سیدی هر چه بودم و هستم
به ضریح تو دست دل بستم
تو رئوفی و من زمینخورده
تو بلندی و من همه پستم
بس که بگرفتهاید تحویلم
فکر کردم که از شما هستم
عهد بستم دگر گنه نکنم
باز هم عهد خویش بشکستم
عوض آنکه دست رد بزنی
باز بگرفتی از کرم دستم
روز اول اجازهام دادید
بر شما خانواده پیوستم
آتش ار سوزدم نمیفهمم
بس که از کوثر تو سرمستم
نگـذاری برنـد در نـارم
به همه گفتهام رضا دارم
تو ولی خدای منانی
تو به کل وجود سلطانی
تو کلام خدا به نطق کلیم
تو به درد مسیح درمانی
بس که آقا و مهربان استی
ضامن آهوی بیابانی
ما همه قطرهایم و تو دریا
ما همه تشنه و تو بارانی
به خدا ای چراغ و چشم نبی
که تو چشم و چراغ ایرانی
هر دلی برتو یک خراسان است
گرچه خود در دل خراسانی
کس نداند غریب طوس تو را
که تو خود ضامن غریبانی
من به کویت پناه آوردم
عـوض گـل، گناه آوردم
ای ملایک کبوتر حرمت
چشم آدم به گندم کرمت
نه خراسان فقط،که ملک خداست
عالمی زیر سایۀ علمت
تو مسیحای آل فاطمهای
که مسیحا دمد ز فیض دمت
حرم قدس کبریا گردید
به خراسان رسید تا قدمت
قاتلت را نمیکنی نومید
به جوادت اگر دهد قسمت
همۀ زندگانیام این است
که دهم جان به گوشۀ حرمت
هم ملک زائر تو، هم انسان
هم عرب سائلند، هم عجمت
هر که یک بار بر تو آرد رو
تو سه نوبت کنی زیارت او