نیاکان-چهارده خورشید

«برنامه کار»

پس از قتل عثمان و زمینۀ انقلابی که فراهم شده بود جزء علی علیه السلام نامزد خلافت نبود،مردم فوج فوج آمدند و بیعت کردند.

در روز دوّم بیعت،علی علیه السلام بر منبر بالا رفت و پس از حمد و ثنای إلهی و درود بر خاتم انبیاء و یک سلسله مواعظ ،به سخنان خود اینگونه ادامه داد:

«أیها الناس!پس از آنکه رسول خدا از دنیا رفت،مردم ابوبکر را به عنوان خلافت انتخاب کردند و ابوبکر عمر را جانشین معرفی کرد.عمر تعیین خلیفه را به عهدۀ شورا گذاشت و تیجۀ شورا این شد که عثمان خلیفه شد.عثمان طوری عمل کرد که مورد اعتراض شما واقع شد،آخر کار در خانۀ خود محاصره شد و به قتل رسید.سپس شما به من رو آوردید و به میل و رغبت خود با من بیعت کردید.من مردی از شما و مانند شما هستم؛آنچه برای شما هست برای من است و آچه به عهدۀ شماست بر عهدۀ من است.خداوند این در را میان شما و اهل قبله باز کرده است و فتنه مانند پاره های شب تاریک رو آورده است.بار خلافت را کسی می تواند بر دوش بگیرد که هم توانا و صابر باشد  هم بصیر و دانا.روش من این است که شما را به سیرت و روش پیغمبر بازگردانم.هرچه وعده دهم اجراء خواهم کرد به شرط آنکه شما هم استقامت و پایداری بورزید؛ و البته از خدا باید یاری بطلبیم.بدانید که من برای پیغمبر بعداز وفاتش آنچنانم که که در زمان حیاتش بودم.

شما انضباط و اطاعت خدا را حفظ کنید.به هرچه می گویم عمل کنید.اگر چیزی دیدید که به نظرتان عجیب و غیرقابل قبول بود در ردّ و انکار آن شتاب نکنید.من در هرکاری تا وظیفه ای تشخیص ندهم و عذری نزد خدا نداشته باشم اقدام نمی کنم.خدای بینا همۀ ما را می بیند و به همۀ کارها احاطه دارد.

من طبعاً رغبتی به تصدّی خلافت ندارم،زیرا از پیغمبر شنیدم:هرکس بعد از من زمام امور را به دست بگیرد در روز قیامت بر صراط نگه داشته می شود و فرشتگان نامۀ اعمال او را جلویش باز می کنند،اگر عادل و دادگستر باشد خداوند او را به موجب همان عدالت نجات می دهد و اگر ستمگر باشد صراط تکانی می خورد که بند از بند او باز می شود و سپس به جهنّم سقوط می کند.

امّا چون شما اتّفاق رأی حاصل کردید و مرا به خلافت برگزیدید،برای من شانه خالی کردن امکان نداشت.»

آنگاه به طرف راست و چپ منبر نگاه کرد و مردم را از نظر گذراند و به کلام خود ایت چنین ادامه داد:

«أیها الناس!من الآن اعلام می کنم:آن عدّه که از جیب مردم و بیت المال جیب خود را پر کرده  املاکی سر هم کرده اند،نهرها جاری کردند،کنیزان زیبا و نرم اندام خریده اند و و در لذّات دنیا غرق شده اند،فردا که جلو آنها را بگیرم و آنچه را از راه نامشروع به دست آورده اند از آنها باز بستانم و فقط به اندازۀ حقّشان – نه بیشتر – برایشان باقی گذارم،نیایید و بگویید علی بن ابی طالب ما را اغفال کرد.من امروز در کمال صراحت می گویم:تمام مزایا را لغو می خواهم کرد،حتی امتیاز مصاحبت پیغمبر و سوابق خدمت به اسلام را.هرکس در گذشته به شرف مصاحبت پیغمبر نائل شده و توفیق خدمت به اسلام را پیدا کرده،اجر و پاداشش با خداست.این سوابق درخشان سبب نخواهد شد که ما امروز در میان آنها و دیگران تبعیض قائل شویم.

هرکس امروز ندای حق را اجابت کند و به دین ما داخل شود و به قبلۀ ما رو کند،ما برای او امتیاز مساوی با مسلمانان اولیه قائل می شویم.شما بندگان خدایید و مال مال خداست و باید بالتسویه در میان همۀ شما تقسیم شود.هیچ کس از این نظر بر دیگری برتری ندارد.فردا حاضر شوید که مالی در بیت المال هست و باید تقسیم شود.»

روز دیگر مردم آمدند،خودش هم آمد،موجودی بیت المال را بالتسویه تقسیم کرد.به هر نفر سه دینار رسید.مردی گفت:«یا علی!تو به من سه دینار می دهی و به غلام من نیز که تا دیروز بردۀ من بود سه دینار می دهی؟»علی علیه السلام فرمود:«همین است که دیدی.»

عدّه ای که از سال ها پیش به تبعیض و امتیاز عادت کرده بودند – مانند طلحه و زیبر و عبدالله بن عمر و سعید بن عاص و مروان حکم – آن روز از قبول سهمیه امتناع کردند و از مسجد بیرون رفتند.

روز بعد که مردم در مسجد جمع شدند،این عدّه هم آمدند،امّا جدا از دیگران گوشه ای دور هم نشستند و به نجوا و شور پرداختند.پس از مدّتی ولید بن عقبه را از میان خود  انتخاب کردند و نزد علی علیه السلام فرستادند.

ولید به حضور علی علیه السلام آمد و گفت:«یا ابا الحسن!اوّلاً تو خودت می د انی که هیچ کدام از ما که اینجا نشسته ایم  به واسطۀ سوابق تو در میان جنگ های اسلام و جاهلیت از تو دل خوشی نداریم.غالباً از هر کدام یک یا دو نفر در آن روزها به دست تو کشته شد.امّا از این موضوع با دو شرط می توانیم صرف نظر کنیم و با تاو بیعت کنیم،اگر آن دو شرط را بپذیری:

«یکی اینکه سخن دیروز را پس بگیری،به گذشته کاری نداشته باشی و عطف به ما سبق نکنی.در گذشته هر چه شده.هرکس در دورۀ خلفاء گذشته از هر راهی مالی به دست آورده آورده،تو کار نداشته باش که از چه راه بوده،تو فقط مراقب باش که در زمان خودت حیف و میل نشود.

دوّم اینکه قاتلان عثمان را به ما تحویل داده که از آنها قصاص کنیم، و اگر از ناحیۀ تو امنیت نداشته باشیم ناچاریم تو را رها کنیم و برویم در شام به معاویه ملحق شویم.»

علی علیه السلام فرمود:امّا موضوع خونهایی مه در جنگ اسلام و جاهلیت ریخته شد،من مسئولیتی ندارم زیرا آن جنگ ها جنگ شخصی نبود،جنگ حق و باطل بود.شما اگر ادّعایی دارید باید از جانب باطل علیه حق عرضۀ حال بدهید نه علیه من.امّا موضوع حقوقی که درگذشته پایمال شده،من شرعاً وظیفه دارم که حقوق پایمال شده را به صاحبانش برگردانم،در اختیار من نیست که ببخشم و صرف نظر کنم.و امّا موضوع قاتلان عثمان! اگر من وظیفۀ شرعی خود تشخیص می دادم،آنها را دیروز قصاص می کردم و تا امروز مهلت نمی دادم.

ولید پس از شنیدن این جواب ها حرکت کرد و رفت به رفقائ خود گزارش داد.آنها دانستند و بر آنها مسلّم شد که سیاست علی علیه السلام قابل انعطاف نیست.از آن ساعت شروع کردند به تحریک و اخلال.

گروهی از دوستان علی علیه السلام آمدند نزد آن حضرت و گفتند:عن قریب این دسته قتل عثمان را بهانه خواهند کرد و آشوبی به پا خواهد شد.امّا قتل عثمان بهانه است،درد اصلی اینها مساواتی است  که تو در میان اینها و تازه مسلمان های ایرانی و غیر ایرانی برقرار کرده ای.اگر تو امتیاز اینها را حفظ کنی و در تصمیم خود تجدید نظر کنی،غائله می خوابد.

چون ممکن بود این اعتراض برای بسیاری از دوستان علی علیه السلام پیدا شود که: اینقدر اصرار برای رعایت مساوات چرا،لهذا علی علیه السلام روز دیگر در حالی که شمشیری حمائل کرده بود و لباسش را دو پارچۀ ساده تشکیل می داد که یکی را به کمر بسته بود و دیگری را روی شانه انداخته بود،به مسجد رفت و بالای منبر ایستاد و به کمان خود تکیه کرد،خطاب به مردم فرمود:

«خداوند را که معبود ماست شکر می کنیم.نعمت های عیان و نهان او شامل حال ماست.تمام نعمت های او منّت و فضل است بدون اینکه ما را بیازماید که شکر کنیم یا کفران.افضل مردم نزد خدا آن کس است که خدا را بهتر اطاعت کند و سنّت پیغمبر را بهتر و بیشتر پیروی کند و کتاب خدا را بهتر زنده نگاه دارد.ما برای کسی نسبت به کسی،جز به مقیاس طاعت خدا و پیغمبر،برتری قائل نیستیم.این کتاب خداست در میان ما و شما،و آن هم سنّت و سیرۀ روشن پیغمبر شما که آگاهید و می دانید.»

آنگاه این آیۀ کریمی را تلاوت کرد:«یَا أیُّهَا النّاس إنّا خَلَقناکُم مِن ذَکَرٍ وَ أنثی وَ جَعَلناکُم شُعُوباً وَ قَبائِلَ لِتَعَارَفُوا إنَّ أکرَمَکُم عِندَ اللهِ أتقاکُم.»

پس از این خطبه،برای دوست و دشمن قطعی و مسلّم شد که تصمیم علی علیه السلام قطعی است.هرکس تکلیف خود را فهمید؛آن کس که می خواست وفادار بماند وفاار ماند و آن کس که به چنین برنامه ای نمی توانست تن بدهد،یا مانند عبدالله عمر کناره گیری و انزوا اختیار کرد و یا مانند طلحه و زبیر و مروان تا پای جنگ و خون ریزی حاضر شد.

کتاب داستان استان.داستان شمارۀ110

کپی برداری بدون ذکر منبع جایز نیست:www.14khorshid.ir

نیاکان-چهارده خورشید

author-avatar

درباره یاسین مدرس

سلام بر شما کاربران گرامی//من یاسین مدرس طلبه پایه پنج حوزه علمیه کاربر سایت چهارده خورشیددر زمینه های مختلف ازجمله کار های فرهنگی فعالیت می کنم،از شما عزیزان درخواست داریم درزمینه معرفی سایت وانجام کار هاوفعالیت های فرهنگی با ما مشارکت کنید/فی امان الله.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *