يك سو مردم را به قرار گرفتن در لواى خدا و رسول كه از آن به «ولايت» يا «تولّا» تعبير مى شود فرا مى خوانند و از سوى ديگر يك نوع هشدار را در بر دارد، يعنى به مسلمانان گوشزد مى كنند كه نبايد به دشمنان خدا و رسول روى آورند و از خدا و رسول روى برگردانند. از اين اصل به «تبرّى» ياد مى شود. بنابراين پذيرش ولايت خدا و رسول از ويژگى هاى مؤمنان به شمار مى آيد چنان كه برائت و بيزارى با استفاده از راه هاى مناسب نيز از ويژگى هاى مؤمن است.
اين آيات به صراحت روشن مى كنند كه مؤمنان چه كسانى را نبايد دوست داشته باشند و آنان را بر خود مسلط سازند؟ به عبارت ديگر اين آيات، مسلمانان را در راستاى دورى و برائت از كافران و ستمگران راهنمايى مى كند.
فصل دوم: لعن در نگاه قرآن و معيار آن
قرآن كريم كتاب هدايت، سازندگى و هم زيستى است و در تمام مسايل مورد نياز بشر اصول و قواعدى را بيان فرموده است، يكى از دستورات قرآن، تبيين رفتار و كردار بشر و ارتباط انسان ها با يكديگر است. دستورات اخلاقى اسلام و قرآن در جهت هدايت بشر از يك نگاه عقلى و منطقى برخوردار است، چنان كه عقل خوبى و زشتى هر چه را درك نمايد شرع نيز براى تأكيد بر آن و ارشاد مردم دستور خاصى را بيان مى فرمايد. به عبارت ديگر هم چنان كه زشتى ظلم، دروغ و تهمت داراى استدلال عقلى است، شرع مقدس نيز مى فرمايد: (والله لا يحب الظالمين)ال عمران/57* (و خداوند بيدادگران را دوست نمى دارد) و (ان الله يأمر بالعدل و الاحسان)نحل/90* (در حقيقت خدا به دادگرى و نيكوكارى فرمان مى دهد).
در خصوص لعن نيز ديدگاه قرآن هم سو با نگاه عرفى و عقلانى است و تمايلات طبيعى و فطرى بشر
را تأييد مى فرمايد. يعنى همان گونه كه عرف، عقلا و عقل، رفتار ظالم و ستمگر، شيطان، كسانى كه جلوى رشد و كمال انسان را گرفته و موجب نابودى حرث و نسل مى گردند و نشر دهندگان فساد را محكوم مى نمايد و از كسانى كه به آنها مبادرت مىورزند بيزارى مى جويد، قرآن نيز اين گونه افراد را محكوم و لعن نموده و از مسلمانان خواسته است راه چنين گروه هايى را نپيموده و آنان را از جامعه اسلامى دور سازند.
مصاديق ملعونين در قران
در اينجا لازم است گروه هاى مختلفى را كه قرآن كريم از آنان ياد نموده و مشمول لعن و نفرين قرار گرفته اند، مورد بررسى قرار دهيم.
گروه هايى كه مورد لعن واقع شده اند عبارت اند از:
شياطين;
كافران;
كتمان كنندگان حقايق;
آزار دهندگان رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم);
ستمكاران;
فسادگران در زمين;
نسبت دهندگان دروغ به خداوند بزرگ;
رهبرانى كه مردم را به سوى آتش فرا مى خوانند;
نسبت دهندگان به فحشا ـ زنا و … ـ .
شيطان
از آن جا كه سرچشمه همه شرور و بدى ها شيطان است و شيطان سمبل ظلم، دروغ، تمرّد و تكبر در برابر حق است، قرآن كريم لعنت الهى را از ابليس و شيطان آغاز نموده است، چرا كه او نخستين متمردى بود كه از دستور الهى در سجده بر آدم سرپيچى نمود و مشمول لعن ابدى گرديد; (و انّ عليك لعنتى الى يوم الدين)ص/78* لعنت من تا روز قيامت بر تو ـ شيطان ـ است.
آيات فراوانى درباره دورى شيطان از پيشگاه خداوند و رحمت او وجود دارد، البته شايسته توجه است همان گونه كه علت رانده شدن شيطان تمرد و سرپيچى از دستور الهى و تكبر در برابر حق بوده، هر كسى خواه از جن يا انس، ويژگى هاى شيطان را داشته باشد، با شيطان تشابه پيدا مى كند و شايد از اين جهت گفته شده: «شياطين جن و انس». بنابراين هر كسى در شرور و بدى غوطهور شود چهره شيطانى به خود مى گيرد و حكم لعن و رانده شدن از درگاه الهى او را در برمى گيرد و همان گونه كه شيطان از درگاه الهى رانده شد، انسانى كه از ويژگى هاى شيطانى برخوردار باشد مورد لعن الهى قرار مى گيرد.
اين مطلب از لعن گروه هاى ديگر نيز به دست مى آيد چنان كه در آيات ديگر نيز گروه هايى ـ مسلمان يا كافر ـ مورد لعن واقع شده اند كه در زندگى فردى و جمعى از ويژگى هاى شيطانى برخوردار بوده اند.
كافران
دومين گروهى كه به لعن الهى گرفتار شده اند كافران هستند، يعنى كسانى كه به جاى عبوديت و بندگى خداى بزرگ، مانند شيطان از فرمان الهى سرپيچى نموده و به حضرتش كفر ورزيدند و حال آن كه هر چه دارند از آفريننده عالم است. در اين باره آيات فراوانى وجود دارد; بنگريد:
(ان الله لعن الكافرين و أعدّ لهم سعيراً)احزاب/64* خداى بزرگ كافران را لعنت نموده و براى آنان عذاب سختى را آماده نموده است.
(لعن الذين كفروا من بنى اسرائيل على لسان داود و عيسى بن مريم ذلك بما عصوا و كانوا يعتدون)مائده/78* كافران از بنى اسراييل با زبان داوود و عيسى بن مريم مورد لعن قرار گرفتند، و اين نفرين به خاطر معصيت و تجاوزگرى آنان بود.
(انّ الذين كفروا و ماتوا و هم كفار اولئك عليهم لعنة الله و الملائكة و الناس اجمعين)بقره/161* همانا كسانى كه كفر ورزيدند و در همان كفرشان مردند، لعنت خداوند و همه فرشتگان و مردم بر آنها باد.
(فلمّا جاءهم ما عرفوا كفروا به فلعنة الله على الكافرين)بقره/89* هنگامى كه آمد به سوى آنها آنچه كه آن را مى شناختند به آن كفر ورزيدند، پس لعنت خداوند بر كافران.
(و قال انّما اتخذتم من دون الله أوثاناً مودة بينكم فى الحيوة الدنيا ثم يوم القيامة يكفر بعضكم ببعض و يلعن بعضكم بعضاً و مأويكم النار و مالكم من ناصرين)عنكبوت/25 ابراهيم گفت: شما غير از خدا بت هايى براى خود برگزيده ايد كه مايه دوستى و محبت ميان شما و زندگى دنياست، سپس روز قيامت هر يك بر ديگرى كافر مى شويد و يكديگر را لعن مى كنيد و جايگاه شما آتش است و هيچ يار و ياورى نخواهيد داشت.
(يوم تقلب وجوههم فى النار يقولون يا ليتنا أطعنا الله و اطعنا الرسولا و قالوا ربنا انا اطعنا سادتنا و كبراءنا فاضلونا السبيلا ربنا آتهم ضعفين من العذاب و العنهم لعناً كبيراً)احزاب66تا68* در آن روز كه صورت هاى آنها در آتش دگرگون خواهد شد ـ از كار خود پشيمان مى شوند ـ و مى گويند اى كاش خدا و پيامبر را اطاعت مى كرديم و مى گويند: پروردگارا! ما از مهتران و بزرگان خود اطاعت كرديم و آنها ما را گمراه ساختند. پروردگارا! آنها را عذاب دو چندان ده و آنها را به لعن بزرگى گرفتار نما.
اهل كتاب
اين اصطلاح براى كسانى به كار برده مى شود كه به خدا و پاره اى از پيامبرانى كه داراى كتاب الهى هستند اعتقاد دارند، در عين حال به پيامبرى خاتم رسولان، حضرت محمد بن عبدالله سر تسليم فرود نياورده اند.
قرآن كريم درباره آنان مى فرمايد:
(ألم تر الى الذين أوتوا نصيباً من الكتاب يؤمنون بالجبت و الطاغوت و يقولون للذين كفروا هؤلاء أهدى من الذين آمنوا سبيلاً اولئك الذين لعنهم الله و من يلعن الله فلن تجد له نصيراً)نساء/51-52* آيا نمى بينى كسانى كه به آنان نصيبى از كتاب داده شده ـ اهل كتاب ـ به جبت و طاغوت ـ بت ها ـ ايمان آورده اند و در مورد كفار مى گويند كه راه آنها هدايت كننده تر از راه مؤمنان است. آنها كسانى هستند كه خداوند آنها را لعنت مى كند و كسى كه خدا لعنتش كند ياورى براى او نمى يابى.
(فبما نقضهم ميثاقهم لعناهم وجعلنا قلوبهم قاسية يحرفون الكلم عن مواضعه و نسوا حظاً مما ذكروا
به)مائده/13* پس چون ـ بنى اسراييل ـ پيمان شكستند، آنان را لعنت كرديم و دل هايشان را سخت گردانيديم چنان كه موعظه در آنها اثر نكرد. آنها كلمات خدا را از جاى خود تغيير مى دادند، و از بهره بزرگ آن كلمات كه به آنها پند مى داد ـ در تورات ـ خود را محروم ساختند.
(و قالت اليهود يد الله مغلولة غلت أيديهم و لعنوا بما قالوا بل يداه مبسوطتان ينفق كيف يشاء…)مائده/64* يهوديان گفتند: دست خدا بسته است، ديگر تغييرى در خلق نمى دهد و چيزى را از عدم به وجود نمى آورد! به واسطه اين گفتار دروغ، دست آنها بسته شده و به لعن خدا گرفتار گرديده اند. همانا دو دست خدا گشاده است و هر گونه بخواهد انفاق مى كند.
(ان الذين يكتمون ما انزلنا من البينات و الهدى من بعد ما بيناه للناس من فى الكتاب اولئك يلعنهم الله و يلعنهم اللعنون)بقره/159* آن گروه از اهل كتاب كه آيات و دلايل روشن و رهنمودى را كه فرو فرستاديم ،بعد از آن كه براى مردم در كتاب توضيح داده ايم، نهفته مى دارند، آنان را خداوند لعنت مى كند و لعنت كنندگان لعنتشان مى كنند.
آزاردهندگان خدا و رسول خدا
(ان الذين يؤذون الله و رسوله لعنهم الله فى الدنيا و الآخرة و اعدّ لهم عذاباً مهيناً)احزاب/57*همانا كسانى كه خداوند و رسولش را اذيت مى كنند خداوند آنها را در دنيا و آخرت لعنت مى فرستد ـ از رحمت خود دور ساخته ـ و براى آنها عذاب خوار كننده اى مهيا كرده است. همچنين پيش از اين آيه مى فرمايد: (انّ الله و ملائكته يصلّون على النّبى يا ايها الذين آمنوا صلّوا عليه و سلّموا تسليماً)احزاب/56* ، مقام پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) آن قدر والا و بلند است كه آفريدگار عالم هستى و تمام فرشتگانى كه تدبير اين جهان به فرمان حق بر عهده آنها گذارده شده است، بر او درود مى فرستند، پس اى آدميان شما نيز با اين پيام جهان هستى هماهنگ شويد و اى كسانى كه ايمان آورده ايد بر او درود بفرستيد و سلام بگوييد و در برابر فرمان او تسليم باشيد.
هرگاه صلات، به خدا نسبت داده شود به معناى فرستادن رحمت است، و هرگاه به فرشتگان و مؤمنان منسوب گردد به معناى طلب رحمت مى باشد. از سويى فعل مضارع «يصلّون» بر استمرار دلالت دارد. همچنين درباره چگونگى صلوات بر پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) از خود آن حضرت پرسيده شد، فرمود: «اللهم صلّ على محمد و آل محمد كما صليّت على ابراهيم انك حميد مجيد، و بارك على محمد و آل محمد كما باركت على ابراهيم و آل ابراهيم انك حميد مجيد»(مجمع البيان ذيل ايه و تفسيرنمونه)
آيه (انّ الذين يؤذون الله و رسوله) نقطه مقابل آيه صلوات مى باشد، يعنى كسانى كه خدا و پيامبرش را ايذا و اذيت نمايند خداوند آنان را در دنيا و آخرت از رحمت خود دور مى سازد و براى آنان عذاب خوار كننده اى فراهم آورده است.
البته بايد توجه نمود كه «ايذا»ى خداوند به چه معناست؟ بعضى در اين باره گفته اند كه ايذاى خداوند به معناى كفر و الحاد است و برخى ديگر مى گويند: همان ايذاى پيامبر و مؤمنان است. آنچه مسلم است ايذا و آزار مفهوم وسيعى دارد; خواه كفر و الحاد باشد و يا نسبت هاى ناروا، تهمت، ايجاد مزاحمت و… چنان كه در آيه ديگرى مى فرمايد: (انّ ذلكم كان يؤذى النبى)احزاب/53* اين كار شما پيامبر را آزار مى دهد. در سوره توبه نيز آمده است: (و منهم الذين يؤذون النّبى و يقولون هو اذن)توبه/61* گروهى از آنها پيامبر را آزار مى دهند و مى گويند او آدم خوش باورى است كه گوش به حرف هر كس مى دهد. آنان پيامبر اسلام را به خاطر انعطافى كه در برابر سخنان مردم نشان مى داد به خوش باورى و ساده دلى متهم مى كردند.
همچنين در برخى روايات شيعه و اهل سنّت در خصوص مقام حضرت زهرا آمده است رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم)فرمود: «فاطمة بضعة منى فمن أغضبها أغضبى» فاطمه پاره تن من است هر كس او را به خشم آورد مرا به خشم آورده است.(صحيح بخاري ج5/ص26)
و در جاى ديگر فرمود: «ان فاطمة منّى يؤذينى ما آذاها» فاطمه پاره تن من است هر چه او را آزار دهد مرا مى آزارد.(صحيح مسلم باب فضائل فاطمه )
2- (اولئك الذين لعنهم الله فأصمهم و اعمى أبصارهم)محمد/29* آنان ـ منافقان ـ را خداوند لعن كرده و گوش و چشمانشان را كور و كر گردانيده است.
قتل عمد مؤمن
(و من يقتل مؤمناً متعمداً فجزاءهُ جهنم خالدا… و غضب الله عليه و لعنه و اعدّ له عذاباً عظيماً)نساء/93* هر كس به عمد مؤمنى را بكشد جزاى او جهنم است كه جاودانه در آن خواهد ماند و خدا بر او خشم گيرد، او را لعنت كند و عذابى شديد براى او مهيا ساخته است.
. (فأذن مؤذّن بينهم انّ لعنة الله على الظالمين)اعراف/44* پس ندا داد ندا دهنده اى ـ در بهشت ـ كه لعنت خداوند بر ستمگران باد.
(ألا لعنة الله على الظالمين)هود/18* آگاه باشيد كه لعنت خداوند بر ظالمان و ستمگران است.
(يوم لا ينفع الظالمين معذرتهم و لهم اللعنة و لهم سوء الدار)غافر/52* در آن روز ستمكاران را پوزششان سود ندهد و براى آنها خشم و لعنت و منزلگاه بدى مهيا شده است.
(و تلك عادٌ جحدوا بايات ربهم وعصوا رُسُله و اتبعوا أمر كل جبار عنيد و أتبعوا فى هذه الدنيا لعنة و يوم القيامة ألا انّ عاداً كفروا ربهم ألا بعداً لعاد قوم هود)هود/59- 60* و اين قوم عاد آيات پروردگارشان را انكار كردند و بر رسولان عصيان نموده و از دستور هر فرمانده خيره سرى تبعيت كردند. پس در اين دنيا و در روز قيامت نصيبشان لعنت است; همانا قوم عاد به پروردگارشان كفر ورزيدند هان مرگ بر عاديان: قوم هود.
فسادگران در زمين
ستمگران
(و يفسدون فى الأرض اولئك لهم اللعنة و لهم سوء الدار)رعد/25* و فساد مى كنند در زمين، برايشان لعنت است و بد جايگاهى.
دروغگويان
(وَ من أظلمُ ممن افترى على الله كذباً اولئك يعرضون على ربهم و يقول الأشهاد و هؤلاء الذين كذبوا على ربهم ألا لعنة الله على الظالمين)هود/18* و كيست ستمكارتر از آنكه بر خدا دروغ بندد، آنان عرضه مى شوند بر پروردگار خويش و شاهدان مى گويند: اينهايند، آنان كه بر پروردگار خويش دروغ بستند، همانا لعنت خداوند بر ستمكاران باد.
(فمن حاجّك فيه من بعد ما جاءك من العلم فقل تعالوا ندع ابنائنا و ابناءكم و نسائنا و نساءكم و انفسنا و انفسكم ثم نبتهل فنجعل لعنة الله على الكاذبين)ال عمران/61* پس هر كه با تو در آن ـ حق ـ بعد از آنكه علم آن به تو رسيده محاجه و ستيزه كند، پس بگو بياييد، بخوانيم فرزندان ما و فرزندان شما را و زنان ما و زنان شما را و خودمان و خودتان را. سپس نفرين كنيم و لعنت خداوند را بر دروغ گويان خواستار شويم.
(و الخامسة ان لعنة الله عليه ان كان من الكاذبين)نور/7* و در مرتبه پنجم بگويد: لعنت خدا بر او باد اگر از دروغ گويان باشد.
رهبرانى كه مردم را به آتش فرا مى خوانند
(و جعلنا هم ائمةً يدعون الى النّار و يوم القيامة لا ينصرون و أتبعناهم فى هذه الدنيا لعنة و يوم القيامة هم من المقبوحين)قصص/41-42* و ما آنها را پيشوايانى قرار داديم كه به سوى آتش فرا مى خوانند و روز رستاخيز يارى نخواهند شد. در اين دنيا ـ در نتيجه اعمالشان ـ لعنت ابدى نصيبشان كرديم و در روز قيامت از زشت رويانند.
نسبت دهندگان به زنا
(انّ الذين يرمون المحصنات الغافلات المؤمنات لعنوا فى الدنيا و الاخرة و لهم عذاب عظيم)نور/23* كسانى كه زنان پاكدامن و بى خبر ـ از هر گونه آلودگى ـ و مؤمن را متهم مى كنند، در دنيا و آخرت از رحمت الهى بدورند، و عذابى بزرگ در انتظار آنان است.
شجره ملعونه در قرآن
(و اذ قلنا لك انّ ربك أحاط بالناس و ما جعلنا الرؤيا التى أريناك الاّ فتنة للناس و الشجرة الملعونة فى القرآن)ا سرا/60* ما آن رؤيايى را كه به تو نشان داديم فقط براى آزمايش مردم بود، همچنين شجره ملعونه را كه در قرآن ذكر كرديم.
مقصود از شجره ملعونه يا درخت نفرين شده چيست؟ آيا مقصود از آن درختى است كه از رحمت الهى دور شده يا اين عبارت كنايى حكايت از واقعيت ديگرى دارد; البته در آيه ديگرى از قرآن مجيد از درخت زقوم به فتنه توصيف شده است; (أم شجرة الزقوم انّا جعلناها فتنةً للظالمين)صافات/62-63* (يا درخت زقوم در حقيقت ما آن را براى ستمگران «مايه آزمايش و» عذابى گردانيديم) اما تنها آيه اى كه در آن شجره ملعونه به كار رفته همين آيه است كه در آن قصه رؤيا و شجره ملعونه به صورت مجمل بيان شده است.
در مواردى كه پيش تر ياد شد شيطان، كافران و… مورد لعن واقع شده اند. همچنين شجره به چيزى گفته مى شود كه داراى ساق، ريشه و برگ باشد، از اين رو هرگاه گفته شود فلانى از شجره مباركى است يعنى از اصل و ريشه مباركى است، چنان كه پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم)فرمود: «أنا و على من شجرة واحدة»كنزالعمال ج11ص608/ح ش32943*، من و على از يك درخت هستيم. كسى كه در اين آيه و آيات ديگر تأمل كند به خوبى در مى يابد كه مقصود از شجره ملعونه گروهى هستند كه در قرآن مورد لعن قرار گرفته اند. اين درخت، رشد و نمو پيدا كرده و داراى شاخه هايى شده است اما اصل و ريشه همه آنها يكى است. اين گروه موجب فتنه امت اسلامى مى شوند. و دين و دنياى مردم را به فساد مى كشانند. اين ويژگى تنها بر سه طايفه قابل تطبيق است; اهل كتاب، مشركان و منافقان.
مشركان و اهل كتاب در زمان رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم)، چه پيش از هجرت و چه پس از آن چنين ويژگى اى نداشتند چنان كه آيه (اليوم يئس الذين كفروا من دينكم…)مائده/3* (امروز كسانى كه كافر شده اند از «كارشكنى در»دين شما نوميد گرديده اند)ثابت مى كند كه مسلمانان از شر آنان در امان بوده اند، اما منافقان همواره به اسلام تظاهر نموده و در بين مسلمانان از راه نسل و يا عقيده نفوذ كردند. اين آيه در مقام بيان تسلى و اطمينان دادن به پيامبر است كه آنچه در خواب ديده، سنّت الهى است كه براى امتحان بندگانش مى باشد.
برخى از مفسران با استناد به روايت ابن عباس «رؤيا» را «اسرا» و «شجره ملعونه» را «شجره زقوم» دانسته اند. يعنى پس از مراجعت از معراج و انتشار آن، گروهى از مشركان آن را دروغ دانسته و به استهزا و مسخره گرفتند، چنان كه مشركان پس از بيان شجره زقوم، آن را تكذيب كردند. از اين رو چون معراج در بيدارى بوده است اين مفسران چاره اى نديدند جز آن كه رؤيا را به رؤيت و ديدن معنا نمايند تا اختصاص به خواب نداشته باشد و گاهى مى گويند رؤيا چيزى است كه انسان در شب ببيند خواه در خواب باشد يا بيدارى، برخى گفته اند كه معراج در خواب بوده است.
مرحوم علامه طباطبايى مى نويسد: اين مطالب هيچ كدام مستند صحيح ندارد.(الميزان ج15ذيل ايه) روايات شيعه و اهل سنّت مدعاى علامه طباطبايى را ثابت مى كند.
سيوطى، از سهل بن سعد روايت مى كند: «قال رأى رسول الله(صلى الله عليه وآله وسلم) بنى فلان ينزون على منبره نزو القردة فساءه ذلك فما استجمع ضاحكاً حتى مات فأنزل الله، و ما جعلنا الرؤيا التى أريناك فتنة للناس»(مجمع الزوائد هيثمي ج5ص243)رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم)در خواب ديد كه فرزندان فلانى مانند ميمون از منبر بالا رفته و پايين مى آيند از اين جهت ناراحت بود، به گونه اى
كه پس از آن خنده بر لب مباركشان نيامد تا از دنيا رحلت فرمود و خداوند آيه (و ما جعلنا الرؤيا) را نازل فرمود.
همچنين از عبدالله بن عمر روايت مى كند: «ان النبى قال رأيت ولدا لحكم بن أبى العاص على المنابر كأنهم القردة و انزل الله فى ذلك، (و ما جعلنا الرؤيا)»; پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم)فرمود: پسران حكم بن ابوالعاص را ديدم كه به مانند ميمون از منبرها بالا رفته اند، خداوند اين آيه را نازل فرمود. در روايت آمده است كه پيامبر فرمود: «ويلٌ لأمتى مما فى صلب هذا» (واى بر امتم از آنچه درصلب اين مرد «حكم بن ابوالعاص» است)(مسترك حاكم ج4ص481واسدالغابه ج2ص34)
منافقان
(لئن لم ينته المنافقون و الذين فى قلوبهم مرضٌ و المرجفون فى المدينة لنغرينك بهم ثم لا يجاورونك فيه الاّ قليلاً ملعونين أينما ثقفوا أخذوا وقتلوا تقتيلاً)احزاب/60و61* اگر منافقان و آنها كه در دل هايشان بيمارى است و همچنين آنها كه اخبار دروغ و شايعات بى اساس را در مدينه پخش مى كنند، دست از كار خود برندارند، تو را بر ضد آنها مى شورانيم، سپس جز مدت كوتاهى نمى توانند در كنار تو در اين شهر بمانند. و از همه جا طرد مى شوند، هر جا يافت شوند گرفته خواهند شد و به قتل خواهند رسيد.
ابو هريره مى گويد پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود: «رأيت فى النوم بنى الحكم او بنى ابى العاص ينزون على منبرى كما تنزوا القرده…»( . تاريخ دمشق، ج 60، ص 225; نقل از دلائل النبوة، ج 6، ص 511) ابوهريره مى گويد: پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم)فرمود: در خواب ديدم كه فرزندان حكم يا ابى العاص از منبرم مانند ميمون بالا رفته و پايين مى آيند سپس مى گويد: پس از آن تا هنگام وفات خنده اى بر لب آن حضرت ديده نشد.
سعيد بن مسيب مى گويد: «رأى النبى(صلى الله عليه وآله وسلم) بنى أميّه على منبره فساءه ذلك
فأوحى الله اليه: انّما هى دنيا أعطوها، فقرت عينه، و هى قوله: و ما جعلنا الرؤيا التى أريناك الاّ فتنة للناس يعنى بلاء للناس».(همان).
در اين باره روايات فراوانى در تاريخ دمشق به نقل از كتاب هاى حديثى اهل سنّت ذكر شده است.
ويژگي ملعونين در قرآن
با توجه به بيان قران در باره ملعونين اين مشخصات براي آنها ثابت ميشود:
تمرد، لجاجت و عدم اطاعت دستورات الهى
پنهان كردن حقايق;
آزار و اذيت پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم);
ستم و ستمگرى;
فسادگرى در زمين;
دروغ بر خداى بزرگ;
نسبت فحشا به كسى;
و…
فصل سوم: ملعونين از نگاه روايات
همان طورى كه پيش تر بيان شد در قرآن تنها لعن افراد وگروههايي جايز است كه داراي مشخصات خاصي هستند. در روايات نيز معيار لعن به صورت روشن بيان شده، چنان كه هر كس آن معيارها را در خود جمع كند، مورد لعن پيامبران و مؤمنان قرار مى گيرد اما در غير اين صورت جايز نيست كسى لعن شود. بدين جهت در روايات پرهيز از لعن يك دستور اخلاقى شمرده شده و گفته شده است يكى از ويژگى هاى مؤمن و مسلمان آن است كه زبان خود را از سخنان ناپسند و دست خود را از تجاوز به حقوق ديگران نگه دارد; «المسلم من سلم المسلمون من يده و لسانه» و هرگز نسبت به مؤمنان و مسلمانان بلكه دشمنان خود سخن ناروا نگويد و آنان را لعن و نفرين نكند.
اقسام ملعونين در روايات صادره از پيامبر اكرم(صلي الله عليه واله) :
الف) گروه هاي مختلف
پيامبر اسلام چند گروه را لعن كرده اند:
كسى كه در كتاب خدا چيزى بيفزايد;
كسى كه قضا و قدر الهى را انكار نمايد;
كسى كه با سنّت پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم)مخالفت كند;
كسى كه حرام خدا را حلال و حلال خدا را حرام كند;
كسى كه با زور سر نيزه و حكومت استبدادى بر امور مردم مسلط شود;
كسى كه اموال و ثروت هاى عمومى و ملى را به غارت ببرد و حيف و ميل نمايد(بحارالانوار ج5ص88).
ب) بدعت گذاران و فرقه هاى مرجئه و قدريه
پيامبر فرمود: «انّ الله عزوجل لم يبعث نبياً قبلى الاّ كان فى أمّته من بعده مرجئة و قدرية يشوشون عليه أمر أمته من بعده ألا انّ الله عزوجل لعن المرجئة و القدرية على لسان سبعين نبياً…»كنزالعمال ج1ص135) خداى عزوجل پيش از من پيامبرى را مبعوث نفرمود جز آن كه پس از ايشان در امتش دو فرقه به نام مرجئه و قدريه پديد آمد كه امر امت را مخشوش و تحريف نمايند، پس خداوند بزرگ اين دو فرقه را با زبان هفتاد پيامبر لعن كرده است.
در روايت ديگرى آمده است: «صنفان من أمتى لعنهم الله على لسان سبعين نبياً القدرية و المرجئه الذين يقولون الايمان اقرار ليس فيه عمل»(همان) دو گروه از امت من مشمول لعن الهى قرار گرفته اند، قدريه و مرجئه، آنان كه مى گويند ايمان تنها اعترافى است كه همراه عمل نباشد..
از اين روايات چنين برداشت مى شود كه لعن گروه ها و افرادى كه از ويژگى هاى ياد شده در روايات برخوردار هستندجايز است. اين گروه ها از اصل محبت و دوستى استثنا شده اند. اين افراد را مى توان به دو دسته تقسيم نمود; نخست، مؤمنى كه آشكارا مرتكب فسق و گناه مى شود و چون با انجام محرمات، احترام خود را از دست داده، غيبت او نيز حرمت ندارد; البته گناهانى كه در پنهانى انجام داده و كسى بر آن آگاه نشده موجب لعن نمى باشد.
دوم، مبدع و بدعت گذار در دين; چنان كه دورى و برائت از او بر هر مؤمنى واجب است. به اين حقيقت در روايات فراوانى پرداخته شده كه به برخى از آنهااشاره مى شود:
امام صادق(عليه السلام)روايت مى كند كه پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم)فرمود: «اذا رأيتم اهل الريب و البدع من بعدى فأظهروا البراءة منهم و أكثروا من سبهم و القول فيهم و الوقيعة و باهتوهم كى لا يطمعوا فى الفساد فى الاسلام، و يحذرهم الناس و لا يتعلمهم من بدعهم يكتب الله لهم بذلك الحسنات و يرفع لكم به الدرجات فى الآخرة»(وسائل الشيعه ج16ص267) هرگاه پس از من بدعت گذار و اهل تشكيك را ديديد، بسيار از آنان برائت جسته و غيبتشان نماييد و آنها را دشنام دهيد، تا به فساد در دين طمع نورزيده و تشويق نشوند. مردم از آنان بر حذر باشند و از بدعت هاى آنان تأثير نپذيرند، خداوند براى چنين افرادى كه با اهل بدعت مبارزه نمايند، حسنه مى نويسد و در آخرت از مقام والايى برخوردار خواهند بود.
رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود: «اذا ظهرت البدع فى أمتى فليظهر العالم علمه، فمن لم يفعل فعليه لعنة الله»(وسائل ج11باب40ص510)هرگاه بدعت در ميان امت من آشكار شود بايستى علما علم خود را آشكار نمايند وگرنه مشمول لعنت الهى مى شوند.
ج) معصيت كاران مورد لعن زمين
ابو دردا مى گويد: «ما لعن أحدٌ الأرض الاّ قالت: لعن الله أعصانا لله»(صحيح مسلم ج8ص23) هيچ كس زمين را لعن نكرد جز آن كه زمين خواهد گفت: خداوند لعنت كند معصيت كار را كه نافرمانى خدا را انجام مى دهد.
در روايات فراوانى گروهى از افراد كه مرتكب اعمال زير مى شوند مشمول لعنت الهى قرار گرفته اند، اين افراد عبارتند از:
ربا و كسى كه از آن استفاده نمايد. همچنين شاهد و نويسنده ربا و رباخوارى مورد لعن قرار گرفته است.( الجامع الصغير، جلال الدين سيوطى، ج 2، ص 490)
كسانى كه بين مادر و فرزند، و خواهر و برادر جدايى مى اندازند; «لعن الله من فرق بين الوالدة و ولدها و بين الأخ و أخته(همان)
رشوه دهنده و رشوه گيرنده; «لعنة الله على الراشى و المرتشى».(همان)
كسى كه صورت خود را زخمى نمايد، گريبان پاره كند و در مصيبت و گرفتارى ها فرياد برآورد; «لعن الله الخامشة وجهها، و الشاقة جيشها، و الداعية بالويل و الثبور».(همان)
شراب و نوشنده، فروشنده و خريدار آن و نيز كسى كه آن را به دست آورد، حمل كند و خورنده پول آن; «لعن الله الخمر، و شاربها، و ساقيها و بائعها، و مبتاعها، و عاصرها و معتصرها و حاملها و المحمولة اليها، و آكل ثمنها».(همان)
مردى كه لباس زن بپوشد و عكس آن; (لعن رسول الله الرجل يلبس لبسة المرأة، و المرأة تلبس لبسة الرجل»(مسنداحمدج2ص325)
روايات فراوان ديگرى نيز وجود دارد كه در آنها مرتكبان برخى از اعمال لعنت شده اند.
از اين روايات استفاده مى شود كه گناهان گوناگونى كه انسان مرتكب مى شود بويژه گناهان كبيره و بزرگ، موجب دورى از رحمت و قرب الهى گرديده و عذاب الهى را نزديك مى كند چرا كه ملعون معنايى جز اين ندارد.
د) گروهى از افراد توسط پيامبر اسلام(ص)
در روايات فراوانى از طريق شيعه و اهل سنّت آمده است كه پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم)افراد و گروه هايى را لعن و نفرين كرده اند. در اين جا به چند مورد اشاره مى شود:
ابوسفيان همراه معاويه به سوى پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) مى آمدند، آن حضرت فرمود: «اللهم العن التابع و المتبوع، اللهم عليك بالأقيعس، قال ابن البراء لأبيه: من الأقيعس؟ قال: معاويه»; بار خدايا جلودار و پيرو را لعنت كن، خدايا اقيعس را به تو واگذار مى كنم، ابن براء مى گويد: به پدرم گفتم اقيعس كيست؟ پاسخ داد: معاويه.(الاستيعاب، ج 1، ص 217; سيره حلبيه، ج 1، ص 317 و الغدير، ج 8، ص 245)
در روايت ديگرى آمده است كه على بن اقمر مى گويد همراه با گروهى از عبدالله عمر خواستيم ما را حديث گويد او گفت :پيامبر درباره ابوسفيان در حالى كه سوار بر مركبى بود و معاويه و برادرش از پيش و از پس او در حركت بودند، فرمود: «اللهم العن القائد و السائق و الراكب، قلنا أنت سمعت رسول الله(صلى الله عليه وآله وسلم)؟ قال نعم، و الاّ فصُمتا أذناى، كما عُميتا عيناى»خدايا لعن فرما جلودار، پيرو و سواره را پرسيديم كه تو از رسول خدا شنيدى؟ گفت: آرى، و چنان چه دروغ بگويم دو گوشم كر باد، چنان كه دو چشمم نابينا باد.( . وقعة الصفين، ص 217.)
محمد بن ابوبكر در نامه اى خطاب به معاويه نوشت: «و قد رأيتك شامية و أنت أنت، و هو هو أصدق الناس نية و افضل الناس ذرية، و خير الناس زوجة، و أنت اللعين بن اللعين، لم تزل أنت و ابوك تبغيان لرسول الله(صلى الله عليه وآله وسلم)الغوائل، و تجهدان فى اطفاء نور الله…» تو را ديدم; اما على صادق ترين مردم در نيت است، و برترين ذريه است در بين مردم، بهترين مردم است از حيث همسر و تو ملعون و نفرين شده و پسر نفرين شده اى ـ توسط پيامبر نفرين شده اى ـ همواره تو و پدرت عليه رسول خدا طغيان نموده و در جهت خاموشى نور خدا تلاش مى كرد.
در صحيح مسلم و ساير كتاب هاى حديثى اهل سنّت پاره اى از روايات آمده است كه پيامبر بزرگوار اسلام(صلى الله عليه وآله وسلم) افرادى را لعن و نفرين نموده اند. عنوان روايات اين است «باب من لعنه النبى(صلى الله عليه وآله وسلم) او سبّه او دعا عليه و ليس هو اهلاً لذلك كان له زكاة و أجراً و رحمة»; يعنى در اين قسمت، رواياتى آورده شده كه پيامبر اسلام در آنها كسانى را كه استحقاق لعن نداشته، لعن يا سب يا نفرين نموده، كه اينها براى شخص ملعون موجب پاكى، پاداش و رحمت مى گردد!!
از ابوهريره روايت شده است كه گفت: رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود: «اللهم إنما أنا بشر فأيّما رجل من المسلمين سببته او لعنته او جلدته فاجعلها له زكاة و رحمة»(. مسند احمد، ج2، ص496)
در صحيح بخارى نيز اين گونه روايات آورده شده است. عبدالله عمر مى گويد: رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) در روز جنگ احد پس از مجروح شدن و شكسته شدن دندان مباركش و همچنين مثله نمودن جنازه عمويش حمزه چنين نفرين نمود: «اللهم العن أباسفيان، اللهم العن الحارث بن هشام، اللهم العن سهيل بن عمرو، اللهم العن صفوان بن أميه» (مسند احمد، ج2، ص93)آن گاه از خداوند درخواست نمود كه جزاى چنين اعمالى را به بالاترين وجه به آنان دهد.
در صحيح مسلم از عايشه روايت مى كند: «دخل على رسول الله(صلى الله عليه وآله وسلم)رجلان فكلّماه شىء لا أدرى ما هو فأغضباه فلعنهما و سبّهما، فلما خرجا قلت يا رسول الله ما أصابا من الخير شيئاً؟ قال: و ما ذاك؟ قلت: لعنتهما و سبتهما، قال: أو ما علمت ما شارطت ربّى عليه؟ قلت: اللهم انّما أنا بشر، فأى المسلمين لعنة او سببته فاجعله زكاة و أجراً» (صحيح مسلم، ج8، ص24) دو نفر به محضر رسول خدا آمدند و با آن حضرت گفتگو كردند كه من از آن چيزى نفهميدم. آن گاه پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم)ناراحت شده و آن دو را لعن و سب نمود. پس از آن كه بيرون رفتند عرض كردم اى رسول خدا! اين دو نفر خيرى نخواهند ديد. فرمود: چرا؟ عرض كردم شما آنان را لعن نموده و دشنام داديد. فرمود: آيا نمى دانى آنچه را با پروردگارم شرط كردم؟ ـ يعنى ـ خدايا من بشرى هستم، پس هر مسلمانى را كه لعن يا سب نمودم براى او مايه پاكى و اجر قرار ده!
اما محدثان اهل سنّت در اين گونه روايت تصرف نموده و آنها را به صورت خاصى توجيه مى كنند.
در صحيح مسلم بابى وجود دارد تحت عنوان: «وجوب امتثال ما قاله(صلى الله عليه وآله وسلم) شرعاً، دون ما ذكره من معايش الدنيا من سبيل الرأى، و من اطلع على هذه الروايات التى دونت فى كل تواليف الحديث ـ و فى مقدمتها البخارى و مسلم ـ يعرف انه(صلى الله عليه وآله وسلم) اجتهد فاستغفر لبعض المنافقين و اجتهد فصلى عليه فعاتبه الله على ذلك بل ربما يسترسل فى تخريجها فيرى انه(صلى الله عليه وآله وسلم) اجتهد فوق ذلك فى فهم القرآن و ان فهم غيره كان هو الصواب».
كسى كه اندك شناختى از عظمت پيامبر اسلام و معرفى آن حضرت به وسيله وحى الهى داشته باشد، اين نكته را به خوبى درك مى كند كه اين گونه روايات چرا در منابع حديثى اهل سنّت راه يافته است؟ اين روايات نه تنها با نص قرآن مخالفت دارد، بلكه مقام آن حضرت را از يك انسان معمولى و عادى نيز پايين تر مى آورد. چگونه است كه يك انسان معمولى هيچ گاه كسى را كه دشنام مى دهد يا لعن مى كند، مشمول دعاى خويش نمى سازد چه رسد به پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم)كه از عظمت بسيار والايى در پيشگاه خداوند برخوردار است.
پذيرش اين گونه روايات مستلزم گمان به اين است كه پيامبر اسلام ـ نعوذبالله ـ بدون فكر و انديشه سخن مى گفته و از اين رو اشتباهات فراوانى مرتكب شده است و چنانچه اين احاديث درست باشد، مردم چگونه به كسى اعتماد نمايند كه در يك لحظه دو سخن متضاد و ناهمگون مى گويد. قرآن كريم مى فرمايد: (وما ينطق عن الهوى ان هو الا وحى يوحى).(نجم/10)
هر چند پاره اى از اهل سنّت مى خواهند با بهره گيرى از اين روايات، اجتهاد پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم)را اثبات نمايند، اما طرح اين بحث، انحرافى است چرا كه پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) كه خاتم پيامبران الهى است هميشه از جانب خداوند امداد و كمك مى شده، بنابراين نيازى به اجتهاد و عمل به رأى نداشته است.
ذ:كساني كه از سپاه اسامه تخلف كردند
در رابطه با لعن رسول اکرم نسبت به از متخلفين جيش اسامه در منابع شيعه زياد هست ونيازي به باز گو كردن ان نيست.امااين مطلب در منابع اهل سنت مثل شيعه بيان نشده است.ولي برخي از بزرگان و استوانهاي علمي اهل سنت به حديث اشاره كرده اند كه از نظرمبارك شما خواهد گذشت.
آقاي شهرستاني در کتاب ملل و نحل جلد اول ص 129 چاپ بيروت و در چاپ دار المعرفه جلد اول ص 23 در چاپ قاهره ص 13 ميگويد:
جهزوا جيش أسامة لعن الله من تخلف عنه
سپاه اسامه را مجهز کنيد خدا لعنت کند هر کس را که از سپاه اسامه تخلف کند
2.آقاي سيد شريف جرجاني كه از استوانههاي کلامي اهل سنت هست در کتاب مواقف ج 8 ص 619 چاپ استانبول ، ص 806 طبع هندوستان ، ص 376 طبع مصر ايشان هم همينطور تعبير دارد بر اينکه پيغمبر اکرم فرمودند :
جهزوا جيش أسامة لعن الله من تخلف عنه
خدا لعنت کند کساني را که از سپا ه اسامه تخلف ميکنند .
جناب جوهري باز از ديگر بزرگان اهل سنت هست در کتاب السقيفه با سندي که در آنجا نقل ميکند
اين قضيه را مفصل آورده و به اينکه عدهاي
فتثاقل لاسامه وتثاقل الجيش بتثاقله
تا آنجايي که نبي مکرم بارها فرمود هر چه سريعتر لشکر اسامه و سپاه اسامه حرکت کند بعد فرمود:
انفذوا جيش اسامه
هر چه سريعتر مقدمات حرکت سپاه اسامه را مجهز کنيد و آماده کنيد
لعن الله من تخلف عنه
خداي عالم لعنت کند آن کساني را که از جيش اسامه تخلف ميکنند.
اما چون در اين مختصر مجال بحث تفصيلي نيست از ذكر تفصيل بيشتر در مورد مصادر اين حدبث و سند ان و همچنين اينكه مصاديق من تخلف عن جيش اسامه چه كساني بودند ميگذريم .
نتيجه و خلاصه بحث
با استفاده از آيات قرآنى درباره ملعونين بايد گفت كه: از مجموع آيات و روايات وارده در باب لعن اين افراد، اين نتيجه حاصل مى شود كه هر فرد مسلمان خواه صحابه باشد خواه تابعى كه داراى چنين صفات مذموم مذكور در آيات و روايات باشد لعن آن جائز بلكه در مواردى مستحب و عبادت است، و شيعه به استناد همين آيات و روايات و نظر فقهاء به بعض از صحابه و تابعين كه فاسق و ظالم بودند لعن و نفرين مى فرستند، بخصوص افرادى كه ظلم آنها به اهل بيت ثابت است چگونه مستحق لعن و نفرين نباشند در صورتى كه چنانكه كه گذشت قرآن و رسول خدا صراحتاً آنها را لعن كرده، پس ما شيعيان نيز به پيروى از قرآن و پيامبر آنها را لعن مى كنيم و لعن چنين افرادى چنانكه گذشت نه مستوجب فسق است و نه مستوجب كفر، بلكه لعن آنها بعنوان تبرى از دشمنان خدا و رسول خدا عين طاعت و عبادت مى باشد.
والسلام علي من اتبع الهدي
حيدر خواه
بهمن ماه 1388 قم مقدس
- هشدار:کپی واستفاده غیر قانونی از این مقاله جایز نمی باشد.
- کاربر گرامی جهت حمایت از ما لطفاً مطالب سایت را بدون ذکر منبع کپی نفرمایید!
- منتظر نظرا خوب شما رد مورد این پست وسایر مطالب سایت هستیم!
منابع مطالب:……………..
قرآن
احياءالعلوم / غزالي
الاستيعاب / ابن عبد البر
اسد الغابة / ابن اثير / سنة الوفاة 630 هـ / الناشر: انتشارات اسماعيليان – تهران
اصول الكافى / شيخ كلينى / سنة الوفاة 329 هـ / الناشر: دار الكتب الاسلامية ، آخوندى
بحارالانوار / محمد باقر مجلسى / سنة الوفاة 1111 هـ / المطبعة: مؤسسة الوفاء/ الناشر: مؤسسة الوفاء بيروت – لبنان
تاريخ مدينة دمشق / ابن عساكر / سنة الوفاة 571 هـ / الناشر: دارالفكر
ترجمه الغدير / جمعى از مترجمين
تفسير نمونه / آيت الله ناصر مكارم شيرازى
الجامع الصغير / جلال الدين سيوطى / سنة الوفاة 911 هـ / الناشر: دارالفكر – بيروت
سير اعلام النبلاء / ذهبى / سنة الوفاة 748 هـ / الناشر: مؤسسة الرسالة بيروت
صحيح البخارى / محمد بن اسماعيل بخارى / سنة الوفاة 256 هـ /المطبعة: دارالفكر – بيروت
صحيح مسلم / مسلم بن حجاج نيسابورى / سنة الوفاة 261 هـ / الناشر: دارالفكر بيروت
الغدير / علامة امينى / سنة الوفاة 1392 هـ / الناشر: دارالكتاب العربى بيروت – لبنان
كنز العمال / متقى هندى / سنة الوفاة 975 هـ / الناشر: مؤسسة الرسالة بيروت – لبنان
مجمع البحرين / فخرالدين طريحى / سنة الوفاة 1085 هـ / المطبعة الثانية 1408 هـ / الناشر:مكتب نشر الثقافة الاسلامية
مجمع البيان / طبرسى / سنة الوفاة 560 هـ / الطبعة الاولى 1415 هـ / الناشر: مؤسسة الاعلمى للمطبوعات – بيروت
مجمع الزوائد / نورالدين هيثمى / سنة الوفاة 807 هـ / الناشر: دار الكتب العلمية بيروت – لبنان
مروج الذهب / مسعودى
مستدرك على الصحيحين / حاكم نيسابورى / سنة الوفاة 405 هـ / الناشر: دارالمعرفة بيروت 1406
مسند احمد / احمد بن حنبل / سنة الوفاة 241 هـ / الناشر: دار صادر بيروت – لبنان
مفردات / راغب اصفهانى / سنة الوفاة502 هـ / الطبع الاولى 1404/ الناشر: دفتر نشر الكتاب
الميزان / علامة طباطبايى / سنة الوفاة 1402 هـ / الناشر: مؤسسة النشر الاسلامى التابعة لجماعة المدرسين بقم المشرفة
وسائل الشيعة / حر عاملى/سنة الوفاة 1104 هـ / المطبعة: مهر – قم
وقعة الصفين / نصر بن مزاحم منقرى / سنة الوفاة 212 هـ / الناشر: المؤسسة العربية الحديثة للطبع و النشر و التوزيع
26.پژوهشي در سب ولعن از نگاه عرف قران و سنت/عبدالرحيم عباس ابادي/ناشر:پايگاه اينترنتي موسسه مذاهب اسلامي
—————————————————————-
سلام
آموزش خوبی بود
اما یک مشکل:
وقتی که این تصویر ساخته می شود یک خروجی عکس درست نمی دهد که بتوان از ان به عنوان هدر سایت استفاده کرد لطفا بیایید و هدر سایت مرا ببینید من می خواهیم عوضش کنم لطفا به من بگویید که من چکار کنم و چطوری عکس ساخته شده را به عنوان هدر سایتم قرار دهم
سلام بر شما.جناب واحدی در هنگام خروجی فتوشاپ یک فایل که شامل همان تصویر است به شما می دهد ویک تصویر اصلی.شما بایدهم فایل را وهم تصویر را در قالب سایت خود قرار دهید وقالب را نصب کنید.سپس وارد فایل استایل(Style)قالب خود شوید.وآدرس هدر خود را به آدرس جدیدتصویر خود تغییر دهید.باپسوندhtml.امید وارم متوجه شده باشید اگه سؤالی بود در خدمتیم.