۱

۲۲ ذى الحجه سال‌ شصتم هجرى قمرى

خبر شهادت مسلم و هانى‏

امام در این روز به ثعلبیه وارد شد و شب را در آن جا ماند. مردی نصرانی با مادرش مسلمان شد و همراه او رهسپار کربلا شدند. در ثعلبیه بود که خبر شهادت مسلم‏ بن‏ عقیل و هانی‏ بن‏ عروه را به امام دادند.

امام حسین علیه السلام در بین راه شخصى را دیدند که از طرف کوفه به این طرف مى‏آمد. (در سرزمین عربستان جاده و راه شوسه نبوده که از کنار یکدیگر رد بشوند. بیابان بوده است، و افرادى که در جهت‏ خلاف هم حرکت مى‏کردند، با فواصلى از یکدیگر رد مى‏شدند.) لحظه‏ اى توقف کردند به علامت اینکه من با تو کار دارم، و مى‏گویند این شخص امام حسین علیه السلام را مى‏شناخت و از طرف دیگر حامل خبر اسف آورى بود. فهمید که اگر نزد امام حسین برود، از او خواهد پرسید که از کوفه چه خبر، و باید خبر بدى را به ایشان بدهد. نخواست آن خبر را بدهد و لذا راهش را کج کرد و رفت طرف دیگر. دو نفر دیگر از قبیله بنى اسد که در مکه بودند و در اعمال حج ‏شرکت کرده بودند، بعد از آنکه کار حجشان به پایان رسید، چون قصد نصرت امام حسین را داشتند، به سرعت از پشت‏ سر ایشان حرکت کردند تا خودشان را به قافله ابا عبد الله برسانند.

اینها تقریبا یک منزل عقب بودند. برخورد کردند با همان شخصى که از کوفه مى‏آمد. به یکدیگر که رسیدند به رسم عرب انتساب کردند، یعنى بعد از سلام و علیک، این دو نفر از او پرسیدند: نسبت را بگو، از کدام قبیله هستى؟ گفت:من از قبیله بنى اسد هستم.اینها گفتند:عجب! «نحن اسدیان‏» ما هم که از بنى اسد هستیم. پس بگو پدرت کیست، پدر بزرگت کیست؟ او پاسخ گفت، اینها هم گفتند تا همدیگر را شناختند. بعد، این دو نفر که از مدینه مى‏آمدند گفتند: از کوفه چه خبر؟ گفت: حقیقت این است که از کوفه خبر بسیار ناگوارى است و ابا عبد الله که از مکه به کوفه مى‏رفتند وقتى مرا دیدند توقفى کردند و من چون فهمیدم براى استخبار از کوفه است نخواستم خبر شوم را به حضرت بدهم.تمام قضایاى کوفه را براى اینها تعریف کرد.

این دو نفر آمدند تا به حضرت رسیدند.به منزلى اولى که رسیدند حرفى نزدند. صبر کردند تا آنگاه که ابا عبد الله در منزلى فرود آمدند که تقریبا یک شبانه روز از آن وقت که با آن شخص ملاقات کرده بودند فاصله زمانى داشت. حضرت در خیمه نشسته و عده‏ اى از اصحاب همراه ایشان بودند که آن دو نفر آمدند و عرض کردند: یا ابا عبد الله! ما خبرى داریم، اجازه مى‏دهید آن را در همین مجلس به عرض شما برسانیم یا مى‏خواهید در خلوت به شما عرض کنیم؟ فرمود: من از اصحاب خودم چیزى را مخفى نمى‏کنم، هر چه هست در حضور اصحاب من بگویید. یکی از آن دو نفر عرض کرد: یا ابن رسول الله! ما با آن مردى که دیروز با شما برخورد کرد ولى توقف نکرد، ملاقات کردیم، او مرد قابل اعتمادى بود، ما او را مى‏شناسیم، هم قبیله ماست، از بنى اسد است. ما از او پرسیدیم در کوفه چه خبر است؟ خبر بدى داشت، گفت من از کوفه خارج نشدم مگر اینکه به چشم خود دیدم که مسلم و هانى را شهید کرده بودند و بدن مقدس آنها را در حالى که ریسمان به پاهایشان بسته بودند در میان کوچه‏ ها و بازارهاى کوفه مى‏کشیدند. اباعبدالله خبر مرگ مسلم را که شنید، چشمهایش پر از اشک شد ولى فورا این آیه را تلاوت کرد: من المؤمنین رجال صدقوا ما عاهدوا الله علیه فمنهم من قضى نحبه و منهم من ینتظر و ما بدلوا تبدیلا»

1 نظر در “روزشمار حسینی (۹) خبر شهادت مسلم و هانی

  1. سردبیر گفت:

    سلام وعرض ادب…..احسنت بر شما خیلی عالی بود…تشکر از زحمات حضرتعالی امیدوارم همیشه موفق وپیروز باشید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *