اعتراف دانشمند نصرانی به دانش امام محمد باقر علیه السلام:
هشام بن عبدالملک، امام باقر علیه السلام را از مدینه به شام تبعید کرد، امام علیه السلام در مدت حضور در شام، در میان مردم مینشست و سؤالات آنان را پاسخ میداد. روزی مشاهده نمود که عدهای از مسیحیها به بالای کوهی میروند، امام فرمود: این گروه به کجا میروند؟ مردم پاسخ دادند: آنها در هر سال یک روز به نزد دانشمند خود میروند و سؤالاتشان را از او میپرسند. امام علیه السلام از علم و دانش او پرسید، مردم در پاسخ عرض کردند: او عالمترین آنهاست.
آن حضرت به اتفاق اصحاباش همراه با مسیحیها به بالای کوه رفتند. وقتی نزد آن عالم مسیحی رسیدند از امام پرسید: آیا تو از ما مسیحیها هستی یا از امت مرحومه (مسلمانان)؟ امام فرمودند: از امت مرحومه هستم. پس پرسید؟ آیا از دانشمندان آنان هستی یا از جاهلین آنها؟ امام فرمود: از جاهلین آنها نیستم. پس آن مسیحی رو به امام عرض کرد: آیا میپرسی یا بپرسم؟ امام فرمود: بپرس. هر سؤالی که نصرانی پرسید، امام علیه السلام جوابش را بیان فرمود، از جمله این سؤال را پرسید که: دو برادر در یک زمان متولد میشوند و در یک ساعت میمیرند و در قبر واحدی دفن میشوند ولی یکی از آنان ۱۵۰ سال عمر کرده و دیگری ۵۰ سال، این دو برادر چه کسانی هستند؟ امام فرمود: این دو برادر «عزیر» و «عزره» هستند که سی سال با هم زندگی کردند، پس به امر خدا «عزیر» صد سال مرد ولی «عزره» زندگی میکرد، پس خداوند «عزیر» را زنده کرد و بیست سال با هم زندگی کردند و با هم از دنیا رفتند. در این لحظه بود که دانشمند نصرانی رو به مسیحیها کرد و گفت: «ما رایت احدا قط اعلم من هذا الرجل؛ هرگز احدی را عالمتر از این مرد ندیدهام». «لا تسالونی عن حرف وهذا بالشام؛ تا زمانی که این مرد در شام است در مورد هیچ حرفی از من سؤال نکنید».