untitledدرسوگ فاطمه (سلام الله علیها)

افسوس که ناموس خدا را کشتند

محبوبه ی ذات کبریا را کشتند

سادات نوشتن به خوناب جگر

بی جرم و گنه مادر ما را کشتند

شب هم برگریه های شبانه ی تو گریه می کند.ماه هم اینک بر فراق تو گریه می کند. بیت الاحزان تو اکنون سر به گریبان لب فرو بسته است.اشک هم شرم می کند که در سوگ تو از دیده جاری نشود. گونه حیا می کند که در سرخی گونه ی سیلی خورده ات خون رنگ نشود . کدامین چشم است که بر بازوی تازیانه دیده ات خون نگرید.اشکی که در سوز درد پهلویت بر گونه نغلطد، آب هم نیست، گنداب است.

زهرا جان!

چه قلبی است که در سوز کودکان یتیمت خون نشود. آه نمی دانم لحظه ای که حسنین(ع) و زینبین (س) پیکر بر خاک افتاده ات را در کوچه و حیات خانه نظاره گر بودند چه کشیدند؟ فقط می دانم خورشید هم براین صحنه ی غمناک گریست،آسمان هم نالید، ملکوتیان جامه دریدندو گریبان چاک زدند!

زهرا جان!

امید ما تمام به آن درب نیمه سوخته ی خانه ی توست. در آتشی که آن نامردان در بیت وحی افروختند، دل های عاشقان وشیعیان تو برای همیشه ی تاریخ بسوخت. آن شب تا سحر، ستاره گان خشکیده بر جای خویش، ماتم زده بر مظلومیت علی(ع) گریستند.

 آخر مگر می توان در مصیبت تو گریه را فرو خورد؟ علی (ع) نیز در فقدان تو تاب نیاورد و سر بر دیوار نهاد و ناله سر داد. آری زهرای عزیزم! نبودی تا ببینی چگونه علی (ع) به کودکانت توصیه می نمود که فرزندانم با صدای بلند نگریید در حالی که خود اشک در دیده داشت و صورت از کودکان بر می تافت.

ای نام خوشت ورد زبانم زهرا(س)

از داغ تو سوخت جسم جانم زهرا(س)

بر خیز علی (ع) به دیدنت آمده است

ای درد و بلای تو به جانم زهرا(س)

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *