بسم الله الرحمن الرحیم۲۲۲۲

بشنوید از دو لذّت متفاوت!

لـــذّت کریمانـــه

نام «همدانیان» در میان مردم اصفهان، نامی است آشنا و شناخته شده.

مردی بود خیّر و دست و دل باز که هنوز هم خیریه­ ی او در شهر پابرجاست و مطابق وقف نامه ­اش، در دست مجتهد بزرگ شهر قرار داره.

یک روز عصر از دفتر کاری خودش که تو کارخانه داشت، به بیرون نگاه می­کرد و مشغول تماشای کارگرهایی بود که از کارخانه­ به سمت منزل حرکت می­کردند.

به همراهش گفت: میدونی از چی لذت می­برم و دل خوشیم به چیه؟ از این که هر کدام از این کارگرها خوشحال به سمت خونه ی خودشون میرن و لقمه نانی برای زن و بچه­ی خودشون می­برند!

لـــذّت لئیمـانـــه

مردی مقداری سرمایه داشت و قصد داشت جایی سرمایه گذاری کنه. رفت در بیرون از شهر، زمینی خرید و در صدد بر آمد تا در اونجا کارخونه ­ی کوچکی احداث کنه و مشغول تولید بشه.

پدر آن مرد مدام آه و ناله می­کرد که این پسره عقل نداره! رفته پولشو ریخته تو بیابون! بیا پولشو بده به من یه ساله دو برابرش می­کنم! گفتند چه جوری؟ گفت: برای آپارتمون می­خرم سر یک سال دو برابر می­شه.

آری برادر من! راه برای پول در آوردن زیاده، ولی آیا واقعا هر پولی ارزش داره؟! واقعا ما برای چی زندگی می­کنیم؟ برای پول در آوردن، یا برای انسان شدن!

«رزّاق» یکی از نام­های زیبای خداونده. او دوست داره بندگانش هم به این صفت زیبا متصف بشن، و سعی داشته باشند، از نعمتی که خداوند به فضل و رحمتش به اون­ها عنایت کرده، سفره­ ی بزرگی پهن کنند و در حدّ وسع و توانشون عدّه­ ی دیگری رو هم سر این سفره بنشونند. کسی که دوست داره فقط خودش سر این سفره بنشینه و به تنهایی غذا بخوره، شیطان در لقمه­ ی او شریک می­شه و برکت رو از روزی او می­گیره، اما کسی که از روی اخلاص و صداقت، دیگران رو هم در این سفره سهیم می­کنه، محبوب خدای تعالی و ملائکه­ی او خواهد بود.

بکوشیم از این سفره ­ی معنوی عقب نمانیم. دنیا بهانه ­ای زیباست برای نیک نامی دو سرا و قدم نهادن در جاده­های پرشکوه عزت و سعادت. پس قدر دنیا و مال دنیا را خوب بدانیم و …

 

author-avatar

درباره کاظمی

زندگي کن. حتي اگه بهترين هايت را از دست دادي. زيرا اين زندگي کردن است که بهترينهاي ديگر را برايت ميسازد آسمانم انتهايش قلب توست / مهربان اين آسمان از آن توست / آسمانم هديه اي از سوي من / تا بداني قلب من هم ياد توست حسرتي گر به دلم هست همان دوري توست من پرستوي خزان ديده ي خاموش توام. کاش ميشد در سايه ي مژگانت ، لحظه اي به تماشاي درياي خوشرنگ چشمهايت مي نشستم وبلاگ من:http://kazme20.parsiblog.com/

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *