بازگشت به صفحه اصلی دانشنامه»»»
«انتظار»
«انتظار» در فرهنگ متعالي اسلام – بويژه در مذهب گرانسنگ تشيّع – از جايگاه ويژهاي برخوردار است و در مباحث مهدويّت درخشندگي خاصي دارد.
مجموعه رواياتي که سخن از انتظار گفتهاند، به دو دسته کلي تقسيم ميشود: دسته نخست رواياتي است که به انتظار فرج و گشايش به صورت عام و کلي اشاره کرده است. اگرچه مصداق کامل و تام آن «فرج عمومي» در سطح جهان با ظهور حضرت مهديعليه السلام نيز هست؛ ولي هر گشايشي را نيز شامل ميگردد.
دسته دوم، رواياتي است که در خصوص فرج قائم آل محمدعليهم السلام و ظهور آخرين مصلح جهاني و موعود است.
يک . در دسته نخست با تعبيرهاي متفاوتي مواجه ميشويم:
– گاهي از آن به عنوان عبادت ياد شده است: رسول گرامي اسلامصلي الله عليه وآله فرمود: «اِنتِظارُ الفَرَجِ عِبَادَةٌ» (1).
– گاهي از آن به عنوان برترين عبادات ياد شده است: همان حضرت فرمود: «اَفضَلُ العِبادَةِ اِنتِظارُ الفَرَجِ». (2).
– گاهي پا از همه آنچه گفته شد، فراتر نهاده ميشود و از آن به عنوان برترين کارهاي امت پيامبر خاتمصلي الله عليه وآله ياد ميشود: «اَفْضَلُ اَعْمالِ اُمَّتِي اِنتظارُ الفَرَجِ مِنَ اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ». (3).
– گاهي هم به آثار وضعي انتظار اشاره شده، خودِ انتظار فرج نوعي فرج و گشايش معرفي گشته است. در اين باره امام سجّادعليه السلام فرمود: «اِنتِظارُ الفَرَجِ مِنْ اَعظَمِ الفَرَجِ». (4).
– بالاخره رسول گرامي اسلامصلي الله عليه وآله آن را برترين جهاد امت اسلام دانسته است فرمود: «اَفْضَلُ جِهادِ اُمَّتي اِنْتِظارُ الفَرَجِ». (5).
دو . در دسته دوم نيز با مضامين فراواني مواجه هستيم که برخي از آنها از اين قرار است:
– امام صادقعليه السلام فرمود: «عَلَيْکُمْ بِالتَّسْليمِ وَالرَّدِّ اِلينا وَاِنْتظارِ اَمْرِنا وَامْرِکُمْ وَفَرَجِنا وَفَرَجِکُم» (6)؛ «بر شما باد به تسليم و رد امور به ما و انتظار امر ما و امر خودتان و فرج ما و فرج شما».
– امام باقرعليه السلام نيز – آن گاه که دين مرضي خداوند را تعريف ميکند – پس از شمردن اموري ميفرمايد: «وَالتَّسْلِيمُ لِاَمْرِنا وَالوَرَعُ وَالتَّواضُعُ وَاِنتِظارُ قائِمِنا…». (7).
اين تعبيرات همگي حاکي از اين است که انتظار فرج – چه به معناي عام آن و چه به معناي خاصّ – در فرهنگ دين مقدس اسلام جايگاه والايي دارد.
اما انتظار چيست؟
ماهيت زندگي انسان با انتظار و اميد به آينده عجين شده است؛ به گونهاي که بدون «انتظار» زندگي مفهومي ندارد و شور و نشاط لازم براي تداوم آن در کار نيست. حيات حاضر و کنوني، ظرف پويايي، تلاش و حرکت به سوي فردا و فرداها است. اين چنين پويايي و حرکتي، بدون عنصر «انتظار» ممکن نيست؛ زيرا احتمال معقول بقا و پايداري و اميد به تداوم حيات است که به زندگي کنوني معنا و مفهوم ميبخشد و پويايي و نيروي لازم براي ادامه آن را تأمين ميکند؛ از اين رو است که ماهيت زندگي با انتظار پيوندي ناگسستني دارد. پديده انتظار انسان را به حرکت در جهت مناسب با آن بر ميانگيزد و از هر حرکت و گرايش به جهتهاي نامتناسب يا ناسازگار و متضاد با انتظار باز ميدارد.
انتظارهاي ديگر نيز – که از انتظار اصل حيات فراتر ميرود و به انتظار آرمانها و هدفهاي برتر حيات و فرازهاي زندگي ميرسد – انديشه و عمل آدمي را در راستاي تحقق آن آرمانها و هدفها، قرار ميدهد و او را وا ميدارد تا راهها و شيوههايي را برگزيند تا به خواستهها و هدفهايش نزديک شود و موانع راه را کنار زند. از اينجاست که انسان به آمادگي و آماده سازي خود و محيط خود ميپردازد و زمينه آرمانها و هدفهاي خويش را فراهم ميآورد.
صبر و انتظار:
يکي از اموري که همواره همراه انتظار فرج از آن ياد شده «صبر»ست.
امام رضاعليه السلام فرمود: «ما أَحْسَنَ الصَّبْرَ وَ اِنْتِظارَ الفَرَجِ» (8)؛ «چه نيکوست شکيبايي و انتظار فرج».
آري انتظار بدون عنصر پايداري و شکيبايي و صبر در برابر مشکلات، پوستهاي بدون مغز و قالبي بيمحتوا است و در حقيقت انتظار نيست! روح و جوهر اصلي انتظار، مقاومت و صبر است. کسي که منتظر تحقق يافتن هدف آرماني است؛ بايد تا فرا رسيدن زمان پيدايي هدف و شکل گرفتن آرمان، پايداري و شکيبايي کند و تاب و توان خود را از دست ندهد و هر ناملايمي را در آن راه، با بردباري بپذيرد. و چون صبر و پايداري را از دست داد و بيشکيب گرديد و تاب و توان بر زمين نهاد، انتظار را نيز از دست داده است؛ زيرا که پايداري و صبر، تحقّق بخش جوهر انتظار است. از اين رو، همواره خصلت حياتي و الهي انتظار با صبر و پايداري، قرين گشته است.
اما نکته بسيار جالبي که از روايات مربوط به انتظار ظهور حضرت مهديعليه السلام به دست ميآيد، اينکه انتظار فرج قائم آل محمد تنها طريق نيست؛ بلکه خود نيز موضوعيت دارد. بدان معنا که اگر کسي در انتظار راستين به سر برد، تفاوتي ندارد که به منتظر خويش دست يابد، يا دست نيابد.
در اينجا به پارهاي از اين روايات اشارهاي ميشود.
شخصي از امام صادقعليه السلام پرسيد: چه ميفرماييد درباره کسي که داراي ولايت پيشوايان است و انتظار ظهور حکومت حق را ميکشد و در اين حال از دنيا ميرود؟
امامعليه السلام در پاسخ فرمود: «هُوَ بِمَنزِلَةِ مَنْ کانَ مَعَ القائِمِ فِي فُسطاطِهِ – ثُمَ سَکَتَ هَنيئةً – ثُمَ قالَ: هُوَ کَمَنْ کانَ مَعَ رُسولِ اللّه»؛ (9) «او همانند کسي است که با [رهبر اين انقلاب] حضرت قائمعليه السلام در خيمه او بوده باشد – سپس کمي سکوت کرد – و فرمود: مانند کسي است که با پيامبر اسلامصلي الله عليه وآله در »مبارزاتش« همراه بوده است».
عين اين مضمون در روايات فراواني با تعبيرات مختلفي نقل شده است؛ از جمله:
1 . امام صادقعليه السلام فرمود: «بِمَنزِلَةِ الضّارِبِ بِسَيفِهِ فِي سَبيلِ اللهِ» (10)؛ «همانند شمشير زني در راه خدا».
2 . همان حضرت فرمود: «کَمَنْ قارَعَ مَعَه بِسَيفِهِ» (11)؛ «همانند کسي است که در خدمت او [قائمعليه السلام] با شمشير بر سر دشمنان بکوبد».
3 . همچنين فرمود: «بِمَنزِلَةِ مَنْ کانَ قاعِداً فِي عَسْکَرِهِ لا بَلْ بِمَنزِلَةِ مَنْ قَعَدَ تَحتَ لِواءِ القائِمِ» (12)؛ «همانند کسي است که در لشکرگاه او باشد، بلکه به منزله کسي است که زير پرچم قائم بوده باشد».
4 . امام سجّادعليه السلام فرمود: «بِمَنزِلَةِ المُجاهِدِ بِالسَّيفِ بَينَ يَدي رَسُولِاللّهصلي الله عليه وآله» (13)؛ «همانند کسي است که با شمشير پيش روي پيامبر [با دشمنان] جهاد کند».
5 . امام صادقعليه السلام فرمود: «بِمَنزِلَةِ مَنِ استُشْهِدَ مَعَ رَسُولِ اللّهِصلي الله عليه وآله» (14)؛ «همانند کسي است که با پيامبر شهيد شود».
بر اساس روايات، انتظار فرج و چشم داشتن به ظهور، بايد بامواظبت بر وظايف شرعي و فضايل اخلاقي توأم باشد؛ بلکه آمادگي براي درک محضر امام زمانعليه السلام در مفهوم انتظار نهفته است. در اينجاست که بحث انتظار مورد اختلاف قرار ميگيرد و خود باعث شده برداشتهاي متفاوتي از مسأله انتظار صورت گيرد که عمدتاً به دو نوع تلقي از انتظار باز ميگردد:
1-انتظار سازنده:
انتظار سازنده، تحرک بخش و تعهد آور، همان انتظار راستيني است که در روايات از آن به عنوان «با فضيلتترين عبادت» ياد شده است.
از آيات و روايات استفاده ميشود که ظهور حضرت مهديعليه السلام، حلقهاي است از حلقههاي مبارزه اهل حق و اهل باطل که به پيروزي اهل حق منتهي ميشود. سهيم بودن يک فرد در اين سعادت، موقوف به اين است که آن فرد، عملاً در گروه اهل حق باشد.
شهيد مطهريرحمه الله مينويسد:
«در روايات اسلامي، سخن از گروهي زبده است که به محض ظهور امامعليه السلام به آن حضرت ميپيوندند. بديهي است که اين گروه ابتدا به ساکن خلق نميشوند و به قول معروف از پاي بوته هيزم سبز نميشوند [؛بلکه] معلوم ميشود در عين اشاعه و رواج ظلم و فساد، زمينههايي عالي وجود دارد که چنين گروه زبده را پرورش ميدهد. اين خود ميرساند که نه تنها حق و حقيقت به صفر نرسيده است؛ بلکه فرضاً اگر اهل حق از نظر کميت قابل توجه نباشد، از نظر کيفيت ارزندهترين اهل ايماناند و در رديف ياران سيدالشهداءعليه السلام». (15).
2-انتظار ويرانگر:
انتظار ويرانگر، فلج کننده و باز دارنده – که در واقع نوعي «اباحي گري» است – همواره مورد مذمت و سرزنش قرار گرفته است.
اين نوع انتظار حاصل برداشتِ قشريِ مردم، از مهدويّت و قيام و انقلاب مهدي موعودعليه السلام است که صرفاً ماهيت آن را انفجاري ميدانند که فقط و فقط از گسترش و اشاعه و رواج ظلمها، تبعيضها، اختناقها، حق کشيها و تباهيها ناشي ميشود.
نوعي سامان يافتن است که معلول پريشان شدن است. آن گاه که حق و حقيقت طرفداري نداشته باشد، باطل، يکّه تازِ ميدان گردد و جز نيروي باطل نيرويي حکومت نکند و فرد صالحي در جهان يافت نشود؛ اين انفجار رخ ميدهد و دست غيب براي نجات حقيقت – نه اهل حقيقت زيرا حقيقت طرفداري ندارد – از آستين بيرون ميآيد. بنابراين هر اصلاحي محکوم است؛ زيرا هر اصلاح يک نقطه روشن است و تا در صحنه اجتماع، نقطه روشني هست دست غيب ظاهر نميشود!
بر عکس، هر گناه، فساد، ظلم، تبعيض، حق کشي و هر پليدي به حکم اينکه مقدمه صلاح کلي است و انفجار را قريب الوقوع ميکند، روا است؛ زيرا [هدف وسيلههاي نامشروع را مشروع ميکند]. پس بهترين کمک به تسريع در ظهور و بهترين شکل انتظار، ترويج و اشاعه فساد است!
اين نوع برداشت از ظهور و قيام مهدي موعودعليه السلام و اين نوع انتظار فرج – که منجر به نوعي تعطيل در حدود و مقررات اسلامي ميشود و نوعي «اباحي گري» بايد شمرده شود – به هيچ وجه با موازين اسلامي و قرآني وفق نميدهد. (16).
بنابراين نکته مهم و اساسي اين است که منتظر واقعي، براي چنان برنامه مهمي، هرگز نميتواند نقش تماشاچي را داشته باشد؛ بلکه بايد از هم اکنون حتماً در صف انقلابيون قرار گيرد؛ چرا که ايمان به نتايج و عاقبت اين تحوّل بزرگ، هرگز به او اجازه نميدهد که در صف مخالفان باشد و قرار گرفتن در صف موافقان نيز محتاج به داشتن «اعمال پاک» و «روحي پاکتر» و برخورداري از «شهامت» و «آگاهي» کافي است.
سپاهيکه درانتظارجهادآزاديبخش بهسر ميبرد، حتماً بهحالتآمادهباش کامل در ميآيد و سلاحي را به دست ميگيرد که براي چنين ميدان نبردي شايسته است.
سنگرهاي لازم را ميسازد و آمادگي رزمي افراد خود را بالا ميبرد. روحيه افراد خود را تقويت ميکند و شعله عشق و شوق براي چنين مبارزهاي را در دل فرد فرد سربازانش زنده نگه ميدارد. ارتشي که داراي چنين آمادگياي نيست، هرگز در انتظار به سر نميبرد و اگر بگويد، دروغ گفته است:
انتظار يک «مصلح جهاني» به معناي آماده باش کامل فکري، اخلاقي، مادي و معنوي براي اصلاح همه جهان است. اصلاح تمامروي زمين وپاياندادن بههمه مظالم و نابسامانيها، شوخي نيست و نميتواند کار سادهاي باشد. آمادهباش براي چنين هدف بزرگي، بايد متناسب با آن باشد؛ يعني، بايد به وسعت و عمق آن باشد.
بيگمان تحقق چنين انقلابي، مرداني بسيار بزرگ، مصمم، نيرومند، شکستناپذير، فوقالعاده پاک، بلند نظر، کاملاً آماده و داراي بينش عميق را نيازمند است.
افزون بر آن منتظران راستين وظيفه دارند مراقب حال يکديگر نيز باشند و علاوه بر اصلاح خويش، در اصلاح ديگران نيز بکوشند؛ زيرا برنامه عظيم و سنگين – که انتظارش را ميکشند – يک برنامه فردي نيست.
برنامهاي است که تمام عناصر انقلاب، بايد در آن شرکت جويند، بايد کار به صورت دسته جمعي و همگاني باشد. کوششها و تلاشها بايد هماهنگ گردد و عمق و وسعت اين هماهنگي، بايد به عظمت همان برنامه انقلاب جهاني باشد که انتظار آن را دارند. (17).
منابع ومأخذ:
———————————————————-
(1). کشفالغمة، ج 2، ص 101؛ الأمالي طوسي، ص 405.
(2). کمالالدين و تمام النعمة، ج 1، ص 287. همچنين ر.ک: سنن الترمذي، ج 5، ص 565.
(3). عيون اخبارالرضاصلي الله عليه وآله، ج 2، ص 36؛ کمالالدين و تمام النعمة، ج 2، ص 644.
(4). الاحتجاج، ج 2، ص 317؛ کمالالدين، ج 1، ص 319.
(5). تحفالعقول، ص 37.
(6). رجال کشي، ص 138.
(7). الکافي، ج 2، ص 23، ح 13.
(8). کمالالدين و تمام النعمة، ج 2، ص 645. (9). المحاسن، ج 1، ص 173؛ بحارالانوار، ج 52، ص 125. (10). الکافي، ج 8، ص 146، ح 122؛ المحاسن، ج 1، ص 164. (11). المحاسن، ج 1، ص 174. (12). الکافي، ج 1، ص 371، ح 2؛ الغيبة، ص 329؛ ح 2. (13). کمالالدين و تمام النعمة، ج 1، ص 317، ح 3. (14). الغيبة، ص 329؛ الکافي، ج 1، ص 371؛ المحاسن، ج 1، ص 173.
(15). قيام و انقلاب مهديعليه السلام ، ص 56.
(16). همان، ص 54.
(17). ر.ک: تفسير نمونه، ج 7، صص384 – 387.
———————————————————