دانشنامه مهدویت

ابوالادیان

بازگشت به صفحه اصلی دانشنامه»»»

«ابوالادیان»

اَبُوالادْيان» يکي از خدمتکاران بيت شريف امام حسن عسکري‏عليه السلام بود که علاوه بر حضور در بيت آن بزرگوار، متصدي امور نامه‏هاي آن حضرت و بردن آنها به شهرهاي مختلف نيز بود.

او يکي از کساني است که روايت شهادت امام عسکري‏عليه السلام و نماز خواندن حضرت مهدي‏عليه السلام بر آن حضرت را ذکر کرده است.

شيخ صدوق‏رحمه الله در «کمال‏الدين و تمام النعمه» (باب 43)، بدون آن که آن را از کسي شنيده باشد – بلکه در نوشته‏هايي ديده است – چنين نقل کرده است:

«ابوالاديان گويد: من خدمتکار امام حسن عسکري‏عليه السلام بودم و نامه‏هاي او را به شهرها مي‏بردم. در آن بيماري که منجر به فوت او شد، نامه‏هايي نوشت و فرمود: آنها را به مداين برسان. چهارده روز اينجا نخواهي بود و روز پانزدهم وارد سامرّا خواهي شد و از آنجا صداي واويلا مي‏شنوي و مرا در مغتسل مي‏يابي. ابوالاديان گويد: اي آقاي من! چون اين امر واقع شود، امام و جانشين شما که خواهد بود؟ فرمود: هر کس پاسخ نامه‏هاي مرا از تو مطالبه کرد، همو قائم پس از من خواهد بود.

گفتم: ديگر چه؟ فرمود: کسي که بر من نماز خواند، همو قائم پس از من خواهد بود. گفتم: ديگر چه؟ فرمود: کسي که خبر دهد در آن هميان چيست، همو قائم پس از من خواهد بود. هيبت او مانع شد که از او بپرسم: در آن هميان چيست؟

نامه‏ها را به مداين بردم و جواب آنها را گرفتم و همان‏گونه که فرموده بود، روز پانزدهم به سامرّا رسيدم. به ناگاه صداي واويلا از سراي او شنيدم و او را بر مغتسل يافتم. برادرش جعفر بن علي را بر در سرا و شيعيان را بر در خانه‏اش ديدم که وي را به مرگ برادر تسليت و بر امامت تبريک مي‏گويند. با خود گفتم: اگر اين امام است که امامت باطل خواهد بود، زيرا مي‏دانستم که او شراب مي‏نوشد و قِمار مي‏کند و تار مي‏زند، پيش رفتم و تبريک و تسليت گفتم. او از من چيزي نپرسيد، آن گاه عقيد بيرون آمد و گفت: اي آقاي من! برادرت کفن شده است،برخيز وبراونمازبگزار! جعفربن علي داخل شد و برخي از شيعيان مانند سمّان و حسن بن علي – که معتصم او را کشت و به سلمه معروف بود – در اطراف وي بودند.

چون به سرا در آمديم، حسن بن علي را کفن شده، بر تابوت ديدم و جعفربن علي پيش رفت تا بر برادرش نماز گزارد. چون خواست تکبير گويد، کودکي گندم‏گون با گيسواني مجعّد و دندان‏هاي پيوسته، بيرون آمد و رداي جعفر بن علي را گرفت و گفت: «اي عمو! عقب برو که من به نمازگزاردن بر پدرم سزاوارترم». جعفر با چهره‏اي رنگ پريده و زرد عقب رفت. آن کودک پيش آمد و بر او نماز گزارد. آن حضرت کنار آرامگاه پدرش به خاک سپرده شد. سپس گفت: اي بصري! جواب نامه‏هايي را که همراه تو است بياور و آنها را به او دادم و با خود گفتم: اين دو نشانه، باقي مي‏ماند هميان، آن گاه نزد جعفر بن علي رفتم، در حالي که او آه مي‏کشيد! حاجز وشّاء به او گفت: اي آقا من! آن کودک کيست تا بر او اقامه حجّت کنيم؟ گفت: به خدا سوگند! هرگز او را نديده‏ام و او را نمي‏شناسم! ما نشسته بوديم که گروهي از اهل‏قم‏آمدند و ازحسن‏بن‏علي‏عليهما السلام پرسش کردند و فهميدند که او در گذشته است وگفتند: به‏چه کسي‏تسليت بگوييم؟ مردم به جعفربن علي اشاره کردند، آنان بر او سلام‏کردند وبه او تبريک وتسليت گفتند و پرسيدند: همراه مانامه‏ها و اموالي‏است، بگو نامه‏ها از کيست و اموال چقدر است؟

جعفر در حالي که جامه‏هاي خود را تکان مي‏داد، برخاست و گفت: آيا از ما علم غيب مي‏خواهيد؟ راوي گويد: خادم از خانه بيرون آمد و گفت: نامه‏هاي فلاني و فلاني همراه شماست و همياني که درون آن هزار دينار است و نقش ده دينار آن محو شده است. آنان نامه‏ها و اموال را به او دادند و گفتند: آن که تو را براي گرفتن اينها فرستاد، همو امام است.

جعفر بن علي نزد معتمد عباسي رفت و ماجراي آن کودک را گزارش داد، معتمد کارگزاران خود را فرستاد و صقيل جاريه را گرفتند و از وي مطالبه آن کودک کردند، صقيل منکر او شد و مدعي شد که باردار است تا به اين وسيله کودک را از نظر آنان مخفي سازد. وي را به ابن الشوارب قاضي سپردند تا اينکه مرگ ناگهان عبيداللّه‏بن يحيي بن خاقان و شورش صاحب زنج در بصره پيش آمد. از اين‏رو از آن کنيز غافل شدند و او از دست آنها گريخت«. (1).

منابع ومآخذ:

 ———–منبع کلی:کتاب فرهنگ نامه مهدویت خدامراد سلیمیان———————————————————–

منابع مطالب:

(1). کمال‏الدين و تمام النعمة، ج 2، ص 475؛ باب 43، ح 25. همچنين ر.ک: منتخب الأنوار المضيئة، ص 157؛ الخرائج والجرائح، ج 3، ص 1101.

———————————————————————————————————————

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *