مژده ای دل

۱ مـژده ای دل که مسیـحا نفـسی مـی آیـد         کـه ز انفاشس خوشش بوی کسی مـی آید

۲ از غـم هـجـر مـکن نـاله وفـریاد که                       دوشزده ام فــالی و فـریـاد رسی مـی آید

۳ زآتـش وادی ایـمن نـه منـم خُـرّم وبـس                   مـوسی ایـنـجـا به امید  قَبسی مـی آید

۴   هیچکس نیست که در کوی تواش کاری نیست    هـر کـس آنجا به طریق هوسـی  می آید

۵ کَـس ندانسـت کـه منزلگه معشوق کجاست            اینـقدر هسـت  که بانگ جرسـی می آید

۶  دوست را گـر سـر پرسیدن بـیمار غم است         گو بران خوش که هنوز ش نـفسی می آید

۷  خبـر بـلبـل ایـن بـاغ بـپرسید کـه من                      نـاله یـی مـی شنوم  کـز قفسی می آید

۸ جُرعـه یی ده کـه به میـخانـه ارباب کرم                      هـر حـریـفـی ز پـی ملـتمسی می آید

۹ یـار دارد سـر صـیـد دل حـافـظ یـاران                           شـاهـبـازی بـه شـکـار مگسی می آید

معانی ابیات غزل:

مسیحا نفسی:کسی که نفس او به مانند نفس مسیحا روح بخش است .

اَنفاس :نَفَس ها.

کسی:انسانی، شخصیّتی خارق العاده و نجات دهنده یی.

هجر: دوری.

وادی ایمن:صحرای اَیمن ، صحرای جانب راست کوه طوردر صحرای سینا .

قَبَسی :پاره آتشی ، شعله آتش .

بانگ جرس:صدای زنگ شترکاروان .

گوبران خوش : بگو خوب بران ، بگو در راندن شتاب کن .

خبر بلبل این باغ بپرسید:از بلبل این باغ احوال پرسیده سراغ اورا بگیرید.

جُرعه:یک آشام نوشیدن به یکبار، آن مقدار مایعی که یکبار و در یکدم نوشیده شود.

ارباب کرم: مَردُم کریم و سخاوتمند.

مُلتَمَس: جوینده چیزی ، درخواست کننده ، کسی که طلب می کند.

مُلتَمَسی: درخواستی، استدعایی ، مستدعیاتی.

شاهبازی:مانند شاه باز

معانی ابیات غزل:

(۱) ای دل تو را خوش خبری بدهم که کسی که دم عیسی دارد و نَفَسهای دلپذیرش نشان از شخصیت والایی می دهد، خواهد ، آمد.(۲) از غم فراق اندوه و دوری ناله و فریاد مکن زیرا دیشب فالی گرفته ام و از آمدن فریاد رسی خبر می دهد.

(۳) تنها من از آتش صحرای ایمن خوشحال نیستم که حضرت موسی (ع) هم به امید گُل آتشی به اینجا می آید. (۴) هیچ کس نیست که در کوی تو کار ی و حاجتی نداشته باشد. هر کس را که ببینی در اثر جاذبه هوسی به اینجا کشیده می شود. (۵) هیچ کس پی به جا و منزل معشوق نبرده و ندانست که او کجاست . همینقدر معلوم است که صدای زنگ شتر کاروانی به گوش می رسد .(۶) اگر دوست ، قصد وانگیزه احوالپرسی از دوست بیماریش را داردبه او بگو در راندن به سوی او شتاب کن که هنوز از دوست نفسی باقی است. (۷) از بلبل این باغ سراغ بگیرید و احوالش را جویا شوید که من صدای ناله یی که از قفسی می آید به گوشم می خورد. (۸) یک دهان شراب ببخشای که هر رفیق باده پیمایی برای حاجت ودرخواستی به در میخانه مردم سخاوتمند رو می کند. (۹) دوستان ، یار قصد شکار دل حافظ کرده است و. شاهبازی به شکار مگسی می آید.

شرح ابیات غزل :

وزن غزل : فاعلاتن فعلاتن فع لن

بحر غزل: رمل مثمن مخبون اصلم

*

حافظ ، این دوست و طرفدار و همدست شاه شجاع در روزهای آخر حکومت شاه محمود یعنی در ذی القعده ۷۶۷ هجری از حمله قریب الوقوع شاه شجاع به نحوی باخبر شده و این غزل را می سراید و اورا مسیحا نفس یعنی کسی که به کالبد مردگان روح تازه می بخشد نامیده و خطاب به خود بیت در بیت دوم می گوید دیگر ناله و زاری بس است اطلاع یافته ام که فریادرس ما عنقریب خواهد آمد.

شاعر در بیت پنجم این غزل می گوید که ما هنوز نمی دانیم که شجاع در حال حاضر کجاست و از کدام راه وجهت و کی به شیراز واردمی شود منتها صدای زنگ کاروان او به گوش ما می رسد. یعنی اخبار واصله براین است که او زیاد از ما دور نیسیت و حمله قریب الوقوعد خواهد بود. اشاره شاعر به بانگ جرس می تواند یادآور سخنان حضرت رسول اکرم (ص) باشدکه در تفسیر ابوالفتوح رازی امده است (… و حارث بن هُشام رسول(ص) را پرسید که وحی چون آید؟ فرمود: اوقاتی چنان باشدکهآواز جرس و آن بر من گران بُوَد و سخت اوقاتی فرشته بیابد به صورت مردی و آنچه گوید وبشنوم و بدانم ( ج ۱۰، صفحه ۱۵۱، به نقل از شرح غزلهای حافظ ، دکتر حسینعلی هروی ). شاعر در بیت مقطع شاه شجاع را شاهباز می نامد و این بدان سبب است که شاه شجاع در شعر ، خود را شاهباز خطاب می کرده است.

منبع:http://jalalian.ir/

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *