4056rdcبسم الله الرحمن الرحیم….

احمد جولائیان اعزامی از بوشهربود…

از نیروهای زبده ی اطلاعات لشکر 19فجربود مدت ها باهم رفیق بودیم .

سخت ترین دوره های غواصی را سپری کردیم .او مدت کوتاهی بود که نامزد کرده بود .برای همین خیلی سر به سرش می گذاشتیم !

به سرعت در حال دویدن بودم می خواستم سریع خودم را به نیرو های خودی برسانم . در این حال همه فکرم پیش احمد بود . یک باره احساس کردم که یکی از عراقی ها به دنبال من است ! با خودم گفتم حتما احمد را گرفته اند و حالا دنبال من آمدند . سریع وارد آب شدم .

خودم را مخفی کردم . وقتی او نزدیک شد کمی سرم را از آب بالا آوردم .در تاریکی شب نمی توانست من را ببیند اما من او را خوب شناختم ؛ احمد!

حضرت فاطمه(سلام الله علیها) می فرمایند:

: «خداوند اطاعت از ما اهل بیت (علیه السلام) را وسیله ایجاد نظم و همبستگی قرار داد

وصبر را وسیله استحقاق پاداش قرار داد و شرک را به منظور اخلاص و بندگی،حرام کرد .»(بحار الانوار

در مسیر برگشت وقتی از محدوده ی خطر دور شدیم به احمد گفتم :«چی شد ؟! چطور نجات پیدا کردی؟»

نمی توانست حرف بزند اشک امانش نمی داد .دقایقی بعد، به من از نحوه ی نجات خودش این گونه گفت:« نمی دانم هر چه تلاش کردم بی فایده بود .من نتوانستم از شر سیم های خار دار رها شوم . لحظه به احظه وضعیت بدتر می شد . هر چه تکان می خوردم ، توجه دشمن به سمت من بیشتر می شد .ازهمه کس و همه جا نا امید شدم.

یک باره یادم افتاد که ایام فاطمیه است به حضرت زهرا(سلام الله علیها) متوسل شدم .از حضرت خواستم من را یاری کند نذر کردم گریه کردم و….

در همان موقع احساس کردم کسی از پشت لباس من را گرفت ! او به راحتی من را ازمیان موانع بیرون کشید و به کنار اروند آورد !آن حالت را در هوشیاری کامل احساس کردم .»

احمد به اینجا رسید از من خواست تا زنده است این ماجرا را نقل نکنم .ساعتی بعد به همراه نیروهای گردان خط شکن راهی ساحل اروند شدیم .با گردان غواص به آن سوی آب رفتیم ومنتظر شروع عملیات شدیم .

لحظات بسیار سختی بود اضطراب را در چهره همه نیروها می دیدیم .

احمد آرام آرام ذکر می گفت.لحظاتی بعد با دستور فرماندهی عملیات شروع شد .

بچه های ماخیلی سریع سنگر های دشمن را از بین بردند و به سمت شهر فاو حرکت کردند .من به همراه دیگر نیرو ها ی لشکر فجر در میان نخلستان ها بودیم .دژ اصلی عراقی ها را پیدا کرده بودیم . ما توانستیم با پرتاب نارنجک از دشمن تلفات زیادی بگیریم .

از اینکه توانسته بودیم کاارمان را دقیق انجام دهیم خیلی خوشحال بودم .در همین حال یکی از بچه های اطلاعات رادیدم .

ظاهری گرفته داشت ! وقتی از او علت گرفتگی اش را سوال کردم بی مقدمه گفت :«احمد جولائیان ، دلاور بوشهری اطلاعات ، به شهادت رسید..

یادشان گرامی شادی ارواح طیبه همه شهداصلوات…..

author-avatar

درباره عبدالله

سلام ... هرلحظه یادخدا یعنی اخلاص...همه کارها به خاطر خدا یعنی اخلاصیادمان باشد خداوند درکتاب آسمانی و نورانی قرآن فرمودند :"من از رگ گردن به شما نزدیکترم"

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *