خدایا، تو  میدانی که چه می کشیم ، پنداری که چون شمع ذوب می شویم ، آب می شویم ما  ازمردن نمی هراسیم ، اما میترسیم بعد ازما ایمان را سر ببرند و اگر نسوزیم  هم که روشنائی می رود و جای خود را دوباره به شب می سپارد ، پس چه باید  کرد؟

۱۱۵

از یک سو باید  بمانیم تا شهید آینده شویم  و از دیگر سو باید شهید شویم  تا آینده بماند  هم باید امروز شهید شویم تا فردا بماند وهم باید بمانیم تا فردا شهید نشود ،  عجب دردی چه می شد امروز شهید می شدیم و فردا زنده می شدیم تا دوباره شهید  شویم.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *