طفاً بفرمائید چگونه با ادله عقلی میتوان یگانگی و توحید ذاتی خدا را ثابت کرد – البته به جز وحدت قوانین؟
وحدت قوانین، سخن از فعل خدا دارد و نه خودِ خدا، هر چند که از راه وحدت قوانین ثابت میگردد که عالم هستی یک خالق، مالک، قانونگزار و ربّ (صاحب اختیار و تربیت کننده امور) دارد.
فرض دو یا چند خدا، یعنی فرض دو یا چند هستی؛ که معنا و مفهومی ندارد.
توضیح و تشریح:
الف – اساساً وجود «شاید»ی نیست. اگر «وجود»ی باشد، [چه واجب و چه ممکن]، ظهور و تجلی دارد و نشانههایی دارد که با آن شناخته میشود. آدم، گیاه، حیوان، آسمانها و هر چه در آنها هست نیز با ظهور نشانههایشان شناخته میشوند. خداوند متعال نیز به اسما و صفاتش (نشانهها)یش شناخته میشود، پس اگر خدای دیگری نیز در کار باشد، باید بروز، ظهور، تجلی و نشانههایی داشته باشد تا شناخته شود، در اگر در عالم هستی، هیچ نشانهای از خدای دیگری وجود ندارد، معنا ندارد که گفته شود «شاید وجود دارد». شایدها نیز مبتنی بر اصول و منطقی هستند، پس هر گونه «شایدِ» غیر منطقی بوده و فقط وهم است.
ب – یک موقع بحث از اصل وجود خدا مطرح است که با دلایل عقلی و نقلی و با تمامی نشانههایش در عالم هستی شناخته میشود، اما یک موقع بحث از یکی از اسماء و صفات الهی، مانند: وحدت و یگانگی به میان میآید، یعنی اصل وجود شناخته شده و حالا بحث از وحدت یا کثرت آن وجود داریم.
پس اگر اصل وجود خدا اثبات گردید، به خودی خود یگانگی او به اثبات میرسد، چرا که خدا یعنی «هستی و کمال محض»؛ یعنی منزه و سبحان از هر گونه نقص، کاستی و نیستی. لذا وجود خدای دوم یا سوم و …، مستلزم محدودیت همه خدایان میگردد و تمامی آنها را از «هستی و کمال محض» بودن خارج مینماید و ثابت میشود که هیچ کثرت پذیر و دوییت برداری نمیتواند خدا باشد.
ب – محدود بودن، به مثابهی فقر و نیاز ذاتی است. به عنوان مثال: مرتبهی از کمالاتی چون: علم، قدرت، حکمت، جمال و …، در شما یا هر پدیدهای دیگری تجلی یافته است، اما همین خود نشان میدهد که فاقد مراتب بالاتر آن کمال هستید و بالتبع به آن نیازمند میباشید و آن را باید از «غیر» اخذ نمایید. غیری که خود محدود، نیازمند و فقیر نباشد، بلکه غنی و حمید باشد:
«یَا أَیُّهَا النَّاسُ أَنتُمُ الْفُقَرَاء إِلَى اللَّهِ وَاللَّهُ هُوَ الْغَنِیُّ الْحَمِیدُ» (فاطر، ۱۵)
ترجمه: اى مردم، همه شما به خدا نیازمندید و خداست که بىنیاز و ستوده صفات و افعال است.
هر موجودی که محدود و نیازمند باشد، ذاتاً فقیر است، لذا در اصل پیدایش خود نیز [چون هستی و کمال ذاتی محض نیست]، نیازمند به غیری میباشد که به او هستی ببخشد و هر موجودی که در پدید آمدنش نیازمند به غیر باشد، مخلوق است و نه خالق. پس اگر کثرت به ساحت قدس الهی راه یابد، دلیل بر حد و نیاز به غیر خواهد بود و اینها همه از صفات ممکن الوجود و مخلوق است و نه واجب الوجود و خالق (خدا).
ج – خدا [که همان هستی و کمال محض است]، نه جاهل است، نه بیکار، نه بیحکمت؛ پس خالق است و بر خلق خود نیز مالک، خالق و رازق میباشد و آن را ربوبیت میکند. حال این خدای دوم فرضی، کجاست؟ چه میکند؟ ظهور و بروز و تجلیاش کدام است؟ عالمی که مخلوق او باشد کجاست؟ آیا خارج از عالم هستی میباشد؟! مالکیت، رزاقیت و ربوبیتش بر چیست و کجاست؟ لذا فرمود: آن چه به غیر از الله را خدا میپندارید، نه خالق چیزی هستند و نه مالک چیزی هستند، یعنی خدا نیستند:
«وَاتَّخَذُوا مِن دُونِهِ آلِهَهً لَّا یَخْلُقُونَ شَیْئًا وَهُمْ یُخْلَقُونَ وَلَا یَمْلِکُونَ لِأَنفُسِهِمْ ضَرًّا وَلَا نَفْعًا وَلَا یَمْلِکُونَ مَوْتًا وَلَا حَیَاهً وَلَا نُشُورًا» (الفرقان، ۳)
ترجمه: و به جاى خدا معبودهایى گرفتند که چیزى را نمىآفرینند و خود آفریده مىشوند و براى خودشان مالک زیان و سودى نیستند، و مالکیتی (تسلطی) بر مرگ و حیات و برانگیختن پس از مرگ ندارند.
د – فرض وجود عالمی به غیر عالم هستی، بی معنا و خطاست، پس اگر خدای دیگری باشد، حتماً باید در این عالم باشد؛ لذا لازم میآید که در این عالم خالقیت، مالکیت و ربوبیت داشته باشد، که در این صورت دخالت و مزاحمت برای خدا یا خدایان دیگر ایجاد میشود و تباهی به وجود میآید.
اگر فرض شود که خدای دیگر و عالم دیگری نیز هست، هم آن خدا و هم عالمش محدود و بالتبع نیازمند به غیر میگردند، هیچ کدام از آنها دارای وجود، علم، قدرت و حکمت محض نخواهند بود. مضافاً بر این که چون فرض عالم دوم موهوم است، فرض خدای دوم و سوم و …، نیز اوهام است.
از این رو در یک جمله فرمود: فرض خدای دیگر، یعنی تباهی، فساد و نابودی، لذا بدانید که او از داشتن مثل، شریک و همتا و کلیهی صفاتی که ویژگی مخلوق و محدود است، منزه میباشد:
«لَوْ کَانَ فِیهِمَا آلِهَهٌ إِلَّا اللَّهُ لَفَسَدَتَا فَسُبْحَانَ اللَّهِ رَبِّ الْعَرْشِ عَمَّا یَصِفُونَ» (الأنبیاء، ۲۲)
ترجمه: اگر در آسمانها و زمین خدایان دیگرى غیر از اللَّه وجود داشت، بىشک هر دو (آسمانها و زمین از نظر حدوث و بقا) فاسد مىشدند (تعدد خالق مدبّر و مقتدر و مستقل در اراده قبل از آفرینش مانع از اصل خلقت، و پس از آن سبب فساد در بقا مىشد). پس منزه است خداوند صاحب عرش (داراى تسلط تام بر اجزاى عالم هستى) از آنچه (مشرکان) توصیف مىکنند.
البته دهها دلیل دیگر نیز وجود دارد.