من کلام له علیه السلام وَ قَدْ جَمَعَ النَاسَ وَ حَضَّهُمْ عَلَى الْجِهادِ فَسَکَتُوا مَلِیا، فَقَالَ علیه السلام :
ما بالُکُمْ اءَمُخْرَسُونَ اءَنْتُمْ؟
فَقَالَ قَوْمٌ مِنْهُمْ:
یا اءَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ إِنْ سِرْتَ سِرْنا مَعَکَ
فَقالَ علیه السلام:
ما بالُکُمْ لا سُدِّدْتُمْ لِرُشْدٍ، وَ لا هُدِیتُمْ لِقَصْدٍ، اءَفِی مِثْلِ هَذَا یَنْبَغِی لِی اءَنْ اءَخْرُجَ؟ وَ إِنَّما یَخْرُجُ فِی مِثْلِ هذا رَجُلٌ مِمَّنْ اءَرْضاهُ مِنْ شُجْعانِکُمْ وَ ذَوِی بَأْسِکُمْ، وَ لا یَنْبَغِی لِی اءَنْ اءَدَعَ الْجُنْدَ وَ الْمِصْرَ وَ بَیْتَ الْمَالِ وَ جِبایَهَ الْاءَرْضِ وَ الْقَضاءَ بَیْنَ الْمُسْلِمِینَ وَ النَّظَرَ فِی حُقُوقِ الْمُطالِبِینَ، ثُمَّ اءَخْرُجَ فِی کَتِیبَهٍ اءَتْبَعُ اءُخْرى ، اءَتَقَلْقَلُ تَقَلْقُلَ الْقِدْحِ فِی الْجَفِیرِ الْفارِغِ، وَ إِنَّمَا اءَنَا قُطْبُ الرَّحى تَدُورُ عَلَیَّ وَ اءَنَا بِمَکانِی ، فَإِذا فارَقْتُهُ اسْتَحارَ مَدارُها، وَ اضْطَرَبَ ثِفالُها.
هذا لَعَمْرُ اللَّهِ الرَّاءْیُ السُّوءُ، وَ اللَّهِ لَوْ لا رَجَائِی الشَّهادَهَ عِنْدَ لِقائِىَ الْعَدُوَّ وَ لَوْ قَدْ حُمَّ لِی لِقَاؤُهُ لَقَرَّبْتُ رِکابِی ، ثُمَّ شَخَصْتُ عَنْکُمْ، فَلا اءَطْلُبُکُمْ ما اخْتَلَفَ جَنُوبٌ وَ شَمالٌ طَعّانِینَ عَیّابِینَ حَیّادِینَ رَوّاغِینَ.
إِنَّهُ لا غَناءَ فِی کَثْرَهِ عَدَدِکُمْ مَعَ قِلَّهِ اجْتِماعِ قُلُوبِکُمْ، لَقَدْ حَمَلْتُکُمْ عَلَى الطَّرِیقِ الْواضِحِ الَّتِی لا یَهْلِکُ عَلَیْها إ لاّ هالِکٌ، مَنِ اسْتَقامَ فَإِلَى الْجَنَّهِ، وَ مَنْ زَلَّ فَإِلَى النّارِ.
ترجمه :
سخنى از آن حضرت (علیه السلام ) در حالیکه مردم را گرد آورده بود و به جهاد تحریض مى کرد. و آنان، همچنان ، مهر سکوت بر لب ، پاسخى نمى دادند. به آنها فرمود:
آیا لال شده اید؟
قومى گفتند:
یا امیرالمؤ منین اگر شما به راه افتید ما هم با شما حرکت مى کنیم .
على (علیه السلام) در خطاب به آن جماعت چنین گفت :
چه مى شود شما را که به حق راه نیافته اید و به راه راست عدالت هدایت نشده اید. آیا شایسته است که در چنین هنگامى من به نبرد با دشمن بیرون آیم ؟ رسم این است ، که یکى از سلحشوران و جنگجویانتان که من مى پسندم رهسپار نبرد گردد.
شایسته نیست که من لشکر و شهر و بیت المال و گردآورى خراج و داورى مسلمانان و نظر در حقوق شاکیان و طلبکاران را واگذارم و با فوجى از لشکر بیرون آیم و در پى فوجى دیگر شتابم و از این سو به آن سو افتم ، چونان تیرى بى پیکان و بى سوفار در ترکشى خالى . من به منزله محور این آسیابم که در جاى خود ثابت است و آسیاب به گرد آن مى چرخد و، اگر از جاى کنده شود، گردش چرخ زبرین آشفته شود و سنگ زیرین از جاى بشود.
خدا داند که این راءى ، راءیى بر خطاست . به خدا سوگند، اگر امید نمى داشتم که روزى به هنگام رویارویى با دشمن به شهادت مى رسم و اى کاش چنین شهادتى برایم مقدّر مى شد مرکب خویش پیش مى کشیدم و بر آن مى نشستم و از میان شما مى رفتم و، تا باد شمال و جنوب مى وزید، از شما یاد نمى کردم . (فراوان طعن زنندگان ، عیبجویان ، روى گردانان از حق و حیله گرانید چه سود که در شمار افزون هستید، در حالى که ، میانه دلهایتان اتفاق اندک است . شما را به راه روشن هدایت ، راه نمودم ، راهى که روندگانش هلاک نشوند، جز آنها که خود خواستار هلاکت باشند. هر که ایستادگى کند، رهسپار بهشت است و هر که بلغزد طعمه آتش دوزخ .)