موضوع:اثبات نبوتانصاری

استاد راهنما:حجه الاسلام والمسلمین افشار

پژوهشگر:غلامحسین انصاری

پشتیبان:حوزه علمیه امام علی بن موسی الرضا علیهما السلام

کلیدواژه:نبوت،معجزه،امور خارق العاده،قرآن،پیامبر

12

دانلود فایل pdf مقاله——————————————–

مقدمه

یکی از مسائل بنیادی در بخش نبوت این است که صدق ادّعای پیامبران و کذب مدعیان دروغین را چگونه می توان برای دیگران ثابت کرد.

بدون شک اگر فردی تبهکار و آلوده به گناهانی باشد که عقل زشتی آنها را درک می کند.چنین کسی قابل اعتماد و تصدیق نخواهد بود وبا توجه به شرط عصمت در پیامبران می توان کذب ادّعای وی را ثابت کرد.مخصوصاً اگر دعوت به اموری کند که مخالف عقل و فطرت انسان باشد یا در سخنانش تناقضاتی یافت شود.

از سوی دیگر ممکن است حسن سوابق فرد بگونه ای باشد که افراد بی غرض،اطمینان به صدق وی پیدا کنند.به ویژه اگر عقل هم به صحت محتوای دعوت او گواهی دهد،نیز مکمن است پیامبری کسی با پیشگویی و معرفی پیامبر دیگر ثابت شود به طوری که برای افراد حقیقت جو،جای شک و شبهه ای باقی نماند.

اما در صورتی که مردم قرائن اطمینان بخشی در دست نداشتند و بشارت و تأییدی هم از دیگر پیامبران به ایشان نرسیده بود طبعاً نیاز به راه دیگری برای اثبات نبوت خواهند داشت.و خداوند متعال این راه را گشوده و معجزاتی به پیامبران داده است که نشانه هایی بر صدق ایشان باشد.

برای شناخت انبیاء سه راه وجود دارد:راه اوّل معجزه است.کسی که می گوید من با خدای هستی و علم و قدرت نامتناهی ارتباط دارم،باید عملی را انجام دهد که آن عمل معجزه نام دارد.لذا از تعریف معجزه می گوییم:معجزه عبارت است از امر خارق العاده ای که با ارادۀ خداوند متعال از شخص مدعی نبوت ظاهر شود و نشانۀ صدق ادّعای وی باشد.

چنانچه مشاهده می شود این تعریف مشتمل بر سه مطلب است:

الف)پدیده های خارق العاده ای وجود دارد که از راه اسباب و علل عادی و متعارف،پدید نمی آید.

ب)جزئی از این امور خارق العاده با ارادۀ إلهی و با اذن خاص خدای متعال،از پیامبران ظهورمی کند.

ج)چنین امر خارق العاده ای می تواند نشانۀ صدق ادّعای پیامبر باشد.در این صورت اصطلاحاً معجزه نامیده می شود.

امور خارق العاده:

پدیده هایی که در این جهان پدید می آیند غالباً از راه اسباب و علل است که با آزمایش های گوناگون قابل شناخت می باشند.مانند اکثریت قریب به اتفاق پدیده های فیزیکی وشیمیایی و زیستی وروانی.ولی درموارد نادری پاره ای از این پدیده ها به گونۀ دیگری پدید می آیند ونمی توان کلیۀ اسباب و علل آنها را به وسیلۀ آزمایش های حسی شناخت و شواهدی یافت می شود که در پیدایش این گونه پدیده ها نوع دیگری از عوامل،مؤثر است مانند کارهای شگفت انگیز مرتاضان و متخصصان علوم مختلف گواهی می دهند که این کارها بر اساس قوانین علوم مادی و تجربی انجام نمی یابند.چنین اموری را«خارق العاده»می نامند.

خارق العاده های إلهی:

امور خارق العاده را می توان به دو بخش تقسیم کرد:یکی اموری که هرچند اسباب و علل عادی ندارند،اما غیرعادی آنها کم وبیش در اختیار بشر قرار می گیرد و می توان با آموزش ها و تمرین های ویژه ای به آنها دست یافت مانند کارهای مرتاضان،بخش دیگری کارهای خارق العاده ای است که تحقق آنها مربوط به اذن خاص إلهی می باشد و اختیار آنها به دست افرادی که ارتباط باخدای متعال ندارند سپرده نمی شود.و از این روی دارای دو ویژگی اساسی هستند:اولاً این امور قابل تعلیم و تعلُّم نیستند ثانیاً تحت تأثیر نیروی قوی تری قرار نمی گیرند و مغلوب عامل دیگری قرار نمی گیرند.

این گونه خوارق عادت مخصوص بندگان برگزیدۀ خدا هستند و هرگز در دام گمراهان و هوسبازان نمی افتد ولی اختصاص به پیامبران ندارند.بلکه گاهی سائر اولیای إلهی خدا هم از آنها برخوردار می شوند.از این رو به اصطلاح کلامی همۀ آنها را معجزه می خوانند ومعمولاً چنین کارهایی که از غیر پیامبران سر می زند به نام«کرامت»موسوم می گردد.

چنانچه علم های غیرإلهی هم منحصر به«وحی نبوت»نیست و هنگامی که بر چنین علم هایی به دیگران داده شود به نام «إلهام» ومانند این نامیده می شود.

پس اگر انجام دادن کار خارق العاده ای به نام تعلیم و تعلم باشد ویا فاعل دیگری بتواند جلوی ایجاد یا ادامۀ آن را بگیرد و اثرش را خنثی کند،از قبیل خوارق عادت إلهی نخواهد بود.چنانچه تبهکاری و فساد عقائد و اخلاق شخص را می توان نشانۀ دیگری بر عدم ارتباط وی با خداوند متعال و شیطانی یا نفسانی بودن کارهایش به حساب آورد.

در این جا مناسب است به نکتۀ دیگری توجه کنیم که فاعل کارهای خارق العاده را می توان خدای متعال دانست(علاوه بر فاعلیتی که نسبت به همۀ مخلوقات از جمله پدیده های عادی دارد)از این نظر که تحقق آنها منوط به اذن خاص وی می باشد و می توان آنها را به وسایطی مانند پیامبران و فرشتگان نسبت داد،به لحاظ نقشی که به عنوان واسطه یا فاعل قریب دارند.چنانچه قرآن کریم در احیاء مردگان و شفاء بیماران وخلق پرنده به حضرت عیسی(علیه السلام) نسبت داده شده است وبین این دو نسبت تعارض وتضادی وجود ندارد.زیرا فاعلیت إلهی در طول فاعلیت بندگان است.

ویژگی معجزات انبیاء:

سومین مطلبی که در تعریف معجزه به آن اشاره شد این است که معجزات پیامبران نشانۀ صدق ادّعای ایشان است واز این رو هنگامی که امر خارق العاده ای با اصطلاح خاص کلامی معجزه نامیده می شود که علاوه بر استناد به اذن خاص إلهی به عنوان دلیلی بر پیامبری پیامبران پدید آید و با اندک تعمیم در مفهوم آن شامل امور خارق العاده ای نیز می شود که به عنوان دلیل بر صدق ادعای امامت،انجام یابد.بدین ترتیب اصطلاح کرامت اختصاص می یابد به سائر خارق العاده های إلهی که از اولیاء خدا صادر می شود،در برابر خوارق عادتی که مستند به نیروی نفسانی وشیطانی است.مانند سِحر و اعمال مرتاضان که اینگونه اعمال هم قابل تعلیم و تعلم است و هم به وسیلۀ نیروی قوی تری مغلوب می گردد ومعمولاً إلهی نبودن آنها را می توان از راه فساد عقائد و اخلاق صاحبانشان شناخت.

به طور کلی فرق بین معجزه وکارهای مرتاضان و پهلوانان وساحران امور زیر است:

الف)کارهای مرتاضان و ساحران تمرینی است برخلاف کارهای انبیاء.برای مثال پهلوانانی که وزنۀ سنگینی را برمیدارند،در ابتداء کار ورزشی خود وزنه ای را که همۀ افراد عادی می توانستند بلند کنند،بدست می گرفته وبه تدریج وزنه هایی را بلند کردند که چند برابر افراد عادی نیرو نیاز دارد.اما مردمی که دور حضرت صالح(علیه السلام)جمع شدند و از او خواستند که اگر تو با قدرت إلهی درارتباط هستی الآن در همین کوه شتری با چنین خصوصیاتی بیون بیاور!او نگفت صبر کنید تا من تمرین کنم.اصولاً چنین کارهای شگفتی هم با تمرین حاصل نمی شود.

ب)کارهای این افراد در اثر تعلیم است و هریک از مرتاضان و مخترع ها دوره و استاد دیده اند ولی انبیاء معلم و راهنمایی ندیده اند.

ج)کار این افراد تخصصی است و کارشان بسته به امکانات محدود است به خلاف انبیاء که می توانند کارهای خارق العادۀ گوناگونی انجام دهند.زیرا قدرت آنها از خدا است که به یکی دو مورد محدود نمی شود.

د)کارهای این افراد غالباً با هدف مادی توأم است اما هدف انبیاء ساختن انسان والا و جامعۀ ایده آل و هدایت انسان به سوی قدرتی دیگر است.

ه)این افراد امکان سوء سابقه دارند ولی انبیاء باید معصوم باشند و هیچگونه ضعفی در زندگی بر افتخارشان وجود نداشته باشد.

و)ساحر و مرتاض ومخترع هرگز نمی گویند که این عمل را دیگران هرگز انجام نخواهند داد و جرأت اینکه دیگران را به مبارزه دعوت کند را ندارد اما پیامبران عمل خدایی خود را که انجام دادند با کمال شهادت و آرامش بیان می کنند که دیگرا ن قادر به انجام چنین عملی نیستند وهم چنین دیگران رابه مبارزه دعوت می کردند.

سنخیت در معجزه:

مثال معروفی هست که می گوید:«قدر زر،زرشناس می داند».هرکس در این عالم و دوره ای از زمان شغل و ذوق خاصی دارد و اگر بنا باشد که برای آنان معجزه آورده شود،معجزه ای که باید آورده شود باید متناسب با ذوق و شغل آنها باشد.لذا حضرت موسی(علیه السلام)که در زمانش بازار سحر و جادو رواج داشت،معجزه اش اژدها شدن عصایش بود و حضت عیسی(علیه السلام) در زمانی می زیست که طبابت و معالجه رواج داشت،لذا معجزۀ آن حضرت معالجه و زنده کردن مردگان بود.حضرت محمد(صل الله علیه و آله و سلم)در زمانی مبعوث شد که فصاحت و بلاغت معیار شرف و عزت بود.لذا آن حضرت با قرآن کریم که فصیح ترین و بلیغ ترین زبان است،مبعوث گردید.این از یک سو و از سوی دیگر اینکه دین دائمی وهمیشگی نیاز به معجزۀ دائمی وهمیشگی دارد.قرآن کریم معجزۀ دائمی پیامبر بزرگ اسلام است.

لذا در این جا موقعیت را مناسب می دانیم که دربارۀ معجزۀ پیامبربزرگ اسلام و ویژگی های آن مطالبی را ارائه دهیم:

امتیاز قرآن:

از امتیازات معجزۀ اسلام(قرآن):1-اینکه قرآن کریم همیشه در دسترس همه است برخلاف معجزات دیگر که اختصاص به زمان و مکان های خاصی داشتند و در دسترس همه نبوده و نیستند.2-مواد معجزه اسلام حروف است که مردم هرروز با آن حروف گفت وگو می کنند.3-قرآن هم معجزه است و هم حکم خدا اما معجزات سائر انبیاء اینگونه نبود.4-معجزات سائر انبیاء از یک جهت معجزه بودند ولی قرآن کریم به قول مرحوم مجلسی از پازده جهت و به قول علامه طباطبایی از یازده طریق معجزه است وشاید ابعاد دیگری در آینده به آن اضافه شود.

قرآن:

این کتاب دارای 114سوره و دارای 6205آیه و 78هزار کلمه است.خداوند بارها در این کتاب از مخالفان دعوت کرده که به جای این همه سرسختی و نقشه کشیدن خون ریزی کتابی مثل قرآن بیاورید.«قُل لَئِنِ اجتَمَعَتِ الاِنسُ وَ الجِنُّ عَلی أن یَأتُوا بِمِثلِ هذَاالقرآنِ لَایَأتُونَ بِمِثلِهِ وَ لَو کَانَ بَعضُهُم لِبَعضِ ظَهِیراً»

بگو انس وجن همگی اجتماع کنند هرگز نتوانند کتابی مثل این قرآن بیاورند گرچه بعضی از آنها بعضی دیگر را پشتیبانی کند.

به مخالفانی که می گویند قرآن بافت خود توست،بگوشما هم مثل این قرآن بیاورید.«قُل فَأتُوا بِعَشرِ سُوَرِ مِثلِهِ مُضرِیاتِ».و درجایی دیگر می خوانیم:«قُل فَأتُوا بِسُورِةِ مِن مِثلِهِ وَادعَوا مَنِ اسطَعتُم مِن دُونِ اللهِ إن کُنتُم صَادِقینَ»و در جایی دیگر می خوانیم:«فَلیَأتُوا بِحَدیثٍ مِثلِهِ إن کانُوا صَادِقینَ».لازم نیست یک قرآن یا ده سوره یا حتی یک سوره مثل قرآن بیاورند،اگر راست می گویند تنها یک حدیث و مطلب مثل قرآن بیاورند.

در این چند آیه خداوند چندین مرتبه تخفیف داده است و هر باری با جملاتی مردم را دعوت نموده است تا مثل قرآن بیاورند:

تخفیف اوّل:از آوردن کتابی بزرگ همچون قرآن به آوردن ده سوره قناعت کرده است.(طبق آیۀ13از سورۀ هود).

تخفیف دوّم:از ده دسوره هم صرف نظر کرده و از مخالفان خواسته تنها یک سوره مثل قرآن بیاورند(طبق آیۀ38 از سورۀیونس).

تخفیف سوّم:فرموده لازم نیست حتی یک سوره کامل بیاورید،ما به یک مطلب که همچون قرآن باشد راضی هستیم(طبق آیۀ34از سورۀ طور).

14قرن منتظر جوابیم:

راستی با این همه تخفیف و آن همه تحریک و این همه دشمن و آن همه نقشه چرا کسی جواب نمی دهد؟زبان ما عربی نیست تا مثل قران را بیاوریم!عرب زبان ها چرا ساکتند؟هم اکنون هزاران عرب زبان مارکسیست و مخالف سرسخت اسلام درکشورهای عربی و غیرعربی زندگی می کنند و هرسال میلیون ها بودجه را صرف کارهای تبلیغی خود علیه اسلام می کنند و در سطح بین المللی دامنه ای بس گسترده دارند و می توانند در فاصلۀ کمی تمام مغزها ومتفکرین را گردهم آورند ویک مطلب به زوال گفتار قرآن بسازند ولی نکرده اند!

امیرالمؤمنین علی(علیه السلام) که از فصیحان عرب بود و از کودکی(در سن10سالگی)با قرآن آشنا بود.در عین حال اگر در میان خطبه های نهج البلاغه آیۀ قرآنی باشد،آن آیه درخشانی خاصی دارد.

و حتی در سخنان پیامبر اکرم(صل الله علیه و آله و سلم)اگر یک آیه باشد،آن آیه کاملاً از سائر گفته های ایشان متمایز است و این است معنای اعجاز که حروف همان همان حروف است و زبانهم همان زبان است اما ترکیب و آهنگ واژه ها به گونه ای است که د رطول چهارده قرن احدی تنواسته یک مطلب کوتاه مثل قرآن را بیاورد.

این از یک سو و از سوی دیگر از یک شخص درس نخوانده مطالبی آمده که هرچه دنیای علم پیش می رود،قرآن شکوفاتر می شود.و این خود یک معجزۀ دیگری است.

هرکجا مخالفتی میان علم و وحی به چشم می خورد یا در حقیقت آن علم یک علم نیست بلکه یک فرض و گمان است با اینکه وحی در آن زمینه نیست و گرنه مسئله ای که در قرآن کریم آیاتی به چشم می خورد که در زمان نزول پیش گویی و غیب بوده است و چیزی نگذشت که محقق شد.

زمانی که حسابگران در پیش خود حساب کردند که حضرت محمد(صل الله علیه وآله و سلم)فرزند پسری ندارد و با مرگ او مسئله خاتمه می یابد و خودشان به خاطر داشتن فرزندان رشید ادامه خواهد یافت؛در همان زمان آیه نازل شد:«إنَّا أعطَینَاکَ الکَوثَرَ»(ای محمد! به تو خیر زیاد مرحمت کردیم)-از یک دختر نسل تو را ادامه خواهیم داد-و این دشمن توست که با وجود آن همه فرزند،نسلش پایان خواهد یافت.«إنَّ شَانِئَکَ هُوَ الاَبتَرِ»(2) و دیدیم که گذشت زمان این گفته را به اثبات رسانید.

زمانی که آیه نازل شد:«إنَّا کَفَینَاکَ المُستَهزِئِینَ»(ما تو را در برابر مسخره کنندگان کفایت می کنیم)توطئه ها را خنثی-و نقشه ها را نقش بر آب و مسخره ها را بر باد می دهیم-چندی نگذشت که دیدیم پیامبر تنها در میان سیل استهزاء و تهمت و توطئه چگونه به جان سلامت برد.مکتبش دنیا را به خود متوجه نمود.چه کسی باور می کرد که بعد از ضربۀ مهمی که روم خورد در آیندۀ نزدیکی حبران و روم با پیروزی مواجه شود.اما آیه نازل شد که این شکست در کمتر از10سال به پیروزی مبدل می گردد.«غُلِبَتِ الرُّومُ فِی أدنَی الأرضِ وَ هُم مِن بَعدِ غَلَبَهُم سَیَغلَبُونَ»(روم شکست خورد اما بعداز این شکست پیروز خواهد شد)این آیات آن هم در زمان نزولش همه جنبۀ پیشگویی داشت و این ها همه راه اعجاز است.

قرآن را بهتر بشناسیم:

برخلاف بعضی که قرآن را تنها کتابی که مربوط به عبادات و اخلاقیات است می دانند،باید بگوییم که تنها یک دوازدهم یعنی حدود 500آیه مربوط به مسائل فقهی است ولی بیشتر آن دربارۀ مسائل مختلف اجتماعی،سیاسی،تاریخی،اعتقادی،فرهنگی و…است.

قرآن کتابی است که در روش تربیت خود هم طرح می دهد و هم مدل ها و الگوهایی را همچون پیامبر(صل الله علیه و آله وسلم) وابراهیم(علیه السلام)و زن فرعون(سلام الله علیها)معرفی می کند.

البته تأثیر این کلام خدا تنها برای کسانی است که اهل تقوی و عاشق حقیقت باشند.قرآن همچون سائر کتاب های علمی نیست که سر و کار آنها با مغز است بلکه پیش از آنکه علم است؛کتاب رشد است.قرآن راهنمایی است که انسان را از خاک تا خدا می رساند.از ماده تا به معنا اوج می دهد.قرآن کتابی است که با دلیل محکم به انسان بینش می دهد.

و با بیان الگوها و پاداش ها و تشویق ها به انسان کوشش می دهد.در این کتاب هم رابطۀ انسان با خدا(عبادت) وهم رابطۀ انسان و خلق وهم رابطۀ انسان با طیبعت و هم رابطۀ انسان با مخالفان و منافقان بیان شده است.در این کتاب آسمانی برای جنایت که امنیت عمومی را به هم می زند و به مال و ناموس دیگران تجاوز می کنند،دستوراتی قاطع و صریح بیان شده است.

و اکنون این کتاب انسان ساز و نجات بخش در اثر عدم آگاهی ما کارش به جایی رسیده است که تنها استفاده های دکوری از آن می شود.مثلاً درکاشی کاری ها به عنوان هنر معماری،در تابلوها به عنوان تبلیغات اجناس و یا بر سر قبرها و یا بر بازوی اطفال و یا بالای سر مسافر و امثال آن استفاده می شود!!! و برنامۀ زندگی خود را از کسانی که کم مایه وافرادی استعمارگر با روحیه های خود خواه هستند گرفتیم و به این روزگار رسیدیم.اگر هرروز نوجوان ما در مدرسه می خواند که«یَا أیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَاتَتَّخَذُوا الیَهُودَ وَ النَّصَاری اَولِیاءً».نباید دشمنان شما سرپرست شما شوند،و این آیه را فرهنگ ما به محصلین یاد می داد و به دنبال آن عمل می شد،دیگر استعمار راه نفوذی در ما نداشت.اگر هرروز در مراسم صبحگاهی ارتش خوانده می شد:«یَا أیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَاتَتَّخَذُوا بِطَانَةً مِن دُونِکُم»(ای مسلمانان غیر از خودتان را هم راز نگیرید)هرگز ارتش مسلمانان زیر بار استعمار نظامی خارجی نمی رفت.با عمل به قانون«حَرَّمَ الرِّبَا»(ربا أکیداً حرام است)تمام مراکز رباخواری بسته می شد با فرمان«فَقَاتِلُوا الَّتِی تَبغِی».تمام کشورهای اسلامی سیاست نظامی خود را تنظیم نموده و به متجاوزان پاسخ عملی می دادند و دنیای اسلام که حدود یک سوم جمعیت کرۀ زمین است،عزت واقعی خود را پیدا می کرد.

اگر تمام مسمانان فریاد قرآن را که می گوید راز بدبختی و هلاکت ملت ها پیروی از ستمکاران است«وَاتَّبَعُوا اَمرَ کُلِّ جَبَّارٍ عَنِیدٍ»به جان و دل می پذیرفتند،این اولی الامرهایی که دست نشانده های ابرقدرت ها هستند،از خود می راندند و به ندای قرآن که می فرماید از مفسدین و مسرفین و گناهکاران و جاهلان و بی مایگان پیروی نکنید پاسخ مثبت می دادند،این فریادهای قرآن از طرف مسلمانان بی جواب می ماند و از فریادگذانی همچون حضرت ابراهیم(علیه السلام)تا حضرت علی(علیه السلام) و از همۀ مصلحان تا خمینی آنچنان که باید اطاعت نکردیم و در این دنیا ذلیل گونه زندگی می کردیم. و به همۀ ستمکاران باج می دادیم و از مادیات ومعنویات عقب می ماندیم و در آیده ای بس سخت در حضور خدا و دادگاه إلهی و در روزی همچون قیامت از طرف شخصی همچون پیامبر(صل الله علیه وآله وسلم)مورد شکایت و دادخواهی قرار خواهیم گرفت.زیرا متن شکایت نامه ای که قرآن از زبان پیامبر بیان می کند،این است:«وَ قَالَ الرَّسُولُ یَا رَبِّ إنَّ هذَا القَومِی اتَّخَذُوا هذَا القُرآنَ مَهجُوراً»(ای خدا به درستی که قوم من و این ملت مسلمانان این کتاب آسمانی را رها کردند و سراغ قوانین دیگران رفتند).تا فرصت را از دست ندادیم به سخن حضرت علی(علیه السلام)گوش دهیم که فرمود:«إذَا التَسَت عَلَیکُمُ الفِتَنِ لِقَطعِ اللَّیلِ المُظلِمَ فَعَلَیکُم بِاالقُرآنُ».(هنگامی که از هرسو فتنه ها به سراغ فردیا جامعۀ شما آمد طرح نجات خود را از قرآن بگیرید.) و در جایی دیگر می فرماید:«اللهُ اللهُ فِی القُرآنِ لَایَسبَقُکُم بِالعَمَلِ بِهِ غَیرُکُم».(بترسید از خدا،بترسید از خدا دربارۀ قرآن مبادا دیگران در عمل از شما مسلمانان پیشی بگیرند.)

وراستی که چنین شد این قرآن ماست که در چند مورد به مسلمانان فرمان جهان گردی وسیر در زمین واستفاده از تاریخی های عینی وبرخورد با ملت های گونانگون با روحیه های مختلف وتمدن ها وفرهنگ های جورواجور وپیدا کردن راه حل هایی برای مشکلات اجتماعی میدهد. اما دیدیم مسلمین به خاطر عمل نکردن به همین دستورات از چه منافعی عقب ماندند، ودیگران آمدند در کشور های اسلامی سیر کردند، ونقاط قوت وضعف مارا بررسی کردند! از وجب به وجب زمین ما ومنابع ما ومعادن زیرزمینی و روزمینی ما آگاه شدند وآن هارا هم کشف کردند وهم استخراج نمودند وهم بهره ها بردند. وبه خود ما با قیمت کلان وناز فروختند،این است جزای کسی که کتاب آسمانی خود را رها کند وبه رهبران معصوم پشت کند ودر مقابل فریاد آنان ناسپاس وبی تفاوت باشند.

حضرت موسی(علیه السلام) ملت را از بردگی فرعون نجات داد، وآنان را برای چند روزی به دست برادرش هارون سپرد. ولی همین که برگشت دید که آنان دست از عقائد خود برداشته وشروع به گوساله پرستی کرده اند . وبا دیدن این حالت بسیار نگران شد؛ وبه برادرش هارون انتقاد کرد. هارون گفت: ای برادر این ملت فرماندهی مرا نپذیرفتند،این ها بردگان دیروز بودند که همین که آزاد شدند، خودشان از مستکبران گردیدند ومرا به استضعاف کشاندند. حالت انقلابی خود را از دست دادند ورفاه طلبی وتن پروری وشکم پرستی به جای ایمان وسلحشوری وفرمان برداری از رهبری واتحاد نشست.نقل این ماجرا به ما هشدار می دهد که بردگان آزادشده رژیم پهلوی مخلوع ومعدوم، اگر همچون قوم موسی(علیه السلام) به سستی وتفرقه وعصیان از فرمان رهبری عادل بگردانید به همین سرنوشت مبطلا خواهید شد.

واما مطالبی دیگر در مورد معجزه:

معجزه نشان دهنده راستگویی پیغمبر:

هر گاه کسی را برای امر مهمی بفرستند حتماً همراهش نشانه ای می فرستند که گواه راستگویی اوباشد. در عرف ما چنین بوده وهست مثلاً سلطان یک نفری را حاکم فلان شهر می کند. همراهش دست خط یا مهر وامضاء محکم می فرستد. که بدانند راست می گوید واز طرف سلطان فرستاده شده است وگرنه ممکن است از او نپذیرند وبگویند به چه دلیل فرستاده سلطان هستی؟ کسی که ادعا می کند من نماینده رب العالمین هستم وخلیفة الله هستم نماینده وجانشین خدا در زمین هستم باید برای راستگویی خود کار فوق العاده ای انجام دهد.

معجزه یعنی به عجز در آوردن دیگران از آوردنش:

معجزه همان طوری که قبلاً گفتیم یعنی خلاف عادت وچیزی که دیگران از آوردن مثلش عاجز کننده باشد. رشته قدرتی از حق با اوست که با دیگران نیست وناچار می کند که دیگران این معنی را بپذیرند. معجزه تقسیماتی دارد. از آن جمله یا مختص زمان همان پیغمبر است یا پس از او نیز باقی است. همه پیغمبران معجزاتی داشتند که به تواتر به ما رسیده است همچنین به نقل قرآن مجید نسبت بعضی از آنان چون اژدها شدن عصای موسی(علیه السلام) وید بیضی که دستش در بغل می کرد وبیرون می آورد ونور از دستش ساطع می شد.پس از موسی(علیه السلام) معجزه اش را نیز همراه خودش برد. وزیرا نبوتش را این معجزه اش ثابت کرد. حضرت عیسی(علیه السلام) مرده را زنده می کرد. تا وقتی در میان مردم بود با این کار، کور را شفا دادن و…. پیغمبری اش را ثابت کرد وبا رفتنش معجزه اش نیز پایان پذیرفت.

منظور این است که شرط نبوت معجزۀ پایدار نیست که حتماً پس از خودش هم بماند.اما نسبت به وجود خاتم الانبیاء(صل الله علیه و آله وسلم)بر ا ینکه معجزات سلئر انبیاء را داشت،چهارده هزار معجزه-غیر از قرآن-از وجود مقدس ظاهر شده و ثبت گردیده است و به ما رسیده است وویژۀ زمان خودش بوده است.خداوند او را به معجزه ای ویژه که هیچ یک از انبیاء چنین مغعجزه ای که تا قیام قیامت باقی است.

معجزات دیگر را چند نفر دیدند و تمام شد.اما این معجزه باقی در دست ها و زباتن ها و سینه ها نقش بسته است و ان قران عظیم است.خداوند خواست شرف این پیغبر گرامی را آسکار کند؛و چون دینش تا قیامت باقی است،قرآن را معجزۀ باقی برای او قرار داد که هرکس خواست شاهد صدق محمد(صل الله علیه و آله وسلم) را در ادعای پیغمبریش بفهمد،به قرآن او نگاه کند.معجزاتی را آشکارنموده است.پس به تواتر معنوی ثابت می شود که خداوند اثری فوق العاده در آب دهانش محمد(صل الله علیه و آله وسلم)قرار داده است که از جمله این معجزات این است که پای معاذ را با آب دهان چسباند.که در این مورد شیعه و سنینقل کرده اند که در جنگ ها هرکس عضوی از بدنش جدا می شد،در صورتی که رسول خدا(صل الله علیه و آله وسلم)آب دهانس را به ان می زد و می چسباند،فوری خوب می شدمثل اینکه اصلاً جراحتی نداشته است.

و اینک راه دوم:

دومین راه شناخت انبیاء قرائن اطمینان بخشی است مانند:راستی و درستی و عدم انحراف از مسیر حق و عدالت در طول زندگی.اما این راه در مورد پیامبرانی وجود د ارد که سال ها در بین مردم زندگی کرده اند و دارای منش شناخته شده باشند.برای روشن شدن مطلب به مثال زیر توجه کنید:

نزاعی در خیابان صورت می گیردومأمور دولت طرفین را به پاسگاه می برد.بازجویی به این شرح شروع می شود:

1-نام و شهرت؟2-محل نزاع کجا بوده؟3-زمان درگیری چه وقت بوده؟4-چه گفتند؟5-چه کردند؟

شخص بازپرس پس از بررسی و جمع بندی به ماجرا پی می برد.ما نیز ازاین طریق می توانیم پیامبر خود را بشناسیم:

کی بود؟کجا قیام کرد؟چه افرادی به گرویدند؟چه گروه هایی با مخالفت کردند؟از چه راهی حرف خود را اثبات می کردند؟اصولاً حرف آنان چه بود؟چه افرادی را تربیت کردند؟

تاریخ انبیاءبخ خصوص حضرت محمد(صل الله علیه و آله وسلم)به طور گویا در برابر سؤالات فوق به ما پاسخ می دهد.

کی بود؟هم اُمّی بود و هم درس نخوانده بود وهم امین بود.

کجا بود؟در مرکز بت و شرک و تفرقه و در دریای خرافات و جهل قیام دشواری را شروع کرد.

چه افرادی به او گرویدند؟زنی همچون خدیجه(سلام الله علیها)و مردی همچون علی(علیه السلام)که دو نمونه کمال و اخلاص و پاکی و حتی قبل از ایمان آوردنشان دارای نشانه های از عظمت بودند و مخالفان آنها ابرقدرت ها و افرادی خودخواه و مستکبر و استثمارگران ظالمی بیش نبودند.

او جزء از راه حقیقت پیش نرفت وهرگز وعدۀ به مادیات نمی داد.با تظاهر و ریاکاری مکتب خود را نشر نداد.حرف وسخن او دستورات تابان قرآن بود و تربیت شدگان ملتش سلمان ها،ابوذرها و مقدادها بود.

در اینجا این نکته قابل ذکر است:که اگر پیامبری در جواتنی و پیش از آنکه مردم پی به شخصیت و منش ثابت او ببرند،مبعوث به رسالت می شد،نمی توان صحت ادعای او را از راه چنین قرائنی شناخت.

اما یکی از شواهد و قرائن قطعی که نبوت انبیاء را ثابت می کند،عصمت است که اینک به توضیحی دربارۀ آن می پردازیم.

عصمت یعنی مصونیت از گناه و اشتباه بعضی انبیاء نه اینکه تحت تأثیر هواهای نفسانی قرار نمی گیرند ومرتکب گناه می شوند.اما مصونیت انبیاء معلول نوع بینش و درجۀ یقین و ایمان آنها است.نه اینکه مأموری می آید و هروقت بخواهند مرتکب گناه و اشتباه شوند و آنها را از گناه و اشتباه باز می دارند ونه مرتکب اشتباه آنچنان که مثلاً یک فرشته زنا نمی کند.بدلیل آنکه از شهوت جنسی خالی هستند.

اما مصونیت از گناه:

انسان یک موجود مختار است و کارهای خویش را بر اساس منافع و مصالح و مقاصدی که تشخیص می دهد،انتخاب می کند.از این رو تشخیص نقش مهمی که در انتخاب کارها دارد و محال است انسان چیزی که برحسب تشخیص او هیچ گونه فائده ای نیست و از طرف دیگر دارای ضرر و زیان است را انتخاب کند.مثلاً انسان عاقل و علاقه مند به حیات،دانسته خود را از کوه پرت نمی کندو یا زهر کشنده را نمی نوشد.

افراد مردم از نظر ایمان وآثار توجه به گناهان متفاوتند؛به هر اندازه که ایمانشان قوی تر وتوجه آنها به آثار گناهان شدیدتر باشد،اجتنابشان از گناه بیشتر و ارتکاب آن کمتر می شود.اگر درجۀ ایمان مردم در حدّ شهود و عیان برسد به حدّی که آدمی حالت خود را در حین ارتکاب گناه حالت شخصی ببیند که می خواهد خود را از کوه پرت کند و یا زهر کشنده بنوشد.در اینجا احتمال اختیار گناه به صفر می رسد.یعنی هرگز به طرف گناه نمی رود.چنین حالتی را عصمت از گناه می نامیم.پس عصمت از گناه ناشی از کمال و ایمان و شدت تقوا است.

اگر انسان قدرت بر گناه نداشته باشد و یا قوۀ جبری همواره جلوگیر او باشد،گناه نکردن او برایش کمالی شمرده نمی شود،زیرا او مانند انسانی است که در یک زندان حبس شده و قادر به خلافکاری نیست.خلافکاری نکردن چنین انسانی را به حساب درستی و امانت او نتوان گذاشت.

اما مصونیت از اشتباه:مصونیت از اشتباه مولود نوع بینش پیامبران است.اشتباه نیز همواره از آنجا رخ می دهد که انسان به واسطل یک حس بیرونی یا درونی با واقعیتی ارتباط پیدا می کند و یم سلسله صورت های ذهنی از آنها در ذهن خود تهیه می کنند که با قوۀ عقل خود آن صورت ها را تجزیه و ترکیب می کند و انواع تصرفات در آنها می نماید.آنگاه در تطبیق صورت های ذهنی به واقعیت های خارجی و در ترتیب آن صورت ها گاه خطا واشتباه رخ می دهد.اما آنجا که انسان مستقیماً با واقعیتهای عینی به وسیلۀ یک حس خاص مواجه است و ادراک واقعیت عینی اتصال به واقعیت است نه صورتی ذهنی از اتصال با واقعیت،دیگر خطا و اشتباه معنا ندارد.پیامبران إلهی از درون خود با واقعیت هستی اتصال و ارتباط دارند.

مثلاً اگر ما صد دانه تسبیح را در ظرفی بریزیم و باز صد دانۀ دیگر را و این عمل را صد بار تکرار کنیم،مکن است ذهن ما اشتباه کند و خیال کند این عمل 99بار و یا 100بار تکرار شده است.اما محال است خود واقعیت اشتباه کند.با این عمل که بالای صدبار تکرار شده است و مجموع دانه کمتر یا بیشتر شود.

انسان هایی که از نظر جریان آگاهی ها درمتن جریان واقعیت قرار می گیرند و با این هستی ریشه و وجود و جریان ها متصل و یکی می شوند،دیگر از هرگونه اشتباه مصون و معصوم خواهند بود.

لزوم عصمت پیامبران از معصیت:

دلائل عصمت انبیاء فراوان است که در این جا فقط به ذکر دو مورد بسنده می کنیم:

1-وثوق و اعتنماد فرع برعصمت است.محقق طوسی می گوید:«در پیامبر،عصمت واجب است تا وثوق واطمینان حاصل شود،و در نتیجه غرض حاصل گردد.»

علامۀ حلی عبارت مذکور را چنین تبیین می کند:«مردمی که پیامبر به سوی آنها مبعوث شده،اگر در مورد پیامبران احتمال کذب و معصیت را جایز بدانند،در اوامر و نواهی آنها وافعالی که مردم را امر به تبعیت و پیروی در آن افعال می کند،این احتمال را جاری می کنند و این در این صورت به امتثال اوامر آنها نمی پردازند و غرض از بعثت پیامبران نقض شود.»

به عبارت دیگر چناچه علامه طباطبایی فرموده است:«تبلیغ،شامل گفتار وعم لهر دو می شود،زیرا در عمل هم مثل گفتار،تبلیغ یک چیز وجود دارد وپیامبر از معصیت و ارتکاب محرمات و ترک واجبات دینی معصوم است.زیرا ارتکاب محرمات و ترک واجبات تبلیغ اموری است که نقیض دین هستند،پس پیامبران از انجام معصیت معصوم هستند.»

2-تربیت در گرو عمل مربی است:

تزکیه و تربیت مردم،هدف عامی است که همۀ انبیاء برای آن مبعوث شده اند و بدون تردید تأثیر تربیت با عمل شدیدتر،عمیق تر و استوارتر از تربیت از طریق موعظه و ارشاد است.زیرا مطابقت گفتار و کردار،عامل اساسی در اعتقاد دیگران بر حقانیت تعالیم فرد مصلح و مربی است.این اصل تربیتی ما را به این نکته می رساند که تربیت کامل مورد نظر از بعثت انبیاء حاصل نمی گردد مگر در صورت مطابقت اعمال آنها با گفتارشان.

این امر همچنان که عصمت انبیاء نسبت به زمان بعد از بعثت را ضروری می سازد،عصمت قبل از بعثت را نیز ضروری می سازد؛زیرا سوابق و پیشینۀ اشخاص و پروندۀ گذشتۀ اعمال در پذیرش سخنان وارشادات آنها توسط مردم،مؤثر است.

راه سوم اثبات انبیاء:

سومین راه شناخت انبیاء را می توان گفته های پیامبران قبلی دانست.به یک مثال زیبا توجه کنید:

اگر من آمدم وادعا کردم که منزل شما مال من است و نام و نشان من نیز در قباله و سند ثبت است.تنها راه طبیعی در برابر این ادعا این است که شما سند را جلو آورید و به مردم نشان دهید که نام و نشانی در آن نیست واین ادعا به کلی دروغ است،اما اگر به جای این راه عادی جنگ ها کردید و بودجه ها صرف نمودید ولی هرگز حاضر به اظهار سند نشدید مردم چه قضاوتی می کنند؟

آیا جز این است که جلو نیاوردن سند و اظهار نکردن آن ساده ترین راه و بهترین گواه برای اثبات حقانیت من است.پیامبر اسلام آمدند و فرمودند:«من همان پیامبری هستم که نام و نشانم در تورات وانجیل آمده است.»که یهود جنگ هایی راه انداخت و مسیح جزیه هایی را ه تحمل کرد.در صورتی که اگر چنین مسائلی در کتب پیشینیان نبود،می توانستند به راحتی با پیامبر اسلام به مبارزه بپردازند ونه تنها به او ایمان نیاوردند که حتی او را رسوا کنند و بگویند که نام ونشان او د رتورات و انجیل نیست و او مرد دروغگویی است.بنابراین ما جنگ ها و خسارت هایی که دشمن اسلام تحمل کردند،می فهمیم که نام و نشان حضرت محمد (صل الله علیه و آله وسلم)بوده گرچه امروز آن را تغییر داده اند.

البته لازم به ذکر است که این راه و رسم اختصاص به مردمی داردکه پیامبر دیگری را شناخته و از بشارت و تأیید وی اطلاع یافته باشند و طبیعاً در مورد نخستین پیامبری هم موردی نخواهد داشت.

نتیجه:

پس در بین این سه راه،راه اول یعنی معجزه است که می تواند کارایی همگانی داشته باشد.

ومن الله التوفیق

غلامحسین انصاری

جهت حمایت از ما:لطفاً مطالب سایت را بدون ذکر منبع کپی نکنید.

منابع ومأخذ———————————————

1-قرائتی،محسن/اصول عقائد/چاپ6/سال 75

2-سبحانی،جعفر/ترجمۀالمحاضرات فی الإلهیات/چاپ3/سال1390/ترجمۀ عبدالرحیم سلیمانی بهبهانی

3-مصباح یزدی،محمدتقی/آموزش عقائد/چاپ59/سال1391

4-مطهری،مرتضی/وحی و نبوت/چاپ23/سال1387

5-دستغیب/نبوت/چاپ22/سال86

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *