امام صادق (علیه السلام) :
«چنان که اعضایت را با آب پاک می کنی ، قلبت را با نور تقوا ویقین پاک گردان .»
بعضی وقت ها متوجه می شوم که چقدر از قافله عقب ماندم .نه اصلا توی قافله نیستم .یا بهتر بگویم راهم نمی دهند جای هر کسی که نیست ، لیاقت می خواهد که جزو قافله باشی، چه رسد به این که شهید شوی . خدایا ! به گوشه ای از آن شناختی که که شهیدان به تو داشتند، به فضل و کرمت عطا فرما. خدایا ! تو گفتی که دعا کنید من هم می دانم که لیاقت ندارم ، ولی به امید به تو وصل شدم ، نا امیدم نفرما . (ازدست نوشته ها ی شهید)
بوی مزار شهید
قبل از هر چیز اشا ره می کنیم به اینکه از مزار این شهید بزرگوار که در بهشت زهرا «س» تهران در قطعه ی 26،ردیف 32،شماره22،قرار دارد ،بوی شمیم گل یاس وعطر بمشام می رسد که این مساله او را شهره کرده است. درباره علت این موضوع تا بحا ل صحبتهای فراوانی شده ونقل قول های زیادی شنیده شده است،اما فقط به این نکته از قول مادر شهید اشاره میکنیم:«بوی مزار احمد هیچ علتی جز لطف و فضل الهی ورابطه ی ماورایی که او با خدا واولیا الله داشته است ،ندارد وهیچ کس هم چیزی از این رابطه نمی داند، هرکس هم موردی نقل کرده ،جز شایعه ای بیش نیست. علتش را فقط خدا میداند وبس!
آدم شدن
خواهر شهید نقل می کند : وقتی در اثر مجروحیت در بیمارستان بستری شده بود رفتم کنارشد و به او گفتم : احمد! آخر به ما حلوا ندادی جوابم را داد وگفت : « آنقدر می روم ومی ایم که یک آدم حسابی بشم . همرزمانش تعریف می کنند : قبل از محرم بیرق ها را می شست ، تمیز می کرد ، بعدپاهایش را روی سنگ های داغ می گذاشت و می گفت : « لذت می برم می خواهم این عذاب را تحمل کنم تا بفهمم مسئولیت چیه ؟ نمی توانم جواب خدا را بدهم ، اگر کوتاهی کنم می خواهم بفهمم یک ذره از عذاب جهنم را !»
روح ایثار
آخرین مسئولیت شهید پلارک، فرمانده دسته بود .در والفجر 8از ناحیه دست وشکم مجروح شد ، اما کمتر کسی می دانست که او مجروح شده است .اگر کسی درباره حضورش در جبهه از اوسوال می کرد، طفره می رفت وچیزی نمی گفت. یک دفعه در جبهه خواستیم از یک رود خانه رد شویم .زمستان بود وهوا به شدت سرد بود .شهید پلارک رو به بقیه کرد و گفت :« اگر یک نفر مریض بشه بهتر از اینه که همه مریض بشن .» یکی یکی بچه ها را به دوش کشید و به طرف دیگر رودخانه برد .آخر کار متوجه شلوار او شدیم که یخ زده بود.
شفاعت
یکی ازآشنایان خواب شهیدسید احمد پلارک را می بیند .او از شهید تقاضای شفاعت می کند که شهید پلارک به او می گوید:« من نمی توانم شمارا شفاعت کنم .تنها وقتی می توانم شما را شفاعت کنم که شما نماز بخوانید وبه آن توجه وعنایت داشته باشید، همچنین زبانهایتان را نگه دارید ، در غیر این صورت هیچ کاری از دست من بر نمی آید.»
چهلم شهید محمد شکری
وقتی محمد شکری به فیض شهادت نائل شد، هنگام دفن این شهید عزیز سید احمد او را داخل قبر گذاشت و به او گفت « قبل از اینکه چهلمت برسه میام پیشت !» او گفته بود که من شنبه شهید می شوم ودو شنبه جنازه ام را می آوردند. همان هم شد جنازه ایشان را روز دوشنبه مقارن با چهلم شهادت شهید شکری اوردند.
قسمتی از وصیت نامه شهید پلارک
«مادر ! توجه کن ! اگر من به زیارت امام رضا(علیه السلام) می رفتم ، مگر شما نگران بودید ،بلکه خوشحال بودید که به زیارت و پابوس امام خویش رفتم . حالا شما اصلا نباید نگران باشید ، چرا که من به زیارت خدایم وخالق ومعشوقم می روم .پس همچون مادران شهید پرور ، استوار ومحکم باش وهرکس خواست کار خلافی بر ضد انقلاب انجام دهد ، جلویش بایست ، حتی اگر از نزدیک ترین کسان باشد.» (ظهر عاشورا 1406، 24/6/65)