دختر و پسرش فرقی نمی‌کند
همین که دیگران را به گناه نمی‌کشانی مردی …

حجاب و حیا یعنی

مادرم همیشه می‌گفت: عفاف نعمتی است که در ذات زن است، همان‌طور که شیرینی در ذات شکر است. ولی از این‌که امروز جوانی با نگاه به رفتار و حجاب من گفت: خانم کمی عفیف باشید به خودم لرزیدم، یعنی من به جایی رسیده‌ام که یک مرد به من بگوید: عفیف باش …

علاوه بر اینکه این تذکر را برای خود پله سقوطی می‌دانستم، غرغرکنان و با گفتن چراهای فراوان وارد منزل شدم.
چرا باید چنین سخت زندگی کنم؟ چرا این همه احکام را باید رعایت کنم؟ چرا باید حجاب داشته باشم و رابطه با نامحرم نداشته باشم؟ و چرا چرا چرا…؟

که مادرم از پشت سر گفت: دخترم یکباره بگو به انسان بودن خودت هم اعتراض داری، مگر می‌شود انسان بود و تکلیف نداشته باشی، نمی‌شود آهو بود ولی گوشت‌خوار هم بود، اگر بخواهی گوشت‌خوار باشی باید آهو نباشی.

اگر بخواهی انسان باشی باید تکلیف داشته باشی وگرنه خلقت بدون تکلیف یک خلقت بی‌فایده است.

عزیز من، نکند فکر می‌کنی آفریده شده‌ای که چند روزی بخوری، بیاشامی، بعد نابود بشی، آیا خلقت ما که حضرت علی علیه‌السلام در رابطه با آن فرموده‌اند:

«آیا گمان می‌بری تو یک جثه‌ی کوچکی، در حالی که جهان بزرگ‌تر در تو پیچیده شده است»، تا به این اندازه پست و عبث است ؟

پی‌نوشت:
ترجمه و تفسیر نهج البلاغه، محمد تقی جعفری، ج ۵، ص ۲۶۷

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *